#خاطره_کوتاه
شهید مهدی زین الدین
نصف شب از شناسایی برگشته بود.وقتی دید بچه ها توی چادر خوابن،بیرون چادر خوابید.یه بسیجی اومد بود نگهبان بعدی رو صدا بزنه،زین الدین رو نشناخت.شروع کرد با قنداق اسلحه به پهلوش زد.هی اممیگفت پاشو نوبت پستته.بالاخره هم زین الدین اسلحه رو ازش میگیره و میره سر پست و تا صبح نگهبانی میده.صبح روز بعد بسیجی به نگهبان قبلی میگه:چرا منو بیدار نکردی نگهبانی بدم؟اونم میگه:پس اونی که دیشب صدا کردم کی بود؟ته توی قضیه رو که درمیاره میفهمه دیشب فرمانده لشکر رو فرستاده سرپست.
🌹شادی روح شهدا صلوات🌹
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷