eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
333 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قطعه ای که توسط گروه سرود ماح در قم و در جوار شهدای گمنام اجرا شد. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
صدا ۰۰۱.m4a
20.8M
روضه شام شهادت حضرت فاطمه معصومه «علیها السلام» مسجد حضرت زینب «علیها السلام» 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
recording-20221103-195306.mp3
32.4M
🌹🌹🌹🌹 مداحی و روضه حاج ابوذر روحی در یادواره شهدای مسجد رسالت ۱۲ آبان ۱۴۰۱ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : چهل و پنجم گفتم: «مامان، مامان نیا، زردی اینجاست!» با فریاد من، مامان ترسید دستش شل شد و قابلمه خورشت قرمه سبزی روی فرش افتاد و اتاق شد یکی پا خورشت. «زردی» را به سختی بیرون کردم. حیوان بوی گوشت به دماغش خورده بود و نمی خواست برود. آن روز، مادرم تمام وسایل داخل اتاق مثل فرش ها را به حمال داد و با الاغ بردند فرش شویی همدان. غیر از فرش بقیه وسایل را شست و با اینکه تمیز شده بودند باز مادرم به دلش نمی چسبید می گفت: «سگ اومده همه جا نجس شده.» وقتی آقام آمد ماجرا را شنید و دید هنوز اسیر آب و آب کشی هستیم، از زبان عمه ام گفت: «خانم عروس، چرا، وسواس نشون میدی، اینجوری خودتو پیر می کنی.» اما مامان دست از حساسیت برنمیداشت. آن سال ها، تلویزیون تازه به خانه مردم آمده بود. دخترعمه منصور، تلویزیون داشته و تنها سریال تلویزیون - مرادبرقی را نگاه می کردند. ما تلویزیون نداشتیم؛ یعنی آقام پول داشت اما میگفت، تلویزیون حرام است. می پرسیدم: «پس چرا منصورخانم داره؟» می گفت:حالا، شوهرش حسین آقا یه خریدی کرده، حتما دوست داشته، من دوست ندارم چکار کنم.» وقت پخش سریال «مرادبرقی» خانه دخترعمه منصور مثل سینما می شد. ما می رفتیم و حتى همسایه ها هم جمع می شدند. حسین آقا۔ شوهرش تخمه آفتاب گردان می خرید، چغ چغ میشکستیم و وقتی فیلم تمام می شد، کف اتاق پر از آشغال تخمه بود گاهی عمه و پسرانش حسین و اصغر هم می آمدند منزل منصورخانم. حالا به غیراز دخترعمه منصور، خواهرش اکرم هم شوهر کرده بود و 👇👇👇👇
عمه به غیر از حسین و اصغر، کسی را کنار خود نمی دید. البته هر بار که می آمد، با آن لحن مهربان کنار حسین، می گفت: پروانه جان، عروس خوبم، خیلی دلم برات تنگ شده.» من سرخ میشدم و زیرچشمی به حسین نگاه می کردم. او هم سرخ میشد و از اتاق بیرون میرفت. حسین در اداره گمرک تهران به عنوان انباردار کار می کرد. کار انبارداری را فقط به آدمهای خاطرجمع و دست پاک میدادند. حسین خیلی جا افتاده تر از سنش بود. اگرچه ۹ سال از من بزرگتر بود. در دلم مهری نسبت به او ایجاد شده بود. این مهر از ایمان او بود یا از تلاش او یا از آشنایی دیرینه از کودکی یا تعریفهای آقا و مامانم یا زمزمه های مهربانانه عمه از دیرباز یا... نمیدانم. هرچه بود، فکر می کردم مرد آینده زندگی است.اما من از حسین نمیدانستم که او هم به من همین احساس را دارد یا نه. از فرط نجابتی که داشت، نه حرفی میزد و نه عکس العملی نشان میداد. سرش را پایین می انداخت و سرخ میشد و همین سرخ شدن، مهرش را به دلم بیشتر می کرد. پس از مدتی عمه با حسین و اصغر به تهران رفتند. حسین توی خیابان، جوادیه در منطقه محروم و فقیرنشین تهران یک اتاق اجاره کرده بود. عمه دعوتمان کرد. عصر به تهران رسیدیم. حسین هم پیش پای ما رسید و صدای اذان می آمد، بلافاصله رفت، وضو گرفت و نمازش را خواند. خیلی خوشم آمد. بعد از نماز با اشاره عمه، از کبابی سر کوچه، چند سیخ کوبیده گرفت. چون میهمان عمه بودیم، عروس گلم و از این حرفها بهم نگفت، میدانست حسین خجالت میکشد و نمیخواست حرفی بزند که حسین مجبور شود، برود. آن روز یکی از شیرین ترین روزهای زندگی ام بود. وقتی برگشتیم، گفتند، حسین به خدمت سربازی رفت. رفت و غمی پنهان گوشه دلم نشست. ⬅️ ادامه دارد.... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 نماهنگ "خونه امن" با صدای سجاد محمدی 🔘تهیه شده در مرکز رسانه و فضای مجازی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🔷🔸💠🔸🔷 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷