#پای_درس_شهدا 🌹
بعدازظهر عاشورای امسال پشت ترک موتورش بودم تو اصفهان ، رسیدیم به یه چهار راه خلوت پشت چراغ قرمز ایستاد ، بهش گفتم: امید چرا نمیری ماشینی که اطرافت نیست بهم گفت: رد کردن چراغ خلاف قانونه و امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعه پس اگر رد بشم گناهه داداش، من شب تو هیئت اشک چشمم کم میشه...
🥀 #شهید_امید_اکبری 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ از حاج قاسم به امت: ۱۴ سال است که تمام علمای شیعه و سنی را میشناسم؛ اما ...
ای تنها وصیت حاج قاسم، سرت سلامت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوردن مال يتیم بدتره ياترک نمار 👆.
🎧شهید احمد کافی🎤
#روایتی_از_رفتار_شهدا
من در تلفنم، نام همسرم را
با عنوان "شهیــــد زنــــده" ذخیره کرده بودم؛
یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد!🤔
به ایشان گفتم:
آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما میبینم
و عشق شهادت داری که برای من شهید زندهای❤️
قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد
و گفت:
شمارهاش را بگیرم☎️
وقتی این کار را کردم،دیدم شماره مرا با عنوان "شریک جهادم و مسافر بهشت"
ذخیره کرده بود🤍
گفت: از اول زندگی شریک هم بودهایم
و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزشترین داراییام را به خدا میسپارم و میروم.
آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود
که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم💚
شام غریبان امام حسین علیهالسلام بود
که در خیمه محلهمان شمع روشن کردیم🕯 ایشان به من گفت دعا کنم تا بیبی زینب قبولش کند🙏
من هم وقتی شمع روشن میکردم،
دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،
من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیتالشهدا قرار دهم✨
#شهیدجوادجهانی❤️🕊
راوے: همسر شهید🌱
#کرامات_شهدا
#مداح_شهید
#نقی_خیرآبادی
یکی از #همسنگرانش نقل میکرد:
قبل از عملیات #کربلای_یک در سال ۱۳۶۵ بود یک روزی پس از استراحت کوتاه که از شناسایی شب قبل برگشته بودیم،
دیدم #شهید_خیر_آبادی تنهایی به سمت سنگری که کمی از #خط_مقدم فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد.
یک روز کنجکاو شدم و تصمیم گرفت نقی را تعقیب کنم و ببینم به کجا می رود.
چند صد متری که از محل اردوگاه
( سنگر پشت خط) دور شدم....
دیدم نقی پشت تپه ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و #روضه #سیدالشهداء(ع) می باشد.
این کار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون #مداح اهل دل بود.
اما وقتی زاویه دید خود را عوض کردم، ناگهان متوجه #مار نسبتاً بزرگی شدم که از ناحیة کمر تا جلوی صورت #نقی بلند شده است.
ابتدا خواستم فریاد بکشم
و وی را از خطری که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم، وضع بدتر شود و #مار آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساکت باشم
اما در کمال ناباوری دیدم وقتی
#روضة_نقی تمام شد.
#مار هم آرام، آرام از مقابل او دور شد.
بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است اگر این #مار به تو آسیب زده بود چکار می کردی؟
سعی داشت از پاسخ من #طفره برود، با اصرار من لب به سخن گشود
و گفت: این کار هر روز این #مار است، هر روز می آید اینجا و من وقتی #روضه میخوانم می آید و هنگامی که #روضه تمام میشود میرود
در این موقع بود که از من #تعهد گرفت تا وقتی که #زنده است این جریان را برای کسی #بازگو نکنم
#روحش_شاد
#یادش_گرامی با ذکر#صلوات
🌷🕊🥀🌺🥀🕊🌷
#مثل_شهدا
#یاد_یاران
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم .
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر #کاوه .
کم مانده بود سکته کنم
سر #محمود شکسته بود و داشت #خون می آمد .
با خودم گفتم : الان است که یک برخورد #ناجوری با من بکند .
چون خودم را بی #تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم .
او یک #دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو #زخم_سرش و بعد از سالن رفت بیرون .
این برخورد از #صد تا توگوشی برایم سخت تر بود .
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه #حرفی بزن
همانطور که #می_خندید گفت : مگه چی شده؟
گفتم : من زدم #سرت رو شکستم ، تو حتی #نگاه نکردی ببینی کار کی بوده
همان طور که #خونها را پاک می کرد ، گفت :
این جا کردستانه ، از این #خونها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست .
چنان مرا #شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت #بمیر ، می مردم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی با ذکر #صلوات
#کتاب
#عصرهای_کریسکان #خاطرات_امیر_سعیدزاده #رزمنده_کرد_اسیر_در_چنگال
#ضد_انقلاب_کومله
#نویسنده_کیانوش_گلزار_راغب
#فصل_ نوزده و بیستم
#قسمت ۵۸
با سید نجمه که هوایم را دارد رودربایستی دارم. مجبورم میکند این بار جلو دوربین بروم و علیه جمهوری اسلامی حرف زده و از دموکرات تعریف کنم.
به خط میشویم و هر کس اتهامش را بیان میکند. دست و پا شکسته انگلیسی بلدم. ترکی استانبولی هم صحبت میکنم. شانس من خبرنگار ترکیهای با اتیکت عایشه به طرفم میآید و میگوید: «خودت رو معرفی کن.»
ـ سعید سردشتی.
محمد، پسر عبدالله حسنزاده دبیر کل حزب دموکرات، هم که با یک زن فرانسوی ازدواج کرده به عنوان مترجم حضور دارد. او میخواهد مطالبم را ترجمه کند ولی با زبان ترکی استانبولی جواب عایشه را میدهم. او خوشحال میشود و به ترکی میگوید: «اتهامت چیه؟»
ـ نمیدانم.
ـ چطور نمیدونی؟ مگه وکیلت برات نگفته؟
ـ وکیل! کدوم وکیل؟
ـ مگه وکیل نداری؟
ـ الان هیجده ماهه اینجام، هنوز نمیدونم واسه چی اسیرم.
از صداقت و صراحتم خوشش میآید و میگوید: «قاضی چی، قاضی دارین؟»
در اینجا فرد رو محاکمه نمیکنن. بلکه پرونده رو محاکمه میکنن. بر اساس گزارشات راست و دروغی که به دستشون میرسه، واسه ما زندان میبُرن.
ـ یعنی شما با قاضی صحبت نمیکنین؟
ـ اینجا بدترین آدمکشا قاضی میشن. به خیال خودشون میخوان جمهوری اسلامی رو نابود کنن ولی زندانیای بیچاره رو اعدام میکنن.
ـ مگه تا حالا کسی رو هم اعدام کردن؟
دستم را به طرف گورستان کریسکان دراز میکنم و میگویم: «اگه میخواین واقعیت رو بفهمین، برین داخل درۀ کریسکان و قبرا رو بکنین و از اعدامیا فیلم بگیرین.»
محمد حسنزاده هر چه تلاش میکند صحبتهایم را بفهمد و جور دیگری برای عایشه ترجمه کند او مانعش میشود و میگوید: «خودم میفهمم.»
عایشه ترکی صحبت میکند و محمد هم ترکی بلد نیست و نمیفهمد چه گفتهام. فیلم این خبرنگار ترکیهای به دست دبیر کل حزب دموکرات میرسد و میگوید: «به این پدرسوخته بگین هیجده ماهه اینجایی هنوز نمیدانی جرمت چیه. آنقدر نگهت میدارم تا بفهمی جرمت چیه.»
از آن تاریخ به بعد دیگر هیچ خبرنگار و فیلمبرداری به زندان راه ندادند. در طول دوران زندان تمام سعی و تلاشم را میکنم تا نیروهای حزب دموکرات را آگاه کنم و تسلیم ایران شوند. با آنها بحث کرده و دروغهای دموکرات را برایشان برملا میکنم. چند نفر اسلحه را زمین گذاشته و تسلیم دولت میشوند. تعدادی هم راه برگشت ندارند حزب را رها کرده و به اروپا پناهنده میشوند. احمد غمبار بچه سردشت، حسین مالی، ملاحسین شیوه سالی، ابولهب از این جملهاند. علی سوره بچه بیوران سردشت توبه کرده و فرار میکند و قرار میگذارد بیاید و با اسلحه خودش نجاتم دهد. سید لقمان حسینی هم به اروپا میرود.
#فصل_بیستم: مادر برام قصه بگو
خاله غنچه ماهی یکی دو بار با فامیلها به ملاقات سعید میرفت. تا برمیگشت و خبر سلامتی او را میآورد جان به لب میشدم. مسئولیت خانه و سه دخترم و سه خواهر سعید و یادگار به دوشم افتاده بود. یک بار خاله غنچه به تنهایی با الاغ به ملاقات سعید رفت. ماشین نبود و باید در سرما و گرما با هر وسیلهای خودش را به آنجا میرساند. بین راه از کول الاغ افتاده و ته درّه سقوط کرده بود. دست و پا و دندههایش شکسته و نیمهجان برگشته بود. حالا باید از خاله غنچه هم پرستاری میکردم. پرستاری از خاله غنچه ارزشش را داشت. اندازه ده مرد توانایی و کارایی داشت.
در این زمان خبر دادند میخواهند سعید را اعدام کنند. اطلاعات دلداریمان داد و گفت: «هر کاری لازم باشه برای آزادی سعید انجام میدیم. هر کس رو بخوان میدیم تا سعید رو مبادله کنیم.»
گفتند: «چندین زندانی داریم که میتونیم با سعید مبادله کنیم. غصه نخورین، این جوری میخوان روحیه شما رو بشکنن.»
مردم هم به شایعات دامن میزدند و میگفتند: «امکان نداره دموکرات سعید رو آزاد کنه.» افراد بانفوذ قول همکاری و سفارش برای آزادی سعید میدادند. با خاله غنچه به منزل دهها نفر از وابستگان و طرفداران دموکرات میرفتیم و التماس میکردیم. هر کسی کاری از دستش میآمد به سراغش میرفتیم و با واسطه و رشوه سعی داشتیم مانع اعدام سعید شویم.
پیش کاک محمد، برادر ملا عبدالله از رهبران حزب دموکرات، رفتیم و گفتم: «پنج تا بچه دارم و شوهرم کارهای نبوده، بی سرپرستم و کمکم کن.»
دلداریام داد و گفت: «نمیذارم اعدامش کنن.»
کاک محمد بیطرف بود و کاری به دموکرات نداشت ولی برادرش مسئول آنجا بود و حرفش را گوش میکرد.
زیبا خواهر سعید خواستگار داشت ولی به خاطر اسارت سعید تن به ازدواج نمیداد. عاقبت نامهای از طرف سعید به دستمان رسید که ....
⬅️ ادامه دارد. . . . .
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#السلام_علی_المهدی_عج
امروز #یکشنبه برابر است با :
🗓 6 تیر 1400ه.ش
🗓 16 ذی القعده 1442ه.ق
🗓 27 ژوئن 2021 میلادی
🌸 ذڪر روز 🌸
#یا_ذالجلال_و_الاکرام
ای صاحب جلال و بزرگواری
#زیارت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام در روز یکشنبه
السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَالدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ، وَعَلىٰ ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَنُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ . السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَالْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، هَذاَ يَوْمُ الْأَحَدِ وَهُوَ يَوْمُكَ وَبِاسْمِكَ، وَأَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَجارُكَ، فَأَضِفْنِى يَا مَوْلاىَ وَأَجِرْنِى، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيافَةَ، وَمَأْمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ، وَرَجَوْتُهُ مِنْكَ، بِمَنْزِلَتِكَ وَآلِ بَيْتِكَ عِنْدَاللّٰهِ، وَمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ، وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِاللّٰهِ صَلَّىاللّٰهُعَلَيْهِوَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌺‿︵‿🕌‿︵‿🌺
🌸در روزهای جنگ، زیارت حرم مطهر
امـام رضـا علیـه السـلام در مشـهد
فـرصـت منـاسبـی بـرای در کـردن
خستـگی های روحی و جسمی بود.
☘رزمندگانی که به این زیارت مشرف
می شـدند، سعی می کـردند با یک
عکـس، سـفرشـان را مـاندگار کننـد.
📸آنچـه مـی بیـــــــــنیـد
تـصویر شهیـد ابراهیـم هادی
و دوسـتان شـان در کنـــــار
سقـاخـانه صحــن انقـــــلاب
حـرم امام رضا علیه السلام است
✋السلام علیک یا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
#شهدا_گاهـــــے_نگاهـــــی😔
سلام ✋
#صبحتون_شهدایی🌷
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#امام_خمینی_ره
به کسی سوء قصد کردند که #آوای دعوت او در گوش #مسلمین_جهان طنین انداز است .
#ششم_تیر_ماه
سالروز ترور نافرجام
#مقام_معظم_رهبری
#پیام_امام_خمینی_ره
به مناسبت #سوء_قصد به جان #مقام_معظم_رهبری توسط منافقین کوردل در ششم تیرماه ۱۳۶۰ ، خطاب به #ایشان
دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله #رسول_اکرم_ص و خاندان #حسین_بن_علی_ع هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و #سربازی فداکار در #جبهه جنگ و #معلمی آموزنده در #محراب و #خطیبی توانا در #جمعه_و_جماعات و #راهنمایی دلسوز در صحنه #انقلاب می باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.
اینان با #سوء_قصد به شما عواطف #میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور و جهان #جریحه_دار نمودند .
#در_محضر_استاد
#اهمیت_ولایت
#حضرت_آیت_الله_بهجت_ره
سال ۱۳۷۸ که #امام_خامنه_ای به قم تشریف آوردند، #جمعیت_زیادی برای #استقبال آمده بودند.
#حضرت_آیت_الله_بهجت هم آمدند جزء جمعیت #استقبال_کنندگان، شخصی به ایشان گفت:
حاج آقا شما با این #سن_و_سال آمدید وسط این #جمعیت؟
ایشان فرمودند: اگر مردم می دانستند که #استقبال این #سید چقدر #ثواب دارد، هیچ کس در #خانه نمی نشست.
🔰 #خاطرات_شهدا | #روایتگری
🔻 علی بیخیــال؛ او سهمش پرواز بود ...
علی جوانی بود که تمام اعضا و جوارحش را
در کنترل خود داشت او دفترچه ای داشت که
نامش را «طریق پرواز » گذاشته بود و اعمال
روزانه خود را در انتهای روز با امتیاز مثبت و
منفی مشخص میکرد و اینگونه به حسابرسی
اعمالش میپرداخت و به خود تذکر میداد ...
او از شاگردان آیتالله حقشناس بود
در بخشی از وصیتنامهاش آمده است :
من خیلی کمتر عطر خریدهام زیرا هر وقت
بوی عطـر می خواستم از ته دلم می گفتم
"حسین جان" آن وقت فضا معطر می شد.
علی در سن ۱۹سالگی در عملیات بدر به فیض
شهادت رسید و در قطعه ۲۷ بهشت زهرا (س)
به خاک سپرده شد .
کتاب « علی بیخیال » زندگینامه و خاطرات
این شهید عزیز است که به همّت گروه فرهنگی
شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است.
#شهید_علی_حیدری🌷
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید مسلم اسدی رازی:
شهادت را نمیتوان با جبهه آمدن به دست آورد شهادت؛ با اخلاص در عمل به دست میآید.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
چادر برای زن یڪ حریم استـــــ ،یڪ قلعه ویڪ پشتیبان استـــــ...
از این حریم خوبـــــ نگهبانی ڪنید...
همیشه میگفتـــــ :به حجابـــــ احترام بگذارید ڪه حفظ آرامش وبهترین امر به معروفـــــ برای شماستـــــ .
✖️گروه فرقان با انتشار این اطلاعیه، مسئولیت ترور آیت الله سیدعلی خامنه ای در 6 تیر سال 1360 را برعهده گرفت.
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#مادر_می_گفت:
«با نذر و نیاز به دنیا اومد و بزرگش کردم. هفت بار واسش قربونی کردم تو این سالها تا ۱۹ ساله شد. رفت تو #شلمچه روز عید قربان در راه خدا قربانی شد..»
«وصیت نامه: مادر جان! شفاعت شما را در روز قیامت نزد فاطمه زهرا(س) می کنم....»
#شهید_عباس_رمضانی_قرا🌷