#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : نود
حسین
همه همکاران پاسدار و بسیجی را تشویق میکرد که پای
فرزندان دختر و پسر و حتی همسران
خود را به کانون باز کنند و مثل
همیشه خودش جلودار شد و اسم
وهب و مهدی را نوشت
وهب به شنا علاقه داشت و مهدی به کشتی وقتی که وهب و مهدی از کانون برمی گشتند با آب و تاب از آنچه که یاد گرفته بودند تعریف می.کردند وهب میگفت: «علی آقا شمسی پور مربی شنای ماست. توی جنگ غواص بوده و آدم شوخ و بامزه ایه کنار استخر دست و پا زدنشنای کرال و قورباغه رو یادم داد بعد
گفت
ولم کرد وسط چهار متری و حالا بیا بیرون دست و پا زدم باور نمیکردم به این زودی شنا یاد .بگیرم وقت برگشتن پول تاکسی .نداشتم راه خانه دور بود از شوق
یادگیری شنا تا خونه دویدم
.
مهدی هم از کلاس کشتی تعریف
میکرد.
حسین هم که خودش در نوجوانی و ،جوانی کشتی گیر قابلی بود. تشویقش میکرد کم کم کانون بسیج الگویی فراگیر در سطح کشور شد و زمینه ارتباط حسین را با فرماندهان نیروی مقاومت بسیج بیشتر کرد.
از سر کوچه تا خانه پدرم در چاله قام ،دین چراغانی شده بود مردهای فامیل ریسه ها را به شکل زیگزاک با لامپهای سبز و قرمز و زرد میبستند و زنها کوچه را آب و جارو میکردند
از دم در طبقه پایین تا طبقات بالا
و
حتی پشت بام فرش انداخته بودیم تا میزبان میهمانان حسین باشیم که از حج تمتع برمیگشت.
👇👇👇
حسین دو بار در سالهای جنگ بین رفتن به حج واجب و جهاد در راه ،خدا جبهه و جهاد را انتخاب کرد پس از عملیات برون مرزی در داخل
کردستان عراق - پس از جنگ یک باره هوای حج به سرش زد و با دوست و همرزمش سعید قهاری توی یک کاروان مردمی و عمومی ثبت نام کردند آن سالها
فرماندهان سپاه بیشتر در قالب
کاروانهای سپاه عازم حج میشدند
حسین همیشه تعریف میکرد که
بنای تأسیس لشکر ۲۷ محمد
رسول الله توسط دوستان شهیدش حاج احمد متوسلیان حاج محمود شهبازی و حاج محمد ابراهیم همت در حج سال ۶۰ در کنار حرم پیامبر (ص) گذاشته شد. او به عنوان نفر چهارم تأسیس این لشکر بود که از بقیه جدا افتاده بود. به هر بهانه یادشان میکرد و حتم داشتم که در ایام حج به ویژه در جوار مرقد رسول خدا بیشتر از همیشه به یاد آن سه نفر خواهد بود حالا داشت میآمد و بانگ صلوات و بوی اسپند کوچه و سراسر محل را پر کرده بود.
بچه های سپاه ،همدان سپاه
کرمانشاه و لشكر انصار الحسين
خودشان دنبال رتق و فتق امور میزبانی .بودند قرار بود کاروانی از آنان به اسقبال حسین و سعیدقهاری در میدان شهر بروند. وهب با پسر عمه اش - امیر - هم برای آوردن حسین به فرودگاه رفتند.
دم غروب بود که وهب از تهران زنگ زد و گفت: «ترمینال حج، خالی شده اما از بابا خبری نیست.»
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
در بین اسرا، “سید محمد” نامی بود اهل مشهد. ایشان خیلی به امام خمینی (ره) ارادت داشت و به هیچ وجه کوتاه نمی آمد. عراقی او را به اتاق مرگ بردند و بعد از شکنجه های زیاد، در زندان انفرادی قرارش دادند؛ بدون اینکه آب و غذایش بدهند.
سه روز بعد که در اتاق را باز کردند سید محمد خندان و شادمان از اتاق بیرون آمد و با خوشحالی گفت: «در این سه روز مادرم زهرا برایم آب و غذا می آورد و هم اکنون از دست مبارک ایشان آب نوشیدم».
عراقی ها بعد از شنیدن این مطلب خیلی عصبانی شدند. سید محمد را دوباره به اتاق مرگ بردند و آن قدر شکنجه اش کردند تا به شهادت رسید.
راوی: منصور محی الدینی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از
امام زادگان عشق
میرم عروسی دختر عموبرمیگردم
ايام جنگ بود و دليرمردي از مازندران قصد حضور در جبهه داشت. مادر با دلشوره اي پر از مهر از او پرسيد: «مادر جان كي برمي گردي؟» او به اطراف نگاهي كرد و با لبخند گفت: «عروسي دخترعمو برمي گردم.» همه خنديدند. دختر عمو فقط 8 سال داشت.
دلاور رفت و ديگر بازنگشت. گفتند به شهادت رسيده اما پيكرش مفقود است. 8 سال بعد چند پاره استخوان به مادر او تحويل دادند و گفتند: «اين پيكر پسر توست.» مادر كنار پاره هاي استخوان نشست و گريست، آن هم در شب عروسي دخترعمو.
عروس 16 ساله گوشه اي نشست، غصه دلش را فرا گرفت. كسي در گوش دلش زمزمه كرد كه: « حالا نمي شد اين چند پاره استخوان فردا بيايد؟» شب از نيمه گذشت كه همه به بستر رفتند. خواب چشمان عروس غم آلود را در خود گرفت: در خواب ديد كه در منجلابي افتاده و دائم فرو مي رود. كار به جايي رسيد كه فقط دستش بيرون مانده بود و در دل گفت: «خدايا چرا كسي به فريادم نمي رسد.» ناگهان دستي از غيب آمد و او را از منجلاب بيرون كشيد و صدايي در دل تاريكي گفت: «اين دست، دست همان يك مشت استخوان است كه ديشب به ميهماني تو آمد.»
#راوي : حجت الاسلام ضابط
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از سالن مطالعه
KayhanNews759797104121484855167503.pdf
11.06M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
امروز؛ چهارشنبه
۷ دی ۱۴۰۱
۴ جمادیالثانی ۱۴۴۴
۲۸ دسامبر ۲۰۲۲
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
پیدیاف روزنامههای ایران، وطن امروز، شرق و اعتماد در "سالن مطالعه"
▪️🌺▪️--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🏴#لطیفه_نکته ۲۵۹
▪️#متن_خطبهی_فدکیه
قسمت چهارم؛.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبیمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها،
وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها،
وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها،
وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ،
فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ،
وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ،
وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ،
وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ،
فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ،
قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ
وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ،
وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ،
صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ،
وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
🏴🏴🏴🏴🏴
پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکىهاى آن را روشن،
و مشکلات قلبها را برطرف،
و موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت،
و با هدایت در میان مردم قیام کرده
و آنان را از گمراهى رهانید،
و بینایشان کرده،
و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده،
و به راه راست دعوت نمود.
تا هنگامى که خداوند او را به سوى خود فراخواند،
فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل،
پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده،
و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته،
و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته،
و در جوار رحمت او قرار دارد،
پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیدهاش باد،
و سلام و رحمت و برکات الهى بر او باد..
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/6204
▪️🌺▪️--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee