eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
331 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زن بود مادر بود ایرانی بود بدست جنایت کارترین رژیم تاریخ به شهادت رسید اما روشنفکرانِ مدعیِ حمایت از زن زندگی و آزادی نه غمگین می‌شوند، نه هشتگی میزنن! چرا؟ چون محجبه است... چون شعار احترام به عقاید مختلف شان صرفا وسیله ای برای توجیه اعمال خودشان است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_310226054725763784.mp3
3.94M
کاش باور کنیم ؛ نماز فقط یک سکوست برای پرواز😍😍😍😍😍😍 ... همین ✅ باید پرواز را آموخت.👌👌👌👌 🔻... 👇 🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️شیردختر لبنانی، در شب عروسی اش، یک چشم خود را به همسرش که در حمله اسرائیل نابینا شده بود اهدا کرد.
باعرض سلام وادب 🔺سوادرسانه چیست؟🔺 سواد رسانه ای یا Media Literacy‌ نوعی تکنیک عملی و مهارت بسیار ویژه است که در عصر حاضر یکی از مهمترین آموزش‌ها در جهان تلقی می‌شود. سواد رسانه ای به فرد این توانایی را می‌دهد که تحلیل مناسبی از مطالب منتشر شده در انواع شبکه‌های رسانه ای را داشته باشد. با تجهیز به مهارت سواد رسانه‌ای یاد خواهیم گرفت هر پیامی را نبینیم، نخوانیم و نپذیریم. باید از پیام‌ها و اطلاعات اطراف‌مان براساس نیازهای‌مان استفاده کنیم . 🔺باتوجه به نیازافراد برای بالابردن سوادرسانه ای خانم های محله 🔺برگزاری کلاس سوادرسانه 🔺 🔺زمان : چهارشنبه۱۴۰۳٫۸٫۲ 🔺ساعت:۱۵:۴۵ 🔺حوزه ام ابیهاسلام الله 🔺پایگاه عقیله بنی هاشم سلام الله 🔺ویژه خواهران 📣📣📣📣📣 لطفاسرساعت حاضرباشید. بنیاد ٫خ پاییزان ٫ خ دکترحسابی ٫ نبش کوچه هفتم ٫ مسجدحضرت زینب سلام الله
از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 فصل اول زمستان سال 1967 سنگین بود از رفتن امتناع می ورزید و با بهاری که با آفتاب گرم و درخشانش می خواست بدرخشد مخالفت میکرد. زمستان با ابرهایی که آسمان را پوشانده بود آن را کنار زد و ناگهان باران از آسمان پائین شد خانه های ساده در اردوگاه پناهندگان ساحل شهر غزه را سیلابهای که از کوچه های کمپ می گذشتند به خانه ها هجوم می آوردند را غرق نمود. ساکنان در اتاق های کوچکشان جمع می شدند که دارای طبقات پائین تر و متوسط تر می بود. بارها و بارها آب سیلابهای زمستانی به حیاط خانه کوچک ما سرازیر می شد و سپس به خانه ای سرازیر می شد که خانواده ما از زمانی که از فلوجه سال 1948 به آنجا مهاجرت کرده بودند در آن زندگی می کردند و هر بار که ترس بر من و سه برادرم و خواهرانم و پنج نفر از آنها که از من بزرگتر بودند می آمد. پدر و مادرم ما را از زمین بلند میکردند و مادرم تخت را قبل از خیس شدن آن بلند میکرد چون کوچکتر بودم کنار خواهر کوچولو ام که معمولاً در چنین مواقعی در آغوش مادرم بود به گردن مادرم آویزان می شدم. بارها شب از خواب بیدار میشدم که مادرم مرا به کناری روی تختش میکشید درست کنارم یک دیگ آلومینیومی یا یک ظرف سفالی بزرگ میگذاشت به طوری که قطرات آبی که از شکاف سقف اتاق کوچک که کاشی کاری شده بود میچکید در آنها بچکد یک گلدان اینجا یک بشقاب سفالی آنجا و گلدان سوم جای دیگر هر بار که سعی می کردم بخوابم و گاهی هم موفق میشدم با صدای قطره های آب که مرتب به کاسه برخورد می کرد و آنجا جمع می شد از خواب بیدار می شدم، وقتی کاسه پر می شد یا در شرف پر شدن می بود قطره آب روی اتاق پاشیده می شد پس مامانم می رفت کاسه ای که پر شده را بیرون میکرد یک کاسه جدید جای آن می گذاشت. من پنج ساله بودم و در یک صبح ،زمستانی خورشید بهاری سعی می کرد جای طبیعی خود را اشغال کند تا آثار حمله شب تاریک زمستانی را بر اردوگاه از بین ببرد. برادرم محمد که هفت ساله بود دستم را گرفت و از طریق جاده های اردوگاه به سمت حومه آن پیش رفتیم، جایی که یک اردوگاه ارتش مصری آنجا مستقر بود سربازان مصری در آن اردوگاه ما را بسیار دوست داشتند یکی از آنها ما را می شناخت و نام ما را می فهمید ، ما را صدا کرد... محمد احمد... بیائید اینجا... پس پیش او رفتیم و کنارش ایستادیم مثل همیشه غر می زد و سر خود را خم کرد و منتظر بودیم که چیزی به ما می دهد و دستش را در جیب شلوار نظامی اش داخل کرد. برای هر کدام یک مشت پسته ای بیرون آورد آن سرباز دستی به شانه هایمان ،زد سرمان را نوازش کرد و دستور داد که برگردیم به خانه شروع کردیم به عقب کشیدن در امتداد جاده های کمپ. زمستان پس از یک دوره طولانی و شدید گذشت، هوا شروع به گرم و شگفت انگیز شدن کرد و باران دیگر با بلاهای خود به ما حمله نمی کرد. فکر میکردم مدت زیادی از انتظار زمستان گذشته است. به این زودی ها برنمی گردد، اما یک حالت اضطراب و سردرگمی در اطرافم می بینم همه خانواده ام در شرایط بسیار بدتری نسبت به شرایط آن شب بارانی هستند، من نمی توانستم متوجه شوم اطرافم چه می گذرد. اما طبیعی نبود، حتی در شبهای زمستان مادرم تمام ظرف هایش را پر از آب میکرد و آن ظرف ها را در حیاط خانه می گذاشت. دارد ....‌ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️الهی در این شب پاییزی ⭐️زندگی دوستانم را سبز ⭐️تـنـور دل شــان را گــرم ⭐️فانوس دل شان را روشن ⭐️لحظه هایشان را بدون غم ⭐️و چرخ روزگار را به کامشان بچرخان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا