🌷🇮🇷🍃🌷🇮🇷🍃🌷
#باخاطرات شهداء
از زبان همسر شهید والامقام
#مصطفی_احمدی_روشن
✍هنوز عقد نکرده بودیم
تو خواب دیدم کنار یه قبر نشستم
#بارون می بارید
روی سنگ قبر نوشته بود
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
از خواب پریدم
بعدِ ازدواج خوابمو واسش تعریف کردم
می ترسم این زمانه بگیرد تو را ز من
خندید و به شوخی گفت :
" بادمجون بم آفت نداره "
ولی یه بار خیلی جدّی ازش پرسیدم
کی #شهید میشی #مصطفی ؟
بدون مكث ، گفت : "۳۰ سالگی"
شبی که خاکش می کردیم
#بارون می بارید🌨
🌷یادش گرامی با ذکر صلوات🌷
🌷🕊🍃🌷🍃🕊🍃🌷🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🍃🌷🍃🍃🌷
#ازدواج_به_سبک_شهدا
#شهید_هسته_ای
#مصطفی_احمدی_روشن
رفقایم توی بسیج شنیده بودند #مصطفی ازم خواستگاری کرده.
از این طرف و آن طرف به گوشم میرساندند که «قبول نکن، متعصبه».
با خانمها که حرف میزد، سرش را بالا نمیگرفت.
سر برنامههای بسیج اگر فکر میکرد حرفش درست است، کوتاه نمیآمد.
به قول بچهها حرف، حرف خودش بود، معذرت خواهی در کارش نبود.
بعد از #ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقام باور نمیکردند این همان #مصطفایی باشد که قبل از #ازدواج میشناختند.
طاقت نداشت سردرد من را ببیند.
#خواستگاری که آمد، نه سربازی رفته بود، نه کار داشت.
خانوادهام قبول نکردند. گفتند «سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم». دو سال طول کشید. آنقدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضیشان کرد.
کمی بعد از #ازدواج، با قانون قد و وزن معاف شد، بس که لاغر بود و قد بلند. توی سازمان #انرژی_اتمی هم مشغول شد.
مهریه را خانوادهها گذاشتند، پانصد تا سکه؛ ولی قرار بین من و #مصطفی چهارده تا سکه بود.
بعد از #ازدواج هم همه سکهها را به من داد.
مراسم عقد و عروسی را #خانه خودمان گرفتیم، خیلی #ساده.
روای :
#همسر_شهید
🍀 #سالروز_ازدواج
🌸 #حضرت_علی_ع
🌺 #و_حضرت_زهرا_س
💐🌸 مبارک باد 🌸💐
#سیره_شهداء
🌷بس که از پیمانکارهایش حمایت میکرد، پشت سرش حرف درآوردند. توی سیستمهای دولتی پیگیر حق و حقوق پیمانکار بودن، یعنی انواع و اقسام برچسبها و تهمتها. حرفها آزارش میداد، ولی مصطفی کار خودش را میکرد.
شهید#مصطفی_احمدی_روشن