2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کرببلا ای کاش من مسافرت بودم
آه از این روز گار پر حسرت
آه از این سرنوشت، آه از غم
باز دوری دوباره دلتنگی
بازهم بغض و گریه ی نم نم
روز وصل نگار نزدیک و
همه یاران به راه افتادند
منِ جامانده سخت غمگین و
همه ی زائران او شادند
او خودش شاهد است تا امروز
چقدر التماس کردم من
باورم نیست اربعین برسد
دور شش گوشه اش نگردم من
بحثِ خوب و بد است یا همت
مانده ام! علت نرفتن چیست؟
هرچه باشد تحملش سخت است
دوری از کربلا که آسان نیست
زائران حرم خداحافظ!
پسر فاطمه مرا نخرید
چشم من نیست لایق دیدار
دل من را به کربلا ببرید
حسرت_اربعین
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
16.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 معجزه امام حسین در مسیر اربعین
ارباب حسیـــن(ع)
غلامتم اربابمــــــــــ
جانم فدای لب های تشنه ات
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
13.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با شهدای مداح ۶
مداحی شهید «یوسف جعفر قلی» از شهر ری در میان رزمندگان
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
@MaddahionlinYEKNET.IR - roze - arbaein 1400 - haj mansou arzi.mp3
زمان:
حجم:
6.69M
🔳 #روضه سوزناک #اربعین
🌴اینقدر صدات میزنم
🌴چقدر نام تو زیباست اباعبدالله(ع)
🎤حاج #منصور_ارضی
👌بسیار دلنشین
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
اربعین سال ۹۵ در طول راه از #نجف به #کربلا حاج #میثم_مطیعی رو دید و گفت:
حاجی باید با هم عکس بگیریم و بعد از شهادتم برام بخونی...
شهید #جعفر_حسنی🌹
#فرمانده_تخریب
#لشکر_فاطمیون
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
در ماه محرم به حرم امام حسین مشرف شده بود. زیر قبه از اباعبدالله خواسته بود که سال دیگه در روز اربعین شهید شود.(۱۳۹۵)
🌹شهید روز اربعین " #میرزا_محمود_تقیپور " 🌹
تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۸/۱۸
#مستجاب_الدعوه
کار جهادی کردن ، روحیه جهادی داشتن هم میخواد
یکی از خصوصیات #میرزا_محمود ، این بود که تبلیغ رو منحصر در مسجد و منبر و جلسات مذهبی نمیدونست.
در مناسبتها، ایام و یا برنامه های خاص اعم از فرهنگی ، اقتصادی ، محیط زیست و یا حتی ورزشی دنبال این بود که چطور میتواند نقش موثری ایفا کند.
یادمه در یکی از همین مسابقات شهرآورد فوتبال بین تیم استقلال و پیروزی خودش رو به ورزشگاه رسونده بود با مشقت فراوان ،تا اینکه بتونه به بهانه پاسخگویی به مسائل شرعی ، با جوان ها ارتباط چهره به چهره داشته باشه و میگفت جوانان رو که همیشه نباید در مسجد و جلسات مذهبی دید.باید سراغشون رفت.😊
#شهید حجت الاسلام محمود این عملش آدم رو یاد مضمون روایتی میندازه که در مورد ویژگیهای پیامبر اکرم (ص) میفرمایند :
به سراغ مردم میرفت ومنتظر نمیماند که به سراغش بیایند.
#شهادت_ظهر_اربعین۹۵💔
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
چهل روز شکستن
چهل روز بریدن
چهل روز پی ناقه دویدن
چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن
چه بگویم؟
چهل روز اسارت
چهل روز جسارت
چهل روز غم و غربت و غارت
چهل روز پریشانی و حسرت
چهل روز مصیبت
چه بگویم؟
چهل روز نه صبری نه قراری
نه یک مَحرم و یاری
ز دیاری به دیاری
عجب ناقه سواری
فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب
چه بگویم؟
چهل روز تب و شیون و ناله
ز خاکستر و دشنام
ز هر بام حواله
و از شدت اندوه
و با خاطر مجروح
جگر گوشهی تو کنج خرابه
همان آینهی فاطمه
جا ماند سه ساله
چه بگویم؟
چهل روز فقط شیون و داغ و
غم و درد فراق و
فراق و ... فراق و ...
چه بگویم؟
بگویم، کدامین گله ها را؟
غم فاصله ها را؟
تب آبله ها را؟
و یا زخم گلوگیر ترین سلسله ها را؟
و یا طعنهی بی رحم ترین هلهله ها را؟
و یا مرحمت دم به دم حرمله ها را؟
چه بگویم؟..
#آھ_ارباب...
#آھ_یازینب...
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
#اربعین
#محرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
... و #شهدا
همچنان
#خادم_الحسین اند
در این روزگار...🥀
#اربعین
#نائب_الزیاره
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
و من حسین علیه السلام را دارم
درمیان تمام نداشته هایم مگر غیر از این است
که آقای من جبران کننده ی هر زخم بدون مرهم
و درد بدون درمان است...
#پناه
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_نهم 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_دهم
💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار میکردم.
عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را میپوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.
💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطرهای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم.
درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت.
💠 بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظهای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد.
میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراریاش بادم میزد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای #انفجار نیمهشب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.
💠 سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.
چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت #مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم.
💠 قلبم بهقدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت #داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون میبارید!
از حیاط همهمهای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. بهسختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم.
💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط #جنگی آذوقه انبار میکنند.
💠 سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟»
💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده #مقاوم باشی تا برگردم!»
انگار اخبار #آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
💠 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
گوشم به #عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت #تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
Haj Meysam Motiee2628091.mp3
زمان:
حجم:
19.84M
#زیارت_اربعین همراه #روضه 👌
حاج میثم مطیعی
التماس دعا 💔
اَللّٰھَُّـــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلیِّـڪَ الْفَـــرَج
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi