eitaa logo
امام زادگان عشق
90 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
352 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
براساس خاطراتی از و فرزندش یکساله بودی که ما راهي کاشمر شدیم. من یک زن جوان تنها، همراه با تو که یکساله بودي و پدرت که مرتب به جبهه می رفت. حاجي اولین سفر جبهه را بدون خبر رفت. به من گفته بود یک مأموریتکوتاه مي روم که عازم جبهه شد. آن زمان ما هیچ فامیلي در کاشمر نداشتیم. خیلی به ما سخت گذشت. مدتي بعد خواهرت به دنیا آمد. دوستان حاجي در سپاه کاشمر به ما سر می زدند و پیگیری می کردند که اگر مشکلی داریم برطرف کنند، اما نبود ایشان واقعا برایم سخت بود. زمانی که خواهرت به دنیا آمد، واقعا شرایط روحي من به هم ریخته بود. سر حاجي داد زدم و گفتم: این همه جوان توی این کشور است، مسئول کل کارهاي جنگ فقط شما هستي؟ یک مقدار پیش این بچه ها بمان.ببین مصطفي چقدر اذيت مي کنه؟ | ببین چقدر شیطنت داره؟ من که نميتوانم به همه کارها برسم. حاجي دلخور شد. ده روزي پیش ما ماند. البته مرتب براي سخنراني و جلسات، به شهرها و روستاهاي مجاور می رفت. گاهي تو را هم با خودش مي برد. یادت می آید؟ گفتم: یک چیزهایي یادم هست. یک روز با پدر به سپاه کاشمر رفتیم و حسابي آنجا را به هم ریختم. مادر خندید و گفت: درسته، یادمه حاجي همين را تعریف کرد. اما روز دهم، وقتي مي خواست برود،باز هم ناراحت بودم. اما او فرمانده بود و باید میرفت. البته ما که نمي دانستیم فرمانده است. بعدها از این و آن شنیدم. یکی دو سال بعد هم مرتضي، برادر کوچک شما به دنیا آمد. بعدها هم کلي تلاش کردم تا شما بچه ها کم و کسري در زندگی نداشته باشید. هم برایتان پدر بودم و هم مادر.