eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.4هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
28.5هزار ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک جوان 23 ساله در دفترچه خاطرات دوران جنگ اینطور نوشته برای گشت شبانه ما را برده بودند خسته و کوفته آمدم فکرکردم یک چرتی می‌زنم، بعد بیدار می‌شوم و نمازم را می‌خوانم بر اثر خستگی زیاد خوابم برد دیدم ساعت از نیمه‌شب گذشته و نمازم قضا شده است سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم که چرا نمازم قضا شد خود را ملامت کردم و حالت اندوه تا یک هفته دست از سرم برنداشت شهید حسن باقری 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
گاهي نميداني ... بر روي كدام خانه پاي گذاشتي ... كه اينگونه خانه‌ات ويران شده است ! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🔴ایامِ تولدِ تو ای ماهِ دمشق جای همه مدافعانت خالیست 💐میلاد با سعادت حضرت زینب(س) مبارک باد 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟خواستگارۍ رفتن گمنام کمیل
کانال شهید ابراهیم هادی
🌟خواستگارۍ رفتن گمنام کمیل #شهید_ابراهیم_هادی
🌟قبل اینکه این داستان رو بخونید بگم که دلیل ازدواج نکردن شهید این بود که چون که  میرفتند جبهه نمیخواستند کسی منتظرشون باشه و بخاطر این ازدواج نکردند. 🌟ماجرای کمتر شنیده شده خواستگاری رفتن شهید 🌟اززبان خواهر شهید: پای ابراهیم که به جنگ باز می‌شود همه دغدغه‌اش می‌شود جنگ، بارها به دیگران گفته‌است که بدن تنومندش را برای این روزها آماده کرده‌است. برای روزهایی که از اسلام دفاع کند. ابراهیم آنقدر در احوالات جنگ است که هرچه خانواده می‌خواهند برایش زن بگیرند ابراهیم زیربار نمی‌رود. خواهر ابراهیم در این‌باره خاطره جالبی دارد. خاطره‌ای که هنوز بعد از این‌همه سال حسابی او را می‌خنداند:«یک بنده خدایی از دوستان ابراهیم گفت می‌توانم کاری کنم که انقدر رزمنده‌ها هوای جبهه نداشته باشند. زن که بگیرند جبهه یادشان می‌رود. اما ابراهیم قبول نداشت. می‌گفت الان بحث دفاع از کشور است. من باید بروم و حضور داشته باشم شاید بلایی سرم بیاید نمی‌شود که یک نفر همیشه منتظرم باشد. به هرحال ما به احترام معرف رفتیم خواستگاری. خانه یک زن و شوهری رفتیم که دوتا اتاق داشتند و در آنجا به ازدواج جوان‌ها کمک می‌کردند. وقتی رفتیم دختر خانم با چادر مشکی نشسته بود. آن موقع‌ها وقتی خوششان می‌آمد ضربتی عقد می کردند. من وقتی با دخترخانم صحبت کردم شرایط ابراهیم را توضیح دادیم و دخترخانم موافقیت کرد. وقتی خواستند آقا ابراهیم را از آن اتاق صدا کنند گفتند که اقا ابراهیم توی اتاق نیست.دیدیم که پنجره باز است و ابراهیم نیست.فهمیدیم که ابراهیم از پنجره پریده بیرون و فرار کرده است.حالا فکر کنید ما با چه خجالتی بیرون آمدیم. سر کوچه که رسیدیم دیدیم ابراهیم قهقهه میزند.گفت فکر کنم یک دقه دیگه می استادم سریع یک حاج اقایی میاوردند تا عقد کند من هم سریع فرار کردم که کار به عقد نرسد. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در رحمت خدا همیشه باز وفانوس قشنگش همیشه روشنه پس فکرت را ازهمه این اماواگرها دورکن .. ترس و ناامیدی وتردید رابه خاک بسپار و امیدوصبروعشق را راه زندگیت قرار بده شبتون آروم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
خدای من آمدن صبح زیباست طلوع آفتاب بر کائنات قشنگ است اما باشکوه تراز همه ی اینها بودن نفس های گرم توست که دل وجان مارا به بندگی دوباره می کشاند رهایمان نکن... به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور أَلَم يَأنِ لِلَّذينَ آمَنوا أَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِكرِ اللَّهِ عزیزم! هنوز وقتش نشده یاد من بیفتی برگردی پیشم؟؟؟ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
به هوایی که دهد مژده تو را جان بدهم... صاحبنا...💚 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi