#حاج_خانوم_از_جبهه_نامه_داری ...
این جمله ای است که 56 روز است، انتظار شنیدنش را می کِشد.
پنج سالی است که از اولین گلولهای که عراق به سمت ایران شلیک کرد میگذرد، در تمام این سالها، طاهره خانم مادران بسیاری را دیده است که چشم براه خبری از فرزندشان که معلوم نبوده دقیقا در کدام سنگر روزگار جنگیاش را سپری میکند، بوده اند و حالا نوبت اوست که چشم براهی را تجربه کند.
پسرش یکسالی است که برای گذران خدمت سربازی به جبهه رفته و گهگاه برایش نامه مینویسد و او بارها و بارها به نوه ها التماس کرده هر نامه را چندین بار برایش بخوانند و هر بار گویی اولین بار است که آن کلمات تکراری را می شنود.
همیشه چند هفته بعد از اینکه نامه ای به دستش می رسد، دلشوره آغاز می شود، اما ایندفعه بیشتر از قبل دلشوره دارد، دو ماه از نامه قبلی گذشته و از نامه جدید خبری نیست. هر بار که صدای زنگ در به گوش می رسد، به امید دیدن پستچی پشت در، از جا می پرد، گویی اینروزها چهره خسته پستچی تنها چهرهای است که طاهره خانم آرزوی دیدنش را دارد.
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شاید یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ این سرزمین و حتی دنیاست. آنروزها بساط نامه و نامه نگاری داغ بود و پست و پستچی ها شاید مهمترین نقاط اتصال رزمندگان با خانواده هایشان بودند.
نامه هایی که شکل های جالبی هم داشتند، کاغذهای خط دار طرح داری که وقتی تا می شدند شکل پاکت به خود می گرفتند یا برگه های امتحانی دراز بچه مدرسه ای ها که بستر نامه های طولانی می شدند، کاغذهای دفتر مشق بچه ها یا کارت پستال های ساده و رنگ و رو رفته ای که دنیایی از علاقه و محبت را پشت دریایی از