eitaa logo
شهیدانــه⁶⁹
1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
591 ویدیو
5 فایل
[﷽] 🔹اینجا از شهدا میگیم 🔹مراسمات شهدا رو به اشتراک میذاریم 🔹و گاهی اوقات مینویسیم از #دل #سید_ایمان_یاراحمدی ارتباط با بنده @ja_mandeh69 ازشهدامددبگیریم🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
.... 🌷عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش، با اصرار بردیمش اورژانس. می‌گفت: «کسی نفهمه زخمی‌ شدم. همینجا مداوام کنید.» دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه.» بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی‌هوش شد! یه مدت گذشت. یک‌دفعه از جا پرید. گفت: «پاشو بریم خط.» قسمش دادم. گفتم: «آخه تو که بی‌هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی؟» 🌷....گفت: «بهت می‌گم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل.» فرمودند: «چی؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم.» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به کارهات برس.» 🌷به‌خاطر همین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌، حسینیه فاطمه ‌الزهرا (س)  ساخته است، سردار عشق و شهید عرفه.... 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج احمد کاظمی
رفقا ! شهدا ما رو انتخاب می کنند ؛ نه ما شهدا رو ! از بین این همه شهید ، یکیشون مِهرش به دلت میشینه و انگار نگاهش باهات حرف میزنه…✨ حواست باشه که حرمت این انتخاب رو نشکنی !🙂 -حاج‌حسین‌یکتا-
🥀 🌷تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار می‌کردم. چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تا ظهر کار می‌کرديم ظهر هم می‌رفتیم استراحت. یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت: اخوی خدا خیرت بده ما عملیات داریم ماشین ما رو درست کن برم. گفتم: مرد حسابی الان ظهره خسته‌ام برو فردا صبح بیا. با آرامش گفت: اخوی ما عملیات داریم از عملیات می‌مونیم. منم صدامو تند کردم گفتم: برادر من از صبح دارم کار می‌کنم خسته‌ام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکردم بشورم. گفت:... 🌷گفت: بیا یه کاری کنیم. من لباسای شمارو بشورم شما هم ماشین منو درست کن. منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه‌ها رو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور. ایشون هم آرام، با دقت لباسارو می‌شست. منم برا این‌که لباسارو تموم کنه کار تعمیر رو لفت دادم. بعد تموم شدن لباسا اومد گفت: اخوی ماشین ما درست شد؟ ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج می‌شد که با مسؤلمون برخورد کرد بعد پیاده شد و روبوسی کردن و همدیگه رو بغل کردن. 🌷اومدم داخل سنگر به بچه‌ها گفتم: این آقا از فامیلای حاجی هست، حاجی بفهمه پوستمونو می‌کنه. حاجی اومد داخل، سفره رو انداختیم داشتیم غذا می‌خوردیم، حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان می‌کنیم پرسید: چی شده؟ گفتم: حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟ حاجی گفت: چطور نشناختین؟ ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن.... راوی که این خاطره رو تعریف می‌کرد بغض می‌کنه و اشکش جاری می‌شه. نمی‌دانم یا از کارش پشیمانه یا شاید هم دلش برا اون روزا تنگ شده. 🌹خاطره اى به ياد فرمانده جاویدالاثر شهيد مهندس راوی: آقای رضا رمضانی 📚 کتاب "خداحافظ سردار" @shahidaneh69🕊
▫️وجود امام خمینی و برکات آن را تنها کسانی می توانند حقیقتاً درک کنند که  در جست و جوی تاریخ تحول باطنی انسان بر کره زمین به تاریخ انبیاء رجوع می کنند؛ هم آنانند که در صف امام خمینی می گویند که او بت شکنی دیگر از تبار ابراهیم بود .. • @shahidaneh69🕊🇮🇷
📚برای مهندسین بن بستی وجود ندارد آنان یا راهی خواهند یافت٬ یا راهی خواهند ساخت… 💐5 اسفند « روز مهندس» مبارک باد! 🎓مهندس شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🆔️ @shahidaneh69🕊
🌹باید از طایفه‌یِ عشق اطاعت آموخت زدنِ کوچه به نامِ شهدا کافی نیست . . نور خواهی؟ مستعد نور شو . .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🆔️ @shahidaneh69🕊