eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
328 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ چقدر مضحک ‼️ ⭕️ اینهمه زن بی‌گناه رو شکنجه داده ، حالا خودش رو حامی زن میدونه و میخواد از حقوق زنان دفاع کنه! ♨️پرویز ثابتی رئیس ساواک تهران 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حال و هوای حرم کاظمین در آستانه شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
4_6010539497886846412.mp3
8.53M
چه تک و تنها غریبونه 🎙حاج‌محمود کریمی  ویژه شهادت امام کاظم علیه السلام 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥درست در اول دیدار یکی از میان جمعیت گفت: حضرت آقا چفیه ورمنه 🔹تا پایان جلسه آقا حواسش به این درخواست بود((: 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در سالروز شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام مراسم گرامیداشت یاد وخاطره شهدای گردان امام موسی بن جعفر علیه السلام برگزار می‌شود پنجشنبه۲۷ بهمن ساعت۱۹۳۰ گلزار شهدا حسینیه امام خامنه ای 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🔻خبر شناسایی پیکر مطهر علیرضا بادرام به اطلاع والدین این شهید رسید 🔹پیکر مطهر شهید علیرضا بادرام پس از ۳۴ سال گمنامی در عملیات اخیر نیروهای تفحص شناسایی و به معراج شهدا منتقل شد. 🔹شهید بادرام در تاریخ ۴ خرداد ۶۷ در منطقه عملیاتی شلمچه به فیض شهادت نائل شد. 🔹 شب جمعه آیین وداع با پیکر پاک این شهید در حرم مطهر بانوی کرامت و صبح جمعه نیز در مسجد جمکران بعد از دعای ندبه انجام می‌شود. 🔹 پیکر مطهر این شهید دوران دفاع مقدس جمعه هفته جاری پس از اقامه نماز توسط امام جمعه قم بر روی دوش مردم شهیدپرور تشییع و در گلزار امامزاده علی بن جعفر علیهماالسلام به خاک سپرده خواهد شد. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : ۱۳۲ سه روز از رفتنش به سوریه گذشته بود هرروز دو سه بار زنگ زد احوال بچه ها را پرسید و آخر سر تأکید کرد که حتماً برای عروسی برادر یکی از دوستانش به شمال برویم. شمال و عروسی برای من و بچه هایی که دلمان با حسین بود زندان به حساب می آمد اما نمیتوانستم حرف و تأکید چندباره او را زمین بگذارم و عملی نکنم، حتماً این تأکیدها علتی داشت که من متوجه آن نبودم با امین و زهرا و سارا راهی شمال شدیم. همان جمعی که چهار سال پیش در آن شرایط بحرانی به سوریه رفته بودیم حالا حسین تنها درسوریه بود و ما بی حوصله و دل گرفته در شمال. امین پشت فرمان بود زهرا و سارا هم دمق و کم حرف ،چپ و راست من نشسته بودند و شاید که نه، حتماً به حرفهای روز آخر بابایشان فکر میکردند حرفهایی که یادش از درون آتشم میزد و مدام در ذهنم تکرار میشد این دفعه آخره که میرم ،اما خیلی زود بر میگردم»، «یک کار ناتمام دارم که باید تمامش کنم»، «کار از نخوردن قند گذشته»، «منو پیش دوستان شهیدم ،توی گلزار شهدای همدان دفن کنید.» هر چقدر با خودم کلنجار میرفتم خودم را مهیای رفتن به عروسی نمیدیدم .آخر چه دلیلی داشت که بعد از آن وداع تلخ از سوریه زنگ بزند و اصرار کند که «برید شمال، عروسی پسر دوستم و آدرس بدهد و هی زنگ بزند تا مطمئن شود که رفته ایم به عروسی یا نه. غروب روز سومی که حسین رفته بود به ساری رسیدیم. شمال سرسبز و همیشه زیبادر هجوم پاییز رنگ باخته بود و 👇👇👇
از آن گرفته تر آسمان بود که در توده هایی از ابرهای خاکستری و سیاه به هم میپیچید که شاید ببارد. به سالن محل برگزاری عروسی رسیدیم نماز مغرب و عشا را خواندیم و بعد بی حوصله با نگاهمان با هم حرف زدیم حرفهای بیکلامی که پر بود از یاد «بابا حسین.» داشتیم آماده رفتن به سالن میشدیم که عقده دل آسمان باز شد و بدون اینکه ،ببارد چند رعدوبرق به جان ابرها افتاد . سارا گفت :مامان اومدیم اینجا که چی؟! وقتی بابا نیست جوابی ندادم یعنی جوابی نداشتم که بدهم. آسمان دوباره صاعقه زد و توفان روی زمین خودی نشان داد و آنسوی دشت گردبادی عظیم و چرخان ساخت که تنوره میکشید ومثل هیولا همه چیز را در خود می بلعید. خودمان را جمع و جور کردیم و باز غبار تردید و این بار از زبان زهرا : مامان برگردیم تهران، شاید بابا امشب بیاد غمی تلنبار شده وجودم را چنگ میزد و بغضی گلوگیر داشت خفه ام میکرد. امین به جای من جواب زهرا را داد: «اگه برگردیم خیلی بد میشه. حالا که تا اینجا آمدیم امشب رو بمونیم، فردا برگردیم.» تا آن روز به این اندازه خودم را مضطر و درمانده ندیده بودم. نه دل رفتن به میهمانی داشتم و نه میل برگشتن به خانه ای که حسین در آن نبود. بچه ها منتظر جوابم بودند. نگاهی به ساعت انداختم از شش عصر گذشته بود و عقربه ثانیه شمار انگار مثل نبض من میتپید و می ایستاد. آمدم به دخترها بگویم که بابا اصرار داشته که بیاییم اینجا که رعدو برقی تند و تیز میان ابرها دوید و پشت بندش با غرش آسمان زلزله ای به جان زمین افتاد و بارش شلاقی باران به جای همه ما حرف زد چاره ای نداشتیم که آن شب را در شمال بمانیم. مثل آدمهای ماتم زده رفتیم یه گوشه سالن نشستیم میزبان هم فهمیده بود که دل ما آنجا نیست توی مراسم متوجه شدم که ما به نیابت از حسین در این عروسی شرکت کردیم اینجا بود که علت اصرار او برای حضور در مراسم عروسی را فهمیدم. برادر داماد یکی از صدها جوانی بود که حسین با جاذبه شخصیتی خود او را به سوریه برده بود و میخواست با فرستادن ما به عروسی جای خالی خودش را پر کند. شب به پیشنهاد میزبان برای استراحت به جایی رفتیم اما دلشوره و نگرانی بیقرارمان کرده بود‌. دنبال بهانه ای بودیم که برگردیم. تلفن امین زنگ خورد امین چند ثانیه گوش کرد و دستش را جلوی دهانش - طوری که ما نشنویم گرفت و کجکی ایستاد و یکی دو بار هم به من نگاه کرد. قیافه نگران امین دلم را ریخت این قیافه نگران را یک بار هم وقتی که در مکه بودیم و خبر مرگ خواهرم ایران را به او دادند دیده بودم نخواست یا نمیتوانست حرف بزند .فقط رنگ از رخسارش پریده بود. آمدم بپرسم کی بود؟ چی گفت؟ که گوشیش دوباره زنگ خورد چند قدم رفت و دورتر شد و مثل آدمهای قهر پشت به ما کرد میخواستم بدوم گوشی را بگیرم و از کسی که نمیدانستم کیست، بپرسم چه اتفاقی افتاده؟! که گوشی خودم زنگ خورد یکی از دوستان حسین بود با صدای لرزان سلام داد. زبانم از خشکی داشت به سقف دهانم می چسبید. حتی نتوانستم جواب سلامش را بدهم بی مقدمه پرسید: از حاج آقا چه خبر؟ نیومده ایران؟» فقط توانستم بگویم «نه.» او خداحافظی کرد و قلب من به کوبش درآمد سریعتر و بیشتر از ثانیه شمار شروع کرد به تپیدن چیزی از درونم مثل شعله زبانه کشید و بالا آمد و راه نفسم را بست . احساس کردم لبهایم مثل کویری که سالیان سال طعم باران را نچشیده ،باشد قاچ و ترک خورده شده نمیتوانستم خودم را برای خبری که حسین مقدماتش را سه روز پیش، هنگام وداع داده بود آماده کنم حتی نمیتوانستم به زهرا و سارا که کم کم از تماسهای مشکوک امین و تغییر حال من حس بدی پیدا کرده بودند نگاه کنم. فکر میکردم که اگر نگاه به نگاهشان بیندازم بغض گلوگیرم باز میشود و آن وقت با گریه من قلب مهربان و بابایی آنها خواهد شکست. کلافه و درمانده دنبال مفری بودم که از خودم رهایی پیدا کنم و حالم را طبیعی نشان بدهم همان را گفتم که آنها دوست داشتند بشنوند: «بهتره برگردیم تهران .دخترها سکوت کردند و آماده رفتن شدند .دلم برایشان سوخت بیشتر به خاطر سکوتشان و حتم داشتم علی رغم یک سینه سؤال ،برای مراعات حال من سکوت کرده اند. امین پشت فرمان نشست و بی هیچ اشاره ای به آن تماسهای مشکوک پا روی گاز گذاشت و سکوتی گزنده و جانکاه میان ما حاکم شد. ⬅️ادامه دارد ... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رادیو صمیمانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج" را 🆔 @RadioSamimane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌲 روز پنجشنبه به نام حضرت عسکرى علیه السّلام است🌲 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَنَا مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ وَ هَذَا یَوْمُکَ وَ هُوَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکَ فِیهِ فَأَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. 🌹 🌸اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌸
هدایت شده از  امام زادگان عشق
👇 پنجشنبه ها 👈 بهترین فرصت احسان به والدین 👈هر کس این نماز را بخواند چنانچه پدر و مادر او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار می گیرند این نماز رو همه وقت میشه خوند✅ وچنانچه پدر و مادر فوت کرده باشند این نماز💐 در شب های جمعه 💐خوانده شود آنان مورد آمرزش خداوند قرار می گیرند این نماز آن چنان موجب شادی پدر و مادر میشود که آرزو می کنند زنده شوند و زانوی فرزند خویش را ببوسند این نماز انسان را از افسردگیهای بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید آرامش می بخشد.. 💐کیفیت نماز برای والدین این نماز، مانند نماز صبح دو رکعت است 💐نيت :نماز هدیه به پدر مادر 💐"و همین نماز رو در نظر بگیرید " 💐 👈رکعت اول: بعد از حمد، به جای خواندن سوره، 10 مرتبه آیه 41 سوره ابراهیم خوانده می شود: " ربَّنَا اغفِرلی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقُومُ الحِسابُ 👈رکعت دوم: بعد از خواندن سوره حمد، 10 مرتبه آیه 28 سوره نوح خوانده می شود: " رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِنات " بارالها! مرا، پدر و مادرم را و هر که با ایمان به خانه ی من داخل شود و همه مردان و زنان با ایمان عالم را ببخش و بیامرز 👈پس از سلام نماز: بدون تغییر حالت نماز، 10 مرتبه آیه 24 سوره اسرا خوانده می شود: " رَبَّ ارحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَغیراً " پروردگارا! هم چنان که پدرم و مادرم مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند، تو نیز در حق آن ها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالشان بفرما. 📚مفاتیح الجنان فاتحة مع الصلوات: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فرجهم 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
▪️▪️▪️ بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آیه 154 سوره آل عمران 🌹 بخش اول 🌸 ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسَاً يَغْشى‏ طَآئِفَةً مِّنْكُمْ وَ طَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُم أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاَهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَى‏ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِى أَنْفُسِهِم مَّا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَىْ‏ءٌ مَّا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَّوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى‏ مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور 🍀 ترجمه: سپس بعد از آن غم، خوابی سبک و آرام بخش بر شما فرو فرستاد، كه گروهى از شما را فراگرفت، و گروهی كه هم و غمشان، جان خودشان بود و به خدا همچون دوران جاهلیّت گمان ناحق داشتند، (به طعنه) مى‏ گفتند:آیا چیزى از امر (پیروزی) نصیب ما می شود؟ (ای پیامبر) بگو: قطعا كه همه کارها به دست خداست. آنها در دل خود چیزی را پنهان می دارند که برای تو آشکار نمی سازند. می گویند: اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم در اینجا کشته نمی شدیم. بگو: اگر هم در خانه های خود بودید بر آنهایی که کشته شدن مقرر شده بود، قطعاً به سوی آرامگاه های خود، بیرون می آمدند و اینها برای این است که خداوند، آنچه در سینه هايتان پنهان دارید، بیازماید؛ و آنچه در دل های شما است، خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سینه هاست، باخبر است. 🌷 : فرو فرستاد 🌷 : آرام بخش 🌷 : خواب سبک و شیرین 🌷 : فرا گرفت 🌷 : گروه 🌷 : هم و غمشان 🌷 : آشکار می کنند 🌷 : کشته شدیم 🌷 : اینجا 🌷 : محل دراز کشیدن 🌷 : تا امتحان کند 🌷 : سینه هايتان 🌷 : خالص گرداند 🌷 : آنچه در درون سینه هاست. 🔴 : این آیه بعد از ماجرای جنگ احد که مسلمانان شکست خورده بودند نازل شد. و ماجرای شب بعد از جنگ احد را بیان می کند. 🌸 شب بعد از جنگ احد پر اضطرابی بود در این میان مجاهدان راستین و توبه کنندگانی که از فرار احد پشیمان شده بودند و به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده های پیامبر دلگرم بودند بعد از آن همه سختی و غم و اندوه جنگ بدر، در خوابی و و آرام بخش به سر می بردند که می فرماید: ثم أنزل عليكم من بعد الغم أمنة نعاسا يغشى طائفة منكم: سپس بعد از آن غم، خوابى سبک و آرام بخش بر شما فرو فرستاد، که گروهی از شما را فرا گرفت. علاوه بر این گروه، گروهی دیگر آنجا بودند که تنها به فکر جان خود بودند و کاملا بودند و به چیزی جز نجات خود فکر نمی کردند و می ترسیدند که دشمنان بار دیگر به مدینه بازگردند که می فرماید: و طائفة قد أهمتهم أنفسهم: و گروهی که هم و غمشان، جان خودشان بود. 🌸 سپس آیه به تشریح گفتگوها و افکار منافقان و افراد سست ایمان که در آن شب بیدار ماندند و به کلی را از دست داده بودند می پردازد و می فرماید: یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیه: و به خدا همچون دوران جاهلیت گمان ناحق داشتند. و در افکار خود احتمال دروغ بودن وعده های را می دادند. و به یکدیگر و به خودشان با طعنه می گفتند: هل لنا من الأمر من شىء: آيا چیزی از پیروزی نصیب ما می شود؟ که قرآن در جواب آنها خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: قل إن الأمر كله لله : بگو قطعا همه امور به دست خداست. يعنى پیروزی و شکست به دست خداست. و اگر بخواهد و شما را شایسته ببیند نصیب شما خواهد شد. 🌸 یخفون فی أنفسهم ما لا يبدون لك یقولون لو کان لنا من الأمر شىء ما قتلنا ها هنا: آنها در دل خود چیزی را پنهان می دارند که برای تو آشکار نمی سازند. مى گویند: اگر ما سهمی از پیروزی داشتیم در اینجا کشته نمی شدیم. در پاسخ آنها به مطالب زير اشاره می کند و می فرماید: قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل إلى مضاجعهم: بگو اگر هم در خانه های خود بودید بر آنهایی که کشته شدن مقرر شده بود، قطعا بسوی آرامگاه های خود یعنی در میدان جنگ بیرون می آمدند. و لیبتلی الله ما في صدورکم: و اینها برای این است که خداوند آنچه در سینه هايتان پنهان دارید بیازماید. یعنی این حوادث و ناگوار و این شکست در جنگ احد برای این است مشخص شود چه کسانی ایمان دارند و چه کسانی منافق هستند. و علاوه بر آن خداوند خواست لیمحص: آنچه در دل های شماست را خالص گرداند. و الله علیم بذات الصدور: و خداوند از آنچه در درون سینه هاست باخبر است. پیام ها در جلسه بعدی.... ▪️▪️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجشنبه است؛ شادی روح پاکِ سردار دل‌ها؛ شهدای عزیزمون؛ جمیعِ اموات صلواتی همراه با سوره حمد قرائت کنیم... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷