#خاطــره
پدرش براش بارانے خریده بود.اماعلے نمے پوشید. هرڪارے ڪردم نپوشید.... مے گفت: این پسر بیچاره نداره ، منم نمے پوشم...
پسرهمسایه مون رو مے گفت. پدرش رفتگر بـود ونداشت بـراے بچه هـاش بارانے بخره. علے هم نمے پوشید.....
#شهید_علے_صیاد_شیرازے
@shahidanehh
📜| #خاطره
‹مــــرد جــــواݩ پردغــدغــہ›
دغدغہهاۍ علی بیشتر براۍ کارهاۍ فرهنگی بود؛ یعنی قبل از اینکہ حتی این اتفاق براش بیفتہ، همیشہ در خانہ صحبت این بود کہ دوست داره بہ بچههاۍ کمتر از سن خودش ڪمڪ کنہ و دوست داشت یہ ساماندهی بخصوص براشون بشہ؛ یہ موقع هایی تو خونہ بهش میگفتم: علی انقدر بہ خودت سخت نگیر. حالا شما کہ نمیتونی کل دنیا رو عوض کنی؛ بلاخره عوض کردن یکی دو تا از بچہها هم خوبہ، احتیاجی نیست شما پی جوۍ بچہهاۍ خاک سفید و مدارس و... باشی. علی میگفت: مامان شما نمیدونی بچہها چقدر مشکل دارن . . .
واقعا دوست داشت یہ تبلیغات خیلی بزرگی براۍ این بچہها بشہ، یہ فرهنگ سازۍ بزرگ، بزرگتر از آنچہ ما داریم فڪرش میکنیم.
همیشہ میگفت: من انقدر تلاش میکنم، انقدر تلاش میکنم تا واقعا بتونم این بچہها رو ڪمڪ کنم. بہ هر طریقی . . .
#مربی_مجاهد
#شهید_علی_خلیلی
@shahidanehh
💠پایبند به اعتقادات!
رفیق شهید آرمان علیوردی :
آرمان واقعا مومن بود.
چند روزی بود آرمان با من میومد می رفتیم بدنسازی..
بعد یه مدتی آرمان اومد گفت: دیگر نمیخوام بیام...
گفتم: چرا؟!
گفت: اینجا آهنگ های تند و بلند زیاد پخش میکنن، گوش دادنشون درست نیست!
گفتم: من که پول ترم اینجارو دادم و تا آخرش اینجام.
اما آرمان گفت: نه من دیگه نمیتونم؛
و رفت یه باشگاه دیگه...
#خاطره
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
@shahidanehh
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
🌾 #خاطره
نشسته بود سر سفره، اما لب به برنج نمیزد.
- چرا شروع نمیکنی مادر؟ از دهن افتاد!
- خمس برنجها رو دادین؟
وقتی اطمینان دادم که خمسش را دادهایم، بسمالله گفت و قاشق اول را به دهان برد...
#آرمان_عزیز ✨
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
هدایت شده از شهید آرمان علیوردی
24.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #خاطره
| روضـه حضرت رقیـه (س) |
آخرین سفری که باهم رفتیم، سفر قم و جمکران بود. توی اتوبوس وقت رفتن، یه روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودن. دختربچهها شعر "حالا اومدی، حالا که دیگه
رقیه افتاده از پا اومدی..." رو میخوندند.
آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود. میگفت: خیلی گریه کردم! خیلی قشنگه...
عاشق حضرت رقیه بود...
موقع برگشت هم فقط از شهدا میگفت.
همش در مورد کتاب شهدا صحبت میکرد، در مورد سختی کار نیروهای اطلاعاتی صحبت میکرد.
#آرمان_عزیز✨
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
⏌̈̇ࡄܣܢߺ࡙ࡅߊܢߺ߭ܣ⎾🇮🇷
رفقا اگه خاطره یا ماجرایی از شهید شنیدید و براتون جالب بوده تو ناشناس بگید که داخل کانال بذاریم http
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : سلام من از دوستان شهید آرمان علی وردی هستم
همیشه وقتی میرفت کربلا، بهشون میگفتیم دعا کنید ما آدم بشیم...
آخر وقتی برمیگشت،میگفتیم آرمان دعا کردی ما آدم شیم؟
گفت شما آدم هستید برای خودم دعا کردم...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سلام علیکم
خوش به سعادتتون که با این شهید بزرگوار دوست بودید
ممنون از بیان این خاطره
انشاءالله هممون بتونیم حداقل ذره ای مثل شهدا عمل کنیم و کاری کنیم که اونا ازمون راضی باشن
#خاطره
#ناشناس
⏌̈̇ࡄܣܢߺ࡙ࡅߊܢߺ߭ܣ⎾🇮🇷
رفقا اگه خاطره یا ماجرایی از شهید شنیدید و براتون جالب بوده تو ناشناس بگید که داخل کانال بذاریم http
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : بابام وقتی جبهه میرفته حاج قاسم سلیمانی فرمانده ش بوده حالا حاج قاسم موقعی که لودِر های عراقی ها میومدن سنگر هارو خالی کنن وقتی بعثیا میرفتن استراحت حاج قاسم میرفته لودر هارو برمیداره میاره تو ایران بخاطر همینه که حاج قاسم تو جبهه معروف میشه یه قاسم لودر دزد...😂
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
جدی؟ تاحالا نشنیده بودم این خاطره رو😁
#خاطره
#ناشناس
⏌̈̇ࡄܣܢߺ࡙ࡅߊܢߺ߭ܣ⎾🇮🇷
رفقا اگه خاطره یا ماجرایی از شهید شنیدید و براتون جالب بوده تو ناشناس بگید که داخل کانال بذاریم http
📨 #پیام_جدید
اما پدرم لحظه ی شهادتِ شهیدمجتبیامیریدوماری رو به چشم دید...دید که فقط به جرم بوسه زدن به پرچم یا حسین شهید شد...او جلوی چشم همسر و کودک هفت ساله و سه ماهه اش کشته شد...:)شهید امیری دوماری همشهری من بود...رفیق شهیدم...:) اما او پدر یک کودک سه ماهه بود ...اما آن کودک حسرت پدر گفتن به دلش ماند...:)💔
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شهدایی که برای امنیت ما رفتن...
حواسمون باشه خون شهدا رو پایمال نکنیم🙂✨
شادی روحشون سه تا صلوات بفرستیم؟!❤️🩹
#خاطره
#ناشناس
⏌̈̇ࡄܣܢߺ࡙ࡅߊܢߺ߭ܣ⎾🇮🇷
رفقا اگه خاطره یا ماجرایی از شهید شنیدید و براتون جالب بوده تو ناشناس بگید که داخل کانال بذاریم http
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : سلام
من از شهید تندگویان دو تا خاطره جالبی ازشون
دارم. یعنی از شخصشون.....
یکیش اینکه هروقت سر مزار شهید تندگویان میشینم یا شهید دیگه ای مردم فکر میکنن خانواده اون شهیدم
دوم اینکه از شهید تندگویان هیچ کتابی نیست دیگه من از خود شهید خواستم یک کتاب صلواتی از شهید گیرم اومد🥲
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سلام چه جالب:)
درست متوجه دومین مورد نشدم ولی درباره شهید تند گویان سه چهارتا کتاب نوشته شده!
#خاطره
#ناشناس
⏌̈̇ࡄܣܢߺ࡙ࡅߊܢߺ߭ܣ⎾🇮🇷
این هم از معرفی شهیدِ این هفتمون😍 اگر خاطره ای از شهیدِ بزرگوار به یاد دارید،خوشحال میشیم برامون بف
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : سلام از شهید پلارک اینکه
(چیزی که یادم میاد)
من توی شستن دستشویی های مسجد حسی نداشتم
وقتی فهمیدم سرویس بهداشتی ها رو میشستن
و بوی گلاب مزارشون گرفت
حالم طور دیگه شد
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سلام بله بنده هم شنیدم که درحال نظافت سرویس بهداشتی ها بودن که شهید شدن و بخاطر همین بدنشون بوی گلاب میداده وقتی پیداشون میکنن مثل اینکه ملائکه غسلشون داده باشن:)
#ناشناس
#خاطره
⏌̈̇ࡄܣܢߺ࡙ࡅߊܢߺ߭ܣ⎾🇮🇷
این هم از معرفی شهیدِ این هفتمون😍 اگر خاطره ای از شهیدِ بزرگوار به یاد دارید،خوشحال میشیم برامون بف
📨 #پیام_جدید
📝 متن پیام : سلام
خیلی ممنون از معرفی شهید این هفته تون
یادنه اولین باری که قسمت شد به زیارت اربعین برم از وادی السلام نجف شروع کردیم برای طی مسیر تو راه وادی السلام نگاهم خورد به عکس شهید ذوالفقاری که مسیر مزارشونو نشون میداد به سمت مزار شهید رفتم یکم شلوغ بود متوجه شدم خوانواده شهید دارن داستانهای شهید ذوالفقاری رو تعریف میکنن منم گوش تیز کردم و شنیدم که پدرشون فرمودن وقتی محمد هادی برای درس خوندن توی حوزه علمیه نجف اومد چون پول نداشت و به خاطر اینکه غریبه بود بهش حجره (اتاق) ندادن شبا توی جوب میخوابید....
ان شاءالله طوری درس بخونیم که هیچ وقت مدیون شهدا نشیم...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سلام علیکم ممنون از خاطره ای که گفتید انشاءالله شهدا هم در دنیا و هم در اخرت دستگیرمون باشن
#خاطره
#ناشناس