eitaa logo
امام زادگان عشق
93 دنبال‌کننده
15هزار عکس
4هزار ویدیو
333 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ وقتی امام صادق میگوید من امامم، امام یعنی چه؟ امام یعنی حاکم، یعنی رئیس جامعه، یعنی من همان کسی هستم که این خلیفه‌ی غاصب بی دین، جای مرا گرفته. خب این حرف آیا یک حرف سیاسی است یا یک حرف فرهنگی است؟ ۱۳۶۸/۰۳/۱۲ (علیه‌السلام)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می‌روم مشهد خیابان‌ها شلوغ... می‌روم در قم شبستان‌ها شلوغ... کربلا هم کل ایوان‌ها شلوغ... در مسیرش هم بیابان‌ها شلوغ... هیچ کس مثل تو بی‌زوار نیست... السلام علیک جعفر بن محمد
02.Baqara.136.mp3
1.97M
🌷〰▪️🇮🇷▪️〰🌷 🌺 تفسیر قطره ای 💐 💐 استاد گرانقدر حجت الاسلام و المسلمین 🌸 🌸 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
۴۲ هر چه جلوتر می‌رویم ترسم بیشتر می‌شود و نمی‌دانم امیر هم می‌ترسد یا بی‌خیال است. زرنگی از ما نیست و معبر با لطف خدا باز می‌شود. در تاریکی دشت و دل میدان مین دشمن، بدون آموزش نظامی ‌و داشتن هیچ امکاناتی تا اینجا پیشروی کرده‌ایم‌. فقط خدا راهنمای ماست. امام می‌فرماید «امداد غیبی است» و ما هم باور داریم. از مین می‌ترسم ولی انگیزه‌ای‌ قوی دارم. به کانالی می‌رسیم که توپ کوره داخل آن پنهان است. رویش را پوشانده و استتار کرده‌اند‌. اطرافمان را خوب دید می‌زنیم و از نگهبان خبری نیست. حالا به این هیولای غول‌پیکر رسیده‌ایم که نمی‌دانیم باید چه‌کارش کنیم. توپ لوله بلند فرانسوی با چهار چرخ لاستیکی که برد زیادی دارد و صدای وحشتناکی ایجاد می‌کند. نمی‌دانیم چطور با این اژدهای فولادی بجنگیم. اگر قطعاتش را برداریم، فردا می‌آیند و قطعات جدید برایش می‌آورند. حتی نمی‌توانیم تکانش دهیم و راه نابودی‌اش را نیز بلد نیستم. راه‌حلی به ذهن امیر هم نمی‌رسد. به گمانم راه بیهوده‌ای‌ پیموده‌ایم و ایده گل رُُس هم شاید زورش به این توپ فولادی نرسد. اگر با نارنجک منهدمش کنیم صدای انفجارش در دل شب می‌پیچد و عراقی‌ها‌ را باخبر می‌کند. ما هم با پای پیاده و راه طولانی فرصت بازگشت را از دست می‌دهیم و جانمان به خطر می‌افتد. بچه‌ها‌ی رزمنده در جبهه‌ها‌ با لولۀ آب، موشک کاتیوشا شلیک می‌کردند ولی ما زورمان به این غول بی شاخ و دُم نمی‌رسد و نمی‌دانیم چه‌کارش کنیم. فقط می‌ماند شیطنت دوران بچگی و ایدۀ گِل‌بازی دوران کودکی‌ام. آرام‌آرام گل رس مچاله‌شده را که خمیر‌مانند شده، دور نارنجکی می‌مالم و با ترس و لرز ضامنش را می‌کشم و داخل لوله توپ کوره می‌گذارم. امیدوار می‌مانم تا چسپندگی گل رُس به عنوان ضامن موقت نارنجک عمل کند و دستگیره را ساعتی نگه دارد تا ما از منطقه دور شویم و سپس منفجر شود. نفسم حبس می‌شود و هر لحظه منتظرم نارنجک بترکد و عملیات لو برود و خودمان هم شهید شویم. خوشبختانه گل رُس اولین نارنجک خوب دوام می‌آورد و به عنوان ضامن موقت، دستگیره نارنجک را نگه می‌دارد. من هم خوشبین‌تر از قبل بقیه نارنجک‌ها‌ را با قطر بیشتری از گل رُس می‌پوشانم و داخل لوله توپ کوره می‌چینم. دعا می‌کنم و امیدوار می‌مانم این بار شاخ بُزَم و دُم خرَم و یال اسبم چند ساعتی مقاومت کند و نشکند تا ما از منطقه دور شویم! اگر گل رُس را با موی بُز مخلوط می‌کردم هرگز نمی‌شکست، ولی خواسته‌ام‌ عملی نمی‌شد و کار بیهوده‌ای‌ انجام داده بودم. از خدا می‌خواهم فردا که توپ کوره در معرض تابش نور آفتاب قرار می‌گیرد، گل رُس ترک بردارد، تکه تکه شود و چاشنی نارنجک‌ها‌ رها شده و عمل کند و توپ کوره را منهدم کند. روشی کودکانه است ولی چاره دیگری ندارم و راه دیگری به ذهنم نمی‌رسد. شاید هم گل رُس سفت شود و مانند ضامن اصلی نارنجک عمل کند و هرگز نگذارد دستگیره‌ها‌ رها شوند و زحمت‌مان هدر برود. شایدم عمل کند و نارنجک زورش به توپ کوره نرسد. نمی‌دانم ولی فکر دیگری به ذهنم نمی‌رسد و باید به همین بسنده کنم. فکر دیگری برای نابودی این غول فولادی ندارم. فقط می‌خواستم سریع‌تر پیدایش کنم. حالا که پیدایش کرده‌ام‌ به فکر نابودی‌اش افتاده‌ام‌ که فرصت چندانی ندارم. با این حال دلم خوش است که کاری کرده‌ام‌ و بهتر از هیچ است. کارمان تمام شده و باید برگردیم. به فکرم می‌رسد عقب عقب راه برویم و آثار و رد پای خودمان را با دست پاک کنیم. اگر فردا عراقی‌ها‌ متوجه حضورمان شوند، شک کرده و حتماً توپ کوره را بازرسی می‌کنند و زحمت‌مان هدر می‌رود. با دست خالی چاله چوله ها را پُر و جای پاها را صاف می‌کنیم و به میدان مین می‌رسیم. علاوه بر اینکه گودی جا پاها و زانوان و آرنجمان را با خاک پر می‌کنیم، مین‌ها‌ی بیرون آمده را سر جایشان‌ کاشته و با خاک می‌پوشانیم تا دیده نشوند. با امیدواری از منطقه دور می‌شویم و صبح به بالای قله می‌رسیم. امیر هی می‌پرسد: «‌کی منفجر می‌شه، این تی ان تی سردشت چه جوری عمل می‌کنه؟» به ذهنش هم خطور نمی‌کند مأموریتی به این خطرناکی و سه شبانه‌روز پیاده‌روی طولانی در دل خاک دشمن به فکری چنین بچه‌گانه گره خورده باشد. می‌ترسم اگر واقعیت را برایش بگویم مسخره‌ام‌ کند. تهرانی زبر و زرنگ و شجاعی است که تحصیلات فیزیک دارد. اگر عملیات موفق نشود پاک آبرویم را می‌برد. از رفتارش پیداست باورش شده این گِل رُس تی ان تی محلی است! هوا روشن می‌شود و ساعت از هفت و هشت و نه صبح، به ده و یازده و دوازده ظهر می‌رسد. تابش نور خورشید بیشتر می‌شود و از انفجار خبری نیست. دلهره می‌گیرم و دست و پایم می‌لرزد. ⬅️ ادامه دارد. . . . . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷