فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باور کردنی نیست ، اما حقیقت دارد!
خاطره عزیزی که ۱۸ گلوله مستقیم به بدنش خورد اما زنده ماند از زبان خودش
http://eitaa.com/shahidaneh110
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشف پیکر مطهر شهدا در روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰
جزیره مجنون
http://eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمارو نمیدونم...
ولی من یادم نمیره آمریکا و اسراییل چه کسی ( کسانی) رو ازمون گرفتند..!
با همه این جنایات، عشق آمریکا بودن بعضیا واقعا نوبره
#حاج_قاسم
#حاج_حسن_ایرلو
http://eitaa.com/shahidaneh110
شهید علیرضا زندیه
🌷ولادت: ۱۳۴۲ تربت حیدریه
🌷شهادت: ۱۳۶۰/۹/۳۰
🌷آرامگاه: گلزار شهدا تربیت حیدریه
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌾علیرضا یک ساله بود که نعمت وجود مادرمرحومه صدیقه مخلصی را از دست داد و مادر جدیدش یکی ازفرزندان حضرت زهرا ( س ) علاقه خاصی به او داشت، علیرضا مادر را بی بی جان صدا می کرد. در کودکی قرائت قرآن را فرا گرفت.
🌾اوقات فراغت را غالباً در مغازه خرازی به پدر ودر امور خانه به مادرش کمک می کرد، همچنین به تکالیف درسی خود می رسید، در ایام تعطیلات کلاس های قرآن مساجد و دوره قرآن را در منزل دوستان ترتیب می داد.
🌾او علاقه زیادی به هنر خطاطی و نقاشی و حرفه برق کشی داشت.
🌾با شروع جنگ تحمیلی فریاد هَل مِن ناصِرِ یَنصُرنی امام را به گوش جان شنید و برای دفاع از حریم مقدس جمهوری اسلامی به خیل نیروهای بسیجی پیوست.
🌾او برای حضور در جبهه شور و شوق عجیبی از خود نشان می داد و به همین دلیل با اجازه پدر وبی بی جان در ماه محرم، مورخه 25 مهر سال 1360 به جبهه سقز رهسپار شد.
🌾در امور تبلیغی به ادای دین و تکلیف الهی خود همت گماشت و سرانجام در 30 آذر 1360 به دست مزدوران ضد انقلاب در سن 18سالگی به شهادت رسید.
#کردستان
#سرزمین_مجاهدتهای_خاموش
#مردان_پولادین
#شهید_علیرضا_زندیه
http://eitaa.com/shahidaneh110
هدایت شده از داداش کوچیکه
❇️متن نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به فرزندش
«بسم الله الرحمن الرحیم
آیا این آخرین سفر من است یا تقدیرم چیز دیگری است که هر چه باشد در رضایش راضیام. در این سفر برای تو می نویسم تا در دلتنگیهای بدون من یادگاری برایت باشد. شاید هم حرف به درد بخوری در آن یافتی که به کارت آید.
هر بار که ســفر را آغاز میکنم احساس می کنم دیگر نمی بینمتان. بارها در طول مســیر چهرههای پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کردهام و بارها قطرات اشکی به یادتان ریختهام. دلتنگتان شدهام، به خدا ســپردمتان. اگر چه کمتر فرصت ابراز محبت یافتهام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم. اما عزیزم هرگز دیدهای کسی جلوی آیینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق میافتد اما چشمانش برایش باارزشترینند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هر چه در این عالم فکر می کنم و کردهام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی توانم و این به دلیل علاقهی من به نظامیگری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما.
من دیدم هرکس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده است یکی علم میآموزد و دیگری علم میآموزاند. یکی تجارت می کند کسی دیگر زراعت می کند و میلیونها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کس راهی را برای خود برگزیده است. من دیدم چه راهی را می بایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولا طول این راه چقدر است انتهای آنها کجاست، فرصت من چقدر است. و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی می مانند و می روند. بعضیها چند سال برخیها ده سال اما کمتر کسی به یک صد سال می رسد. اما همه می روند و همه موقتند. دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه و چند ماشین. اما آنها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد. من خدا را انتخاب کرده ام و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنــم؛ هرگز نمی خواســتم نظامی شــوم! دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گندهگویی است و بار خورجین را سنگین می کند.
عزیزم از خدا خواستم وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعهی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشتزده بیپناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچهبهسینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می جنگم.
دخترم خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی توانم اینگونه زندگی بکنم.
والسلام علیکم و رحمت الله»
@dada69
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حسن باقری
در این انقلاب
هر لحظه شکر
http://eitaa.com/shahidaneh110
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی:
من معتقدم هر ایرانی در خانهی خود باید یک عکس شهید داشته باشد...
#عکس_شهید
http://eitaa.com/shahidaneh110