eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.4هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
28.5هزار ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
😉 یعنی این ده پونزده ماه باقی موندهِ دوره ریاست جمهوری روحانی رو هم بتونیم جون سالم بدر ببریم، یه هشت سال دفاع مقدس دیگه رو پشت سر گذاشتیم. علی برکت‌الله...🖐😂 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حسین تشنه ..... صحرا، ساکت.... یاران ، در خون غلتیده کودکان ، هراسان وحسین "ع" که بر نیزه ی تنهایی تکیه زده بود و نجوا می کرد: --- هل من ناصر ینصرنی.... آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع و پاسداری کند؟....... و امروز ..... ⁉آیا کسی هست که مهدی فاطمه را یاری کند تا ظهورش به تعویق نیفتد؟ آیا کسی هست.... 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 ✔باید ولایت را رهبر را همراه باشیم..... مطیع اوامرش .... تا راه را گم نکنیم.... تا مارا برای محقق شدن فرج راه نماید... سردار شهیدمان گفت: تنها راه نجات اتصال به ولایت است! ⁉آیا می آیید دست به دست هم دهیم شک و تردیدمان را اگر هست کنار بگذاریم. با ولایت باشیم تا شهادت تا فرجمان محقق گردد⁉ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 دیگر جمعه‌ها مثل قبل نیست... هر لحظه‌اش استرس ، هر لحظه‌اش تپش قلب ، هر لحظه‌اش یاد صبح جمعه تلخ بی تو شما چه کرده ای با دل ما؟ بند نمےآید... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
این روزها همه درگیر ویروس لعنتی کرونا هستیم... ولی هستند کسانی که شاید آرزو میکنند که این ویروس لعنتی را بگیرند ولی شرمنده زن بچه هایشان نشوند... از مردم عزیز ،دولت محترم ،کسانی که توانایی دارند درخواست داریم... حال هوای این دستفروشان عزیز سرخیابان ها را هم داشته باشند... خیلی از آنها تنها امیدشان شب های اخر سال میباشد... دست همدیگررا بگیریم تا خداوند رحمان دست مارا بگیرد ، چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان ..تو همچو باد بهاری گِره گشایی کن به امید روزهای خوش... ان شاالله... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
🌹✨🌹 #بر_بال_خاطره_ها 🕊 🔻 #عملیات_والفجر_۴ #قسمت_چهارم 📌به بچه‌ها اعلام کردیم که تجهیزات ضد شیم
🌹✨🌹 🕊🕊 🔻 ۴ 📌ناگهان صدای یکی از بچه‌ها بلند شد و کف سنگر دراز شد و ما هم شتابزده بدنش رو دست میزدیم که چه شده ؟ 📌ناگهان چشمم به کمر و پشت گردنش خورد که خونریزی شدیدی داشت. یک چفیه خودش داشت یکی دیگه تهیه کردیم و مقداری جلوی خونریزی رو گرفتیم. 📌 به عقب بیسیم زدیم که یکی از بچه‌ها مجروح شده و وضعیت خوبی ندارد. بعد از مدتی دو تا امدادگر با زحمت زیادی خود رو به ما رسانیدند و امدادهای اولیه رو انجام دادند. 📌راحت نیروهای عراقی رو در فواصل دویست تا سیصد متری میدیدیم. مبادله آتش ما بین ما و آنها هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد.مهمات ما آنقدر نبود که بتونیم ساعاتی دوام بیاوریم 📌باز هم به برادر اسماعیلی بیسیم زدیم که مقداری فشنگ و نارنجک و... برایمان بفرستند. اما برادر اسماعیلی گفتند که به هر طریقی هست برگردیم . 📌اما ما گفتیم که فعلا هستیم هر وقت مناسب بود برمیگردیم. یادم میاد که همگی حدود صد عدد فشنگ کلاش داشتیم. 📌این احتمال رو دادیم که اگر یه وقت از چپ یا راست نیروهای خودی نتوانند مقاومت کنند، ما آنجا محاصره میشدیم. هر لحظه احتمال داشت که مقاومت بشکنه و ما به دام بیفتیم. اما ما توصل به خداوند و ائمه معصومین (علیهم السلام) کرده بودیم. 🎤راوی: ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
‍ 🔸 «کانال کمیل» جایی است پراز خاک، در ظاهر بدون هیچ جذابیت؛ 🔹 کانال کمیل جایی است که بیشتر میتوان بوی ابراهیم را حس کرد و بهتر میتوان راه ابراهیم را فهمید.. 🔻 کانال کمیل جایی است که راحت تر میتوان لحظه لحظه ابراهیم را درک کرد؛ درک از معجزه اذانش تا ۵ روز محاصره  و پرکشیدنش.. ♦️ باید از همه چیز گذشت، یعنی خاک را انتخاب کرد تا به خدا رسید؛ شاید این است رمز «شهادت».. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 کانال کمیل،قربون خاکت،خاکهای پاکت کانال کمیل،تربت پاکت،آروم و ساکت کانال کمیل،ابراهیم هادی،ساکن خاکت 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
‍ 💠‌یادی کنیم از 💠 🌸 به مادرم گفتم: مادر؟ بالاخره رفتم جبهه و کسی شدم. مادرم ذوق کرد و گفت: مادر فدات بشه؛ میدونستم تو آخرش یه چیزی میشی.. خب مادر چیکاره شدی؟ گفتم: . 🌺فداش بشم نذاشت حرف از دهنم در بیاد کل محله فهمیدن من شهردار شدم. قربونش برم مامانمو آخه نمیدونست شهردار تو جبهه کارش شستن ظرفهاست و جارو کردن سنگره... 🌼مادره دیگه دوست داره بچه اش یه کاره ای بشه... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
⭕️ اگر توانستید، با این متن اشک نریزید... بسیااار زیباست 👇 امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود، مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز، من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جر‌ّ و ‌بحث میکردیم! که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید. صدایت آشنا و پر‌رنج بود؛ پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به زمین تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ور‌انداز می کردند. و تو خود را معرفی کردی: « ای اهل عالم! من بقیه‌الله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...» باورمان نمی‌شد.‌ آن‌جا بود که گل از گل‌مان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیه‌‌الله فی ارضه» بعد با طنین محمدی ات ما را خواستی: «...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاری‌مان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم» ..وصف نشدنی است. در پوست خود نمی گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه میکرد و من و برادرم به خیابان دویدیم! خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود! مردم مثل مورچه هایی که خانه هایشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه می‌بست، دیگری گِرِه روسری اش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر‌ بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد! مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک میگفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد و دم گل‌فروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس! ماشینها بوق‌زنان و بانوان کِـل‌کشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند: «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد» خیلی از نگاه‌ها به ویترین یک تلویزیون‌ فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر ۳۱۳ صلوات کردم مبادا اَجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات میفرستاد، دیگری قسم می‌خورد که تو را قبلاً در محله‌شان دیده وخیلی‌ها اشک‌هایشان را با آستین پاک می‌کردند تا یک دل سیر تماشایت کنند. در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان می‌شد، دل شیعیانت مثل سیر‌و‌سرکه میجوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودی‌ها ببـیندت. راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَلِ ظهور مهدی، مَثَلِ برپایی قیامت است. مهدی نمی آيد مگر ناگهاني" قسم میخورم این اثرِ دعای توست که تا کنون ما زیر عَلَمت مانده ایم." کاش زودتر برسی... اللهم عجل لولیک الفرج ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 نخل ها ایستاده می میرند🌹 💠شرح عکس؛ طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد, یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را که لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهید دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است... .🌷 موسوی پدر پسر است 💠اهل روستای باقر تنگه بابلسر. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت بیست و هشتم درد دین🌺 💢اولین روزهای جنگ بود که راهی جبهه شدم. ما را مست
قسمت بیست و نهم دیده بان🌺 💢دی ماه سال ۱۳۶۰همراه با دوستان همکلاسی از تهران راهی جبهه شدیم. 💢ما به جبهه گیلان غرب اعزام شدیم چند ماه در آنجا حضور داشتیم. 💢خدا توفیق داد من با یکی از بندگان خالص او در جبهه آشنا شوم. من بیسیم چی بودم و در آن ایام بارها به ماموریت رفتم. 💢او مثل یک بسیجی ساده بود با ما می گفت و می خندید اما در حین نبرد نشان می داد چه ویژگی هایی دارد. 💢نکته جالبی که من در گیلان غرب مشاهده کردم وجود الاغ هایی در مقر نیروها بود که به شرایط منطقه آشنایی داشتند منطقه غرب ناهموار بود و وجود الاغ ضروری. 💢شاهد بودم که ابراهیم، بار مهمات و آذوقه را پشت الاغ می بست وحرکت می کرد. 💢زمانی که صدای سوت خمپاره می آمد این الاغ ها بلافاصله خیز می رفتند تا از ترکش ها در امان باشند!! 💢اما از آن روزها خاطرات زیبایی در ذهن من نقش بسته. 💢مثلا یک شب به عنوان بیسیم چی همراه گروه عملیاتی به سوی دشمن حرکت کردم. 💢ابراهیم و یکی از دوستانش یک جیپ که توپ ۱۰۶ روی آن نصب شده بود را به صورت خاموش هول دادند و به یک منطقه محفوظ در مقابل دشمن منتقل کردند این منطقه را قبلا انتخاب کرده بودند در مقابل ما سنگرهای دشمن قرار داشت. 💢ساعتی بعد سنگرهای دشمن که قبلا شناسایی شده بود یک یک توسط یک توپ مورد هدف قرار گرفت و منهدم گردید بعد هم قبل از روشن شدن هوا چیپ را روشن کردن و سریع برگشتیم. 💢دشمن هم با تمام توان آنجا را زیر آتش گرفت. 💢یا مثلا در یکی از مناطق دید ما بر روی مواضع دشمن بسیار کم بود. 💢ابراهیم بعد از عملیات مطلع الفجر تلاش داشت که بتواند مواضع دشمن را خوب شناسایی کرده و از بین ببرد. 💢یک خودروی نیمه سوخته از روزهای اول جنگ در نزدیک مواضع دشمن مانده بود. 💢ابراهیم طرح عجیبی اجرا کرد شبانه خودش را به این خودرو رساند و در داخلش مخفی شد. 💢من در مواضع خودی با یک بیسیم حضور داشتم و ابراهیم از دور با من در ارتباط بود. 💢او با روشن شدن هوا با دوربین نگاه می کرد و با بیسیم گرا می داد من هم با بیسیم پی آرسی به توپخانه گرا می دادم و آنها می زدند. 💢دشمن تعجب کرده بود که چگونه سنگرها و مواضعش یکی پس از دیگری به دقت مورد هدف قرار گرفته و نابود می شد برای همین به صورت کور، شروع به بمب باران کردند. 💢عصر بود که یک گلوله توپ کنار خودروی سوخته منفجر شد ارتباط بیسیم ابراهیم قطع شد. 💢 نگران بودیم. با تاریکی هوا نگرانی ام بیشتر شد.. 💢یکباره دیدم ابراهیم آهسته آهسته به سمت ما برگشت. در حالی که چندین ترکش ریز و درشت خورده بود. 💢خیلی خوشحال شدم سریع او را به بیمارستان بردیم آن روز ضربه سختی به دشمن زده شد. 💢من تا تابستان ۱۳۶۱ در گیلان غرب بودم. بعد به جنوب و گردان کمیل رفتم. 💢درشب عملیات والفجر مقدماتی با گردان همراه شدیم اما خبر نداشتم که ابراهیم نیز به عنوان نیروی اطلاعات به رزمندگان گردان ملحق شده ما در گروهان سوم بودیم که در تاریکی شب تا کانالها پیش رفتیم. 💢اوضاع خیلی به هم ریخت. عملیات با خیانت منافقین لو رفت رزمندگان در کانال ها گیر افتادند و امکان پیشروی نبود و تعدادی از نیروها به سمت جلو رفتیم تا شاید راهکاری پیدا کنیم اما متاسفانه در محاصره گیر کردیم و به اسارت دشمن در آمدیم. 💢در روزهای اسارت با دوستانی از گردان کمیل که بعد از ما اسیر شدند صحبت می کردیم آنها از دلاوری ابراهیم در کانال کمیل می گفتند. 💢تعجب کردم که او همراه گردان ما آمده اما من موفق به دیدارش نشدم. 💢سالها بعد عملیات های دیگری انجام شد و چند نفر دیگر از رفقای ما اسیر شدند. 💢در شب های اسارت باز هم سخن از ابراهیم بود. 💢یکی از اسرا که تازه به اردوگاه آمده بود فهمید که من و چند نفر دیگر ابراهیم را می شناسیم برای ما از روزهای آخر عملیات مقدماتی و کانال ومفقود شدن ابراهیم گفت. 💢داغ دل ما با شنیدن این مطلب تازه شد. 🗣حسین غفاری 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پرستاری که عروسی خود را بخاطر بیماران کرونایی عقب انداخت و رهبر انقلاب از او تقدیر کردند ‌ 🔹واکنش آمنه آنتوتن پس از مشاهده فیلم سخنان آیت‌الله خامنه‌ای درباره او 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹دومین شاهکار استاد قرائتی دراثبات ولایت امیرالمومنین علیه السلام ♦️استاد قرائتی بعد ازاثبات ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام دریک دقیقه درمناظره دیگردومین شاهکار راخلق کردند. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi