eitaa logo
زندگی شهیدانه
218 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
777 ویدیو
78 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🤔 🤔 🤔 درنگ
خلاقیت بانوان مشهدی برای کمک مؤثر به جبهه مقاومت با کمترین امکانات، و بدون به هم زدن نظم زندگی. خدا برکت بده... پیشنهاد میکنم اینجور کارها در سراسر محور مقاومت گسترش داده شود، هم فروشنده کار عظیمی کرده، هم مشتری در این اجر هم شریک است. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @SalehGaza
هدایت شده از قرارگاه مردمی نصر
اطلاعیه مهم : عزیزانی که منزل خالی دارن جهت اسکان کوتاه مدت مهمانان لبنانی آسیب دیده جنگ پیام بدن . موارد ضروری ای وجود داره که وضعیت مناسب نیست . لبیک گوی فرمان رهبرمون در کمک به لبنان عزیز باشیم . بخشی از امنیت همه این سالها رو مدیون ایستادگی این عزبزان در مقابل این به تعبیر آقا سگ هار آمریکا در منطقه هستیم .
این کتاب هم عالی هست
پشت جلد کتاب سمت راست یه بارکد هست. اونو اسکن می کنی کلی مطلب دسته اول هست که عمده اش پاسخ به شبهه روز هست. مثلا درصد مالکیت ایران بر دریای خزر رو اومده توضیح داده میگه خزر ۶٫۵۰۰ کیلومتر ساحل دار و در گذشته، از این میزان، ۵٫۸۴۳ کیلومتر متعلق به شوروی بود و تنها ۶۵۷ کیلومتر از آن برای ایران بوده‌است.  https://iranianrise.com/caspian-sea/ کلی مطلب مفید دیگه هم هست که مورد نیاز واقع میشه
سابق خیلی میرفتم دبیرستان دیگه چند مدتی بود مدرسه رفتنم تعطیل شده بود. امسال چند باری مدرسه رفتم و خاطرات و تجربیات خوبی برام رقم خورده سعی می کنم برخی از اونا رو روایت کنم. هر چند راوی خوبی نیستم ولی احساس می کنم نگفتن و روایت نکردن حلقه ی مفقوده ارتباط بین نسلی ما هست. یه موقع پیش هر رزمنده ای می نشستم ازش خواهش می کردم روایت کنه و نگذاره گنج عظیم خاطرات جنگ در سینه پنهان بمونه. یه بار که بحث سر همین قصه بود، یکی از دوستان طلبه که فعال عرصه ی دفاع مقدس هست بهم گفت: مخاطب این حرف خودمون هم هستیم. چقدر از وقایع و اتفاقات که بخشی از تاریخ ما هست رو به چشم دیدیم و حجاب معاصرت مانع ثبت دقیق دیده ها و روایت اون شده. دیدم راست میگه دیگه تقریبا از فتنه ۸۸ تو متن حوادث بودیم و اصلا به چشم یک راوی به قضایا نگاه نکرده آیم و تبعا دریافت خودمون از صحنه رو هم هیچ وقت ثبت نکرده ایم. البته قبول دارم کار سختی هست. حوصله می خواد. وقت گذاشتن می خواد. خیلی وقتها هم روایت خودت رو بی اهمیت می دونی. ولی واقع قصه اینه که این خرده روایت ها ضروری هست. به قول وحید یامین پور که می گفت نویسنده ای که به وقت روایت قلمش رو زمین بگذاره مثل سربازی هست که اسلحه ی خودش رو زمین گذاشته. خلاصه فصل، فصل روایت هست و جنگ، جنگ روایت ها... https://eitaa.com/shahidaneh110
اینم طرح آقا محمد حسین از نابودی اسرائیل إن شاء الله
طوفان میلتون نیست، آه شرر بار کودکان غزه است... https://eitaa.com/shahidaneh110
در روایات داریم که یکی از حقوق فرزند بر پدر و مادر یا به پدر این است که «سباحه شنا» و «سواری» را به او یاد بدهد. خب من گاهی در ذهنم می‌آمد که این چه خصوصیتی است که فرزند حقی دارد بر پدر و آن این است که به او شنا و سواری را یاد بدهد؟ به ذهنم این آمد که در سواری خطر این هست که اسب انسان را ببرد و زمین بزند. شنا هم خطر غرق شدن دارد. قدر مشترک این دوتا این است که بچه را در خطر ببرند و بر خطر حاکم کنند، بچه را در وحشت ببرند و وحشتش را از او برطرف کنند. با قرار دادن انسان در اتاق وحشت و لحظات موحش، زمینه تسلط انسان را بر وحشت فراهم کنند. کتاب راه رشد ج2
حماسه آن پنج نفر شهید حاج حسین بصیر در عملیات کربلای 5 در غرب کانال ماهی به همراه نیرو های جان بر کفش بیست و دو روز حماسه آفرید. در یکی از همین روز ها که عراق برای باز پس گیری سر پلی که ما گشوده بودیم تمامی امکانات تدافعی و تهاجمی اش را در قالب دو تیپ کماندویی وارد عمل کرده بود و فرمانده سپاه چهارم عراق،عدنان خیرالله نیز برای روحیه دادن به نیروهایش در منطقه حضور داشت،کار به جایی رسید که از نیروهای در خط ما فقط حاج حسین مانده بود و دو پاسدار و دو طلبه بسیجی. در همین گیرودار،حاجی در تماس با من فرمود : فلانی! ما پنج نفر به تعداد پنج تن آل عبا با ذکر مقدس “یا فاطمه الزهرا” جلویشان را می گیریم؛ حال یا به شهادت می رسیم یا پیروز باز می گردیم. در حالی که بغض سنگین گلویم را به هم می فشرد، آنان را به خدا سپردم. آنها با عزمی آهنین و ایمانی والا به امداد های غیبی الهی، این دو تیپ کماندویی را با جرات و جسارتی شگرف به یاری خدا به عقب راندند. بعدها از نیروهایی که در ادامه عملیات به اسارت ما درآمدند، شنیدم که می گفتند: شما پانزده گردان وارد عمل کرده بودید. [روایتی از سردار مرتضی قربانی ، کتاب ما آن شقایقیم (مجموعه خاطرات)، تقی متقی، ص 59-60 https://eitaa.com/shahidaneh110