eitaa logo
امام زادگان عشق
96 دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
331 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💪کولاکِ یکی از دختران انقلاب در مترو با عکس شهید آرمان علی وردی 👌آفرین به این غیرت و حضور 🙏🌷لطفا انتشار دهید تا زن و مرد الگو بگیرند 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 🌹شهـــید آوینی : 🚨 حزب‌اللهی بودن را با همه‌ی تراژدی‌هایش دوست دارم! 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪه شوے یڪبار میشوے ڪه باشے صدبار و ڪه باشے هر ثانیـه باز آئینه ، آب ، سینے و چاے و نباٺ باز پنجشنبه ‌‌‌و یاد با 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : پنجاه حسین خودمانی شد و گفت: بیخودی نیست که دایی بهت میگه سالار» تصمیمم جدی بود در سیمای نجيب و نورانی حسین، آینده ای بود که سعادت و خوشبختی من در آن موج میزد. ذرهای تردید نداشتم و مدت زیادی بود که منتظر این اتفاق بودم. چقدر دوست داشتم، آن لحظه تمام نشود. چند ماه بعد عمه و حسین اسباب کشی کردند و به همدان آمدند. همه فکر می کردند که او برای سروسامان دادن زندگی من به همدان آمده است. مامان به آقام اصرار می کرد که تا من زنده م، پروانه رو بفرست سر خونه و زندگیش، حسین هم از این دربه دری نجات پیدا کنه.» بالاخره آقام قبول کرد و به عمه پیغام داد که: «گوهرجان بيا دست عروست رو بگیر و ببر اما خیلی خودت و حسین را به زحمت ننداز» قضیه برعکس شده بود. حسین سنگ تمام گذاشت. یک سرویس طلای عالی خرید، لباس عروسی را که همه کرایه می کردند، خرید. خانه مشت قنبر را هم توی کوچه خودمان در چاله قام دین، اجاره کرد و من در هجده سالگی، به خانه بخت رفتم. خانه مشت قنبر ساده و یک طبقه بود. 👇👇👇👇
دو تا اتاق برای خانواده مشت قنبر بود و دو تا اتاق هم برای ما. از این دو تا یکی را عمه می نشست و دیگری را حسین و من. یک آشپزخانه کوچک مشترک هم برای همه بود. خانه نه آب داشت و نه حمام، سر حوض با آب سرد، لباس ها و ظرفها را میشستیم. سخت، اما شیرین بود. برای اولین وعده، برنج با مرغ درست کردم. یک گاز کوچک داشتیم که با کپسول، کار می کرد. خانه مامانم آشپزی نکرده بودم و نازپرورده بودم. حسین که آمد، آن قدر شادوسرحال شدم که یادم رفت مرغ روی گاز دارد می سوزد. بوی مرغ سوخته خانه را برداشت. سفره را انداختم اما مرغ به حدی سوخته بود که از قابلمه جدا نمی شد. برنج هم شفته و خمیر شده بود. خجالت کشیدم.حسین گفت: «به به چه غذایی!» و چنان اشتهایی برای خوردن نشان داد که من هم دستم به قاشق رفت، دیدم اصلا خوردنی نیست. گفتم: «خجالت می کشم که اولین دستپختم سوخت و خراب شد.» خندید و درحالی که مرغهای سوخته را به دندان می کشید گفت: «باور کن، تا به حال غذا به این خوشمزگی نخوردم.»غذا را با میل تمام خورد و گفت: «پروانه، من اینجا رو اجاره کردم. چون نزدیک خونه مامان توئه. باید بری بهش سر بزنی، بمونی، کمکش کنی. اصلا به فکر من نباش ناراحت نمیشم. اگه بیام و ببینم، صبح تا شب پیش مادرت بودی و غذا درست نکردی، ناراحت نمیشم. فقط فکر مادرت باش.»حرفهای حسین پر از انرژیبود. سرحال میشدم و فکر می کردم خوشبخت ترین عروس عالمم. عمه هم که میدید زندگی ساده و بدون امکانات ما این قدر گرم و صمیمی است، خوشحال بود. دوران دوری تمام شده بود. ما در یک زندگی گرم و پرمحبت، کنار هم بودیم. حسین سر کار می رفت. اگر یک روز می ماند آن را نصف می کرد. نصفش را برای صله رحم به مادرم و خواهرانش می گذاشت و نصف دیگر را به تفریح میرفتیم. گاهی از کنار باغ فخرآباد، رد میشدیم و خاطرات کودکی را مرور می کردیم. حسین می گفت: «اینجا بود که شاخ غول بیابونی رو شکستم.» یک روز با موتور آمد و گفت: دو ساعت وقت دارم، بریم سینما.» سوار موتور شدم و به سینمای دور میدان مرکز شهر سینما تاج) رفتیم. فیلم مربوطبه محرومیت های جهان سوم بود که در شکل یک داستان روایت شده بود. وقتی از سینما بیرون آمدیم حسین مثل یک کارشناس، بادقت مسائل فيلم را برایم تجزیه وتحلیل کرد. متوجه شدم که من فقط صورت فیلم را میدیدم و حسین لایه های عمیق سیاسی و اجتماعی آن را روز دیگر توی یک کیف چند کتاب آورد و گفت اینها رابخوان. کتابهای حج و فاطمه فاطمه دکتر علی شریعتی بود. خواندم. وقتی دید اشتهای زیادی برای خواندن کتاب نشان میدهم تأکید کرد که باید مطالعه کنی و درست را هم بخوانی. کار جدید حسین در همدان در شرکت شن و ماسه بود. مثل تهران سه شیفت کار نمی کرد. اما مشغله دیگری داشت. شبها، اعلامیه های امام را ازرابطین قم و تهران می گرفت و قبل از نماز صبح برای توزیع از خانه بیرون می رفت. یک بار دو تا ضبط صوت آورد و یک پتو روی سرش کشید. پرسیدم: «این زیر چه خبره؟!» ⬅️ ادامه دارد.... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر میخواهید امشب یه کار خیری کرده باشید که اون دنیا به دردتون بخوره اینه که امشب سالروز شهادت شهید نوید صفری هست تا جایی که میتونید این شهید عزیز رو به دوستان و آشنایان و کانال هاتون معرفی کنید مطمئن باشید شهید کم نمیزاره😍 زنده نگه داشتن یاد کمتر از شهادت نیست! 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
دونمونه ازخبرپراکنی و موضع گیری خلاف وتنداولیه اصلاح طلبان که محرک،بهانه وبسترسازاشوب گردید.!!! 👇👇👇👇
واکنش_سید_محمد_خاتمی_به_ماجرای_«مهسا_امینی»_-_خبرآنلاین.pdf
219.1K
واکنش_سید_محمد_خاتمی_به_ماجرای_«مهسا_امینی»_-_خبرآنلاین.pdf