#کتاب
#عصرهای_کریسکان #خاطرات_امیر_سعیدزاده #رزمنده_کرد_اسیر_در_چنگال
#ضد_انقلاب_کومله
#نویسنده_کیانوش_گلزار_راغب
#فصل_ششم
#قسمت بیستم
#راه ناپیدا
با لباس خلبانی و چشمانی بسته وارد روستای دیوالان میشویم. صدای انبوه جمعیت را میشنوم که به طرفم هجوم میآورند. کومله در بین مردم تبلیغ کرده و میگوید: «آی مردم یکی از خلبانای مزدور رژیم رو دستگیر کردیم. این نامرد قاتل گاو و گوسفندای شماس.»
جمعیت خشمگین به طرفم هجوم آورده و میخواهند انتقام گاو و گوسفند کشتهشدهشان را از من بگیرند. زنها با چوبهای بلند و سیاه نانوایی به جانم میافتند. پیرزنی میگوید: «بزنین این پدرسوخته و نامرد رو. گاو زردم رو کشته!»
دیگری با دسته بیل توی سرم میزند و میگوید: «قاتل بیرحم، چرا بُزم رو کشتی؟»
آن یکی میگوید: «قاطرم رو سقط کردی، خدا لعنتت کنه، نامرد!»
خون از سر و رویم جاری میشود و پناهگاهی ندارم. با چشمان بسته دور خودم میچرخم و زمین میخورم. از داغ گاو و گوسفند و بزشان تو سر و کلهام میزنند و نفرینم میکنند. کتک میخورم و فحشهای آبداری نصیبم میشود. از بعضی حرفهایشان خندهام میگیرد. بچهها به طرفم سنگ پرتاب میکنند و کیف میکنند. یک ساعتی در بین جمعیت خشمگین میچرخانند و حسابی تبلیغ میکنند و بد و بیراه میشنوم. عاقبت از پلههایی بالا میروم و درون اتاقی جا میگیرم. از صدای حضار میفهمم که جمعیت زیادی گرداگردم نشسته است. یکی از نیروهای کومله میگوید: «خسته شدی، تکیه بزن به دیوار.»
همین که به سمت عقب متمایل میشوم تا به دیوار تکیه بزنم، تعادلم بهم خورده و لنگهایم هوا رفته و از پشت میافتم. صدای
قهقهه در گوشم میپیچد که مسخرهام میکنند. میفهمم سر به سرم گذاشتهاند و دیواری پشتم نیست. صدای خنده حضار آزارم میدهد و خودم را جمع و جور کرده و میفهمم وسط اتاقی نشستهام. نمیدانند کُرد هستم و فحشهای آبداری به زبان کردی نثارم میکنند.
بعد از ساعتی دست و چشمانم را باز میکنند و تازه میبینم داخل مسجد روستای دیوالان نشستهام و مردم گرداگرم جمعاند. نان و دوغی برایم میآورند و میخورم. راهها و مناطق جغرافیایی را به خوبی در حافظهام میسپارم. هنوز نفهمیدهاند با سپاه همکاری داشتهام.
دوباره حرکت کرده و از دیوالان خارج میشویم و از کنار روستای آغلان عبور کرده و مسیر رودخانه «بردهسور» را در پیش میگیریم. پیاده و دستبسته از راههای باریک و مالرو میگذریم و قلهها و کوهپایهها را پشت سر گذاشته و غروب به نزدیک روستای بردهسور میرسیم.
#راه_نا_پیدا
با خاله غنچه و بچۀ بغلم راهی روستاها میشدیم و دنبال رد و اثری از سعید میگشتیم. به روستاهایی که مقر کومله آنجا دایر بود میرفتیم و پرسوجو میکردیم. با ترس و لرز وارد مقرهای دموکرات و سایر گروهکهای ضد انقلاب میشدیم و درباره سرنوشت سعید سؤال میکردیم.
شایعات زیادی میرسید و هر روز نگران سرنوشت سعید بودیم. یکی میگفت: «اعدامش میکنن.» یکی میگفت: «براش زندان بریدن.» میترسیدیم مامرحمان یا مرد دیگری از اقوام را با خودمان ببریم. چون به مردها انگ میزدند و فوری آنها را دستگیر میکردند و بدبختی بیشتر میشد. علی بود که او هم مواظب بچهها و خواهرانش در منزل بود. با خاله غنچه دائم سرگردان و آواره روستاها بودیم.
با زحمت خودمان را به روستای میرآباد رساندیم. گفتند سعید آنجا زندانی است. وقتی به مقر کومله رفتیم، علی عبدالی مسئول زندان اجازه ملاقات نداد. علی عبدالی و رحمت بانهای و محمد شریف امینی حرفهای ناشایستی به زبان آوردند که ناراحت شدم. در واقع متوجه منظورشان نمیشدم ولی از طرز رفتار ناپسندشان ناراحت بودم. منظورشان این بود که خواهر و برادر میتوانند با هم ازدواج کنند. من در یک خانواده مذهبی تربیت شده بودم که این مطالب آزارم میداد. چشمهای هیز و بدنظری داشتند و سعی میکردم توی چشمشان نگاه نکنم. میخواستند هر کس را که با نظام جمهوری اسلامی سر و سری دارد به نحوی تحقیر کنند و به او ضربهای بزنند. حالا این ضربه روحی،
جسمی، مالی یا حیثیتی و اخلاقی بود فرقی نمیکرد. گفتند: «تو دروغگویی و باسوادی. چرا با ما همکاری نمیکنی؟ ما برای خلق کُرد میجنگیم. شمام باید با ما همکاری کنین. عوامل رژیم رو لو بدین تا نابودشون کنیم. تو هم با شوهرت همدستی و معلم دولتی، چرا به بیگانه خدمت میکنی؟»
گفتم: «یه خانوداه نیاز به سرپرست داره، خوب ملت ایرانم نیاز به سرپرست و رهبر داره. شما چرا با تمام ملت ایران میجنگین؟ رهبر ایران امام خمینیه و همه ازش اطاعت میکنن. مام اطاعت میکنیم. اگه این جرمه منم همدست شوهرم هستم. شمام باید تمام ملت ایران رو بکشین.»
⬅️ ادامه دارد . . . .
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
Mohsen Qaraati69.Haaqqa.44-52.mp3
زمان:
حجم:
3.03M
🌷〰🌷🇮🇷〰🌷〰🌷
🌺 #درسهایی_از_قرآن 🌺
🌸 تفسیر قطره ای🌸
💐 #قرآن_کریم 💐
استاد گرانقدر
حجت الاسلام و المسلمین
#حاج_محسن_قرائتی
🌸#سوره_الحج🌸
💐#آیـات 44-52💐
💐 #التماس_دعای_فرج 💐
🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه #شهداءبویژه سردارحاج قاسم سلیمانی و همرزمانش#امام شهداء #اموات🌿
هر روز با تفسیر آیاتی از سوره های قرآن کریم
توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در
👇👇👇👇👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🍃🌸
رفیق!
حواست بہ جوونیت باشه،
نکنہ پات بلغزه
قراره با این پاھا
تو گردان صاحبالزمان باشۍ!
#خدا_حافظ_ماه_خوب_خدا
سلام ✋
#عاقبتتون_شهدایی🌸
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#مناسبت
#بیست و چهارم اردیبهشت
#سالروز_شهادت
#شهید سید مرتضی شریفی قمی
#تولد : 1348در شهر مقدس قم
#شهادت:24 اردیبهشت ماه سال 1365
#محل شهادت: جزیره مجنون
#علت شهادت: اصابت ترکش
#وصیتنامه:سید مرتضی شریفی قمی
شهداء راه انبیاء را رفتند . ( امام خمینی )
با درود فراوان بر حضرت محمد (ص) و ائمه ( دوازده امام ) و درود بر حضرت علی که این چنین شیعیان خالص دارد . درود بر یگانه منجی عالم بشریت امام عصر (عج) و نائب برحقش امام خمینی و با درود فراوان بر شهیدان گلگون کفن که با ایثار خود و با خون خود نهال اسلام را آبیاری نمودند و درود بر رزمندگان کفر ستیز اسلام که هر روز حماسه ها می آفرینند و می روند تا پرچم پرافتخار اسلام را در تمام گیتی به اهتزاز در آورند و دشمنان را خوار و ذلیل بنمایند .
اینجانب سید مرتضی شریفی بتاریخ تولد 1348 وصیتنامه را آغاز مینمایم :
ما باید بجنگیم تا اسلام حقیقی در دنیا پیاده شود آری من خط خود را شناخته ام و آن را تا آخرین قطره خون خود ادامه خواهم داد . من خطی را می روم که امام عزیز می رود . از پدر و مادرم تقاضا دارم که اگر شهادت نصیبم شد در عزای من گریه نکنند ، چون که دشمن شاد می شود ، از برادران و خواهران تقاضا دارم که با منافقان مبارزه کنند و مجال بیهوده به آنها ندهند تا می توانید آنها را سرکوب کنید .
و حال ای مردم شما هم از پشت جبهه کوشش کنید و خط رهبر را ادامه دهید چون که شهید
شدن راه انبیاء است و همه باید روزی بمیرند ، ولی چرا در بستر و رختخواب ذلت بمیریم . و اگر قرار باشد که با زندگی ذلت بار از دنیا برویم چرا در این آزمون شرکت نکنیم ، در این برهه از زمان ما باید رهبر را یاری کنیم مانند آن روزی که حسین (ع) در روزعاشورا تنها بود و یاوری نداشت .
و ای حسین کاش آن زمان ما بودیم و تو را یاری می کردیم ، خدایا تو شاهدی که ما با نیت خالص در میدان نبرد قدم نهاده ایم و فقط به خاطر رضای تو و کاش می توانستم بیش از یک بار جانم را در راه تو فدا کنم .
و اگر خواستید گریه کنید به یاد جدم سید الشهداء و پهلوی شکسته زهرا (ع) و به یاد علی اکبر و علی اصغر و به یاد ابوالفضل العباس (ع) و به یاد سر بریده امام حسین و طفل شش ماهه اش علی اصغر و به یاد مصیبتهای زینب کبری (س) گریه کنید.
در مورد من نگران نباشید چون که من سرباز امام زمان (عج) هستم و باید به خاطر ظهورش زمینه را آماده کنیم و در این راه شک و تردیدی نیست و اگر شهید بشوم بیهوده نیست و اگر این راه را نروم امام زمان از ما شکایت و ناراضی میشود و باید همه از جان خود دریغ نکنیم تا انشاءالله آقا امام زمان هرچه زودتر ظهور کند.
شما باید جبهه ها را گرم نگهدارید و همچنین پشت جبهه ها را ، و به فرمایشات امام توجه زیاد داشته باشید . و شمایی که دم از یاری امام حسین می زنید حالا هم دیر نشده و همانند آن روز است که باید هر کدام امتحان پس داد و هر کس امتحان خود را باید بدهد تا خداوند از آن راضی بشود و همچنین حسین (ع) و امام زمان (ع) در آخرت از آنها شفاعت کنند .
#روحش شاد
#یادش گرامی با ذکر#صلوات
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷