eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 ای از حدیث شریف کساء که تازگی رخ داده است! 🎙استادفرحزاد 📎اللهم عجل الولیک الفرج🙏🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
11.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🎙استاد شجاعی ⁉️چرا برای سلامتی امام زمان صدقه میدیم؟ 👌کوتاه و شنیدنی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 🔹پشت صحنه عجیب توبه مرد جوان! مرد جوانی، تنها در نمازخانه ایستگاه قطار، نشسته بود. با ظاهری خجالت زده، پریشان و پشیمان. او قصد داشت به خاطر گناهی که انجام داده بود، توبه کند. شیاطین، اطرافش جمع شده بودند. شبیه زنبورهایی که اطراف لانه شان گرد می آیند. همه می کوشیدند او را از تصمیمش منصرف کنند. صدای آزاردهنده ای از دهان هر کدامشان خارج میشد. صدایی بم و کشدار. مثل صدای ضبط شده ای که با دور کند پخش شود. با وجود این، من می توانستم بفهمم که آنها چه می گویند. _چه می گفتند؟ به طور کلی، داشتند حرف های وسوسه انگیزشان را به ذهن او کند. مثلا یکی از شیاطین به او می گفت: "میخواهی توبه و خودت را از گناهان لذت بخش محروم سازی؟تو هنوز خیلی جوانی؛ و خیلی سالم. زندگی یک جوان سالم، بدون گناه، هیچ جذابیتی ندارد. گناه، نمک زندگی است و... مرد جوان، مدتی با خود کلنجار رفت. عاقبت، تصمیم نهایی اش را گرفت. همان جا، در گوشه نمازخانه، به حالت سجده، خم شد و پیشانی اش را روی مهر گذاشت؛ با بغض، با اخلاص و با شرم زیاد به خدا گفت: "خدایا، مرا ببخش. اشتباه کردم. قول شرف میدهم ته دیگر تکرار نکنم. قول می دهم که دیگر (.....) ناگهان، نوری با صدای بلند، در نمازخانه ترکید. شیاطین را دیدم که نعره های مهیبی کشیدند، سپس به شکل پودر سیاهی در آمدند و رفته رفته محو شدند... 📚 کتاب آن سوی مرگ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
Khamenei.ir4_5938006450969251868.mp3
زمان: حجم: 13.28M
🎧 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در
🔰 نهم اردیبهشت روز بسیج کارگری گرامی باد. 🌷یاد و خاطره ۱۴۰۰۰ شهید والامقام جامعه کارگری گرامی باد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔰در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند 🤲 سنگ قبر ساده اوحرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند. 📜بخشی از وصیتنامه: 📝شما چهل روز باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. 📝نمازهای واجب خود را دقیق و بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز میشود👌 📝سوره را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. 📝اگر درد دل داشتید و یا خواستید بگیرید بیایید سر مزارم به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود. خداوند سریع الاجابه است✅ پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. 🔹 شهدا دلها را تصرف می‌کنند ..... 🔹 هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐💐💐💐 ‌✨ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرجهم 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
4.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 همراه با روضه های اهل بیت علیهم السلام۲۳۸ روضه سوزناک(سالروز تخریب بقیع)حاج حسن خلج . هشتم شوال 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
باز هم دست جلادی به خون یک روحانی دهه هفتادی آغشته شد... روایت یکی از حاضران در نانوایی چهارراه شهدا قم: صبح امروز که در صف نانوایی بودیم، صدای مهیبی شنیدیم، متوجه زیر گرفته شدن دو طلبه جوان توسط تیبا سفید رنگ شدیم که یکی از آن ها لباس روحانیت هم به تن داشت، همه از این زیر گرفتن عمدی شوکه بودند که ناگهان راننده تیبا از خودرو پیاده شد و با چاقو به سمت همان روحانی معمم که تقریبا کمتر از سی سال داشت حمله ور شد و چاقو را در گردن این روحانی فرو کرد، ضارب تصمیم داشت با ضربات بعدی چاقو این روحانی را به طور کامل به قتل برساند که با اقدام شجاعانه یکی از حاضرین، از پشت سر چاقو از وی گرفته شد. خونریزی شدید بود، شخصی با دست خودش مانع از گسترش خونریزی تا حضور ماموران اورژانس شد. طبق آخرین اطلاع از همراهان این روحانی جوان هم اکنون از اتاق عمل خارج شده اما همچنان حال مناسبی ندارند، از عموم مومنین تقاضای دعا و توسل برای سلامتی این سرباز امام زمان عج را داریم 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
بسم رب الشهدا و الصدیقین شهیدی که بورسیه کانادا شد و جوانترین شهید مدافع حرم ایران !!! شهیدی که پدرش روز تولد برایش آرزوی شهادت کرده بود ! سید عین الله (پدر شهید ) از جاماندگان پرستو های لشکر ۵۷ حضرت ابولفضل علیه السلام در دفاع مقدس بود ! روز تولد تک پسرش دست هایش را رو به آسمان کرد و برای وصال پسرش به رفقای شهیدش دعا کرد . سید مصطفی دانشجوی مهندسی مکانیک بودم و طرح برای می فرستد که ثمره ی آن بورسیه شدن می شود ! اما سید گفته بود دوست دارم این طرح برای کشور خودم باشد و دوست دارم به کشور خودم خدمت کنم . سید بعد از فیلم می گفت ؛ آرزویم این است که با پر از مهمات به قلب رژیم صهیونیستی بزنم . مصطفی از جوانان دهه هفتادی و از تبار فاتحان حاج عمران از نسل سرداران میرشاکی (سید مصطفی و سید جواد) بود . و زمانیکه که نوزده بهار بیشتر از عمرش نگذشته بود راهی سوریه شد برای دفاع از مظلومان که چشم های رنگین نداشتن تا دنیا برایشان فریاد بزند و گوش فلک کر کنند . مصطفی راهی میدانی شده بود که مرد می خواهد به دوستانش گفت بود دعا کنید تا قبل اینکه ماه محرم تمام شود شهید شوم در روز ۲۱ آبان ۱۳۹۴ در حالی که سه روز از بهار بیست سالگی عمرش نگذشته بود أحلى مِن العسل را سر کشید و به مردان بزرگ تاریخ همچون احمد متوسلیان پیوست . تاریخ تولد : ۱۸ آبان ۱۳۷۴ تاریخ شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴ العیس - حلب - سوریه شهید مدافع حرم 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 🔹بازگشت از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم! ✍ کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان؛ بیمار احیا شد. روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور، دوباره به این دنیای فانی برگشته ام. دقایقی بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند. آنها می خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور آمدند، از مشاهده چهره ی یکی از آنان واقعا وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک می‌شد! مرا به بخش منتقل کردند. برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از آشنایان به دیدنم آمده بودند. یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: بگو فلانی و فلانی بر گردند. تحمل هیچکس را ندارم. احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و... به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمی کردم. می ترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم. دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم. برخی از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می کرد! بعداز ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس را نبینم. اما يكباره رنگی از چهره ام پرید! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار میشنیدم. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi