eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.2هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت شصت و ششم : فکه آخرین میعاد ( ۲ ) ✔️راوی : علی نصرالله 🔸فردا عصر بچه هاي گردان ها آماده شدند، از لشکر 27 حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) يازده گردان آخرين جيره جنگي خودشان را تحويل گرفتند. همه آماده حركت به سمت فكه بودند. از دور ابراهيم را ديدم. با ديدن چهره ابراهيم دلم لرزيد. جمال زيباي او ملكوتي شده بود! صورتش سفيدتر از هميشه بود. چفيه اي عربي انداخته و اوركت زيبایي پوشيده بود. به سمت ما آمد و با همه بچه ها دست داد. كشيدمش كنار و گفتم: داش ابرام خيلي نوراني شدي! 🔸نفس عميقي كشيد و با حسرت گفت: روزي كه بهشتي شهيد شد خيلي ناراحت بودم، اما با خودم گفتم: خوش به حالش كه با شهادت رفت، حيف بود با مرگ طبيعي از دنيا بره. اصغر وصالي، علي قرباني، قاسم تشكري و خيلي از رفقاي ما هم رفتند، طوري شده كه توي بهشت زهرا (سلام الله علیها) بيشتر از تهران رفيق داريم. مكثي كرد و ادامه داد: خرمشهر هم كه آزاد شد، من میترسم جنگ تمام بشه و شهادت را از دست بدهم، هر چند توكل ما به خداست. 🔸بعد نفس عميقي كشيد و گفت: خيلي دوست دارم شهيد بشم، اما خوشگل ترين شهادت رو ميخوام! با تعجب نگاهش كردم. منتظر ادامه صحبت بودم که قطرات اشك از گوشه چشمش جاري شد. ابراهيم ادامه داد: اگه جایي بماني كه دست احدي به تو نرسه، كسي هم تو رو نشناسه، خودت باشي و آقا، مولا هم بياد سرت رو به دامن بگيره، اين خوشگل ترين شهادته. گفتم: داش ابرام تو رو خدا اين طوري حرف نزن. بعد بحث را عوض كردم و گفتم: بيا با گروه فرماندهي بريم جلو، اين طوري خيلي بهتره. هر جا هم كه احتياج شد كمك ميكني. گفت: نه، من ميخوام با بسيجي ها باشم. بعد با هم حركت كرديم و آمديم سمت گردان هاي خط شكن. 🔸آنها مشغول آخرين آرايش نظامي بودند.گفتم: داش ابرام، مهمات برات چي بگيرم؟ گفت: فقط دو تا نارنجك، اسلحه هم اگه احتياج شد از عراقي ها ميگيريم! حاج حسين الله كرم از دور خيره شده بود به ابراهيم! رفتيم به طرفش. حاجي محو چهره ابراهيم بود. بي اختيار ابراهيم را در آغوش گرفت. چند لحظه اي در اين حالت بودند. گويي ميدانستند كه اين آخرين ديدار است. بعد ابراهيم ساعت مچی اش را باز كرد و گفت: حسين، اين هم يادگار براي شما! 🔸چشمان حاج حسين پر از اشك شد، گفت: نه ابرام جون، پيش خودت باشه، احتياجت ميشه. ابراهيم با آرامش خاصي گفت: نه من بهش احتياج ندارم. حاجي هم که خيلي منقلب شده بود، بحث را عوض كرد و گفت: ابرام جون، برا عمليات دو تا راهكار عبوري داريم، بچه ها از راهكار اول عبور ميكنند. من با يك سري از فرمانده ها و بچه هاي اطلاعات از راهكار دوم میريم. تو هم با ما بيا. ابراهيم گفت: من از راهكار اول با بچه هاي بسيجي ميرم. مشكلي كه نداره؟! حاجي هم گفت: نه، هر طور راحتي. ابراهيم از آخرين تعلقات مادي جدا شد. بعد هم رفت پيش بچه هاي گردان هايي كه خط شكن عمليات بودند و كنارشان نشست. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
4_435750524105523510.mp3
زمان: حجم: 5.16M
سه شنبه های جمکرانی همہ هسٺ آرزویـم که ببینـم از تـو رویـی دعای توسل امشب فراموش نشود اللهـم عجـل لولیک الفـرج 🎤 حاج مهدی میرداماد 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در يكی از عمليات‌ها، چشمان محمد به شدت آسيب ديد و او به بيمارستان انتقال يافت. پس از معاينات دقيق و معالجات متعدد، پزشكان اظهار كردند كه چشمان او بينایی‌اش را از دست داده و كاری از كسی ساخته نيست. اين سخن غمی سنگين بر دل محمد نشاند. نه از آن جهت كه ديگر چيزی نمی‌بيند، بلكه دوری از جبهه و بسيجيان غصه دارش كرده بود.  چند روز بعد از تشخيص پزشكان، دوباره به بيمارستان بازگشت و با اصرار آنان را راضی نمود تا چشمانش را عمل كنند. می‌گفت: «شما با رمز يا فاطمة الزهرا (س) جراحی را شروع كنيد. بقيه‌اش با ...» پس از عمل هنگاميکه پانسمان چشمانش را باز می‌کردند او در ميان بسيجی‌ها(دوستان) از مهربانی کسی سخن می‌گفت که.... سردار شهید محمد اسلامی‌نسب 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه سخـت هارا می خواهیم پر رنگهـا رامی بینیم... وصـداهای بلند را می شنویم... غـافـل از اینڪه خوبهـا آســان می آیند بی رنگــــ می مانند... وبی صـــدا می روند... بلباسی، آسـان آمد، بی رنـگ ماند و بی صـدا رفـت... شهید محمد بلباسی شهید مفقودالاثر مدافع حرم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸وصیٺـــ نامہ خدایا هر چه من گناهکار باشم ولی زیادی گناه من از رحمتت زیادتر نمی باشد خدایا من با یک چنین امیدی بسویت می آیم و از تو می خواهم که نیت مرا خالص گردانی و مرا بعنوان شهید درگاهت بپذیری. و این اولین و آخرین سخن من است که خدایا مرا بعنوان شهید بپذیری و تنها سفارش که به پدر و مادر، برادران، خواهران، و بستگان و اقوام دارم اینست که دعا کنید تا خدا مرا بعنوان شهید به درگاهش بپذیرد. چرا که این برای من از هزار خیر است و مبراست و از عیالم می خواهم که با دلی پرسوز و قلبی شکسته دعا کند نیتم را بعنوان مجاهد خالص و شهید مخلص بپذیرد و بس. 25/10/35 شب هشتم عملیات پیروزمندانه کربلای 5 شـــهید خیرالله نانواکناری 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
دیگران را ببخشید… بی عقلی ، تهمت ها،خیانت و بی ادبی نشانه عدم بلوغ روحی انسان هاست. انسان های نارس این موارد را زیاد دارند ؛ شما انسانی رسیده باشید! با سبکبالی و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید ، و بدون اینکه از این حرفها ناراحت شوید… از کنار این ها رد شوید … اگر هوای دلتان ابری شد و چشم هایتان باریدند، بگذارید این اشک ها باران رحمت و بخشش باشند برای آنها که نمی دانند و زمین دلشان خشک شده است، اینجاست که دل بخشنده شما چشمه جوشانی می شود که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
25.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای شنیدنی و تکان دهنده از حضور حاج قاسم سلیمانی در مراسم خواستگاری فرزند یکی از شهدای مدافع حرم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
✨ ایمان داشته باش به خدایی که رحمتش بی‌پایان است ✨ و اعتماد داشته باش به بخت نیکی که پس از صبرت سرخواهد زد شبتون آروم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi