eitaa logo
شهیدعارف کایدخورده💕
552 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2هزار ویدیو
31 فایل
کانال اصلی ایتا💜 دانشجوی روانشناسی🎓 جوان خوشتیپ دهه هفتادی فعال در عرصه هنر ❤️ فعال و قهرمان در زمینه های ورزشی🥇 با حضورمادربزرگوارشهید💫 خادم کانال : @Partizan313s #شهیدِ_رضوی❤️ تاریخ تولد: ١٣٧١/۵/٢۴ تاریخ شهادت: ١٣٩۶/٨/٢٧ محل شهادت : سوریه _البوکمال
مشاهده در ایتا
دانلود
یک بار که شده بودے گفتم "دیگه نباید برے" گفتی "مثل نباش" گفتم "تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی بشم، تو اصلا اذیت نشو و فقط نرو " گفتی "باشه نمےرم". بعد از ناهار گفتم "منو می بری؟ " - کجا؟ - کهنز - چه خبره؟ - هیئته - نباید بری -چرا؟ . -مگه نگفتی من نرم . من سوریه نمیرم ،اسم تو هم نیست ،اسم جدیدت . اسم منم دیگه نیست، . اسم رو هم عوض میکنیم . هیئت و مسجدم نمی ریم و فقط توی خونه میخونیم ، تو هم با زنان کوفی محشور میشی ! -اصلا نگران نباش. هیئتم نمیریم. بعد از ظهر هیئت نرفتم. شب که شد ، دیدم نمی شود هیئت نرفت . گفتم "پاشو بریم هیئت" -قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم -چرا اینجوری میکنی آقا مصطفی ؟ -قبول میکنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی و اسم دخترم فاطمه و پسرم محمد علی؟در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری. -من رو با هیئت تهدید می کنے ؟ -بله...یا رومی روم یا زنگی زنگ. -کمی فکر کردم و گفتم "قبول! " .... " " زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدر زاده به روایت همسر❤️
4⃣8⃣0⃣1⃣ ‌🌷 🔰دوستم گفت: سمیه، اون برادر👤 رو می‌بینی؟ اسمش س. می‌ره ی بسیج برادران. بگو این رو بگذاره تو ماشین🚙 🔰نگاه کردم. کنار پیاده رو زیر درخت🌳 بید مجنون ایستاده بودی☺️ آمدم جلو و گفتم: آقای صدرزاده، می‌شه این در🚪 رو بگذارین داخل وانت⁉️ ‌بی هیچ حرفی به کمک در را بلند کردید و گذاشتید داخل وانت. 🔰یادم نیست کردم یانه. وانت راه افتاد و من هم. بعدها بود که فهمیدم💭 عادت مرا تو هم داری: اینکه در کوچه یا خیابان🏘 یا هنگام صحبت با به زمین نگاه کنی یا به آسمان! 🔰مثل آن روزی که ی دوساله بغلم بود. از پارک🎡 برمی گشتم. گوشی ام📱 زنگ زد: کجایی ؟ _ پارک بودم، دارم میام. _ من جلوی در خونه م، صبر کن بیام برگردیم. 🔰فاطمه به بغل💞 می آمدم و به زیر بود. کفش های آشنایی دیدم که از جلویم گذشتند. کفش ها بودند با نوک گرد معمولی👞 از همان مدلی که می پوشیدی. تا به خودم بیایم از من دور شده بودی💕 به عقب برگشتم و صدایت زدم: ‌« کجا؟» _ اِ تویی عزیز😍 _ من نگاه نمی کنم، شما هم❓ ‌ ••• ‌‌ °•وصیت کرده بوده: بگویید از من راضی باشه. موقع خاک سپاری خاک را روی سرم بتکاند تا روی صورتم بریزد و جواز ورود من به بهشت🌸 شود... ‌‌ "همسر شهید" کتاب 🍃🌹🍃🌹 شهیدعارف کایدخورده قهرمان دوران https://eitaa.com/shahiydarefkayedkhordeh
به نقل از: 🌷جواد هم شد 💫🚎 اولین باری که دیدمش موقع اعزام بود. همه توی اتوبوس سوار شده بودیم. حال و هوای معنوی عجیبی بین بچه ها بود و هرکس زیرلب چیزی زمزمه میکرد که یهو یکی پرید وسط اتوبوس و شروع کرد به لطیفه گفتن و شوخی با بچه ها. یه بمب انرژی بود. از این طرف میرفت به اون طرف و با گوشی از بچه ها فیلم میگرفت و میگفت یه دهن بخون وقتی شهید شدی یه چیزی ازت داشته باشیم :)) . بخاطر اینکه قبلا توی سوریه شده بود و یه پنج ساله به نام داشت نمیذاشتن دوباره بره منطقه اما رفت اینقدر این و اون رو دید تا دوباره فرستادنش و بالاخره شامگاه شانزده خرداد و در ایام ماه رمضان خدا بنده خوبش رو برد پیش خودش . 🌹 بچه ها به شوخی میگفتن روزی یه غیبت یه تهمت و یه دورغ بگو تا شهید نشی! اما بین خودمون میگفتیم خدا معادلات رو توی عوض کرده. روی کسایی دست میذاره و میبره که در دستگاه محاسباتی و ذهنی ما شاید فعلا باشن اما در دستگاه الهی ... خدا خریدارِ هاست نه ها مثل که بیست خرداد پارسال در شهید شد و که شانزده خرداد امسال در بال در بال ملائک کشید درحالیکه پیکر مطهرش رو ربوده رفیقان میروند نوبت به نوبت خوش آن روزی که نوبت بر من اید🥀😔 .