کانال شهید ابراهیم هادی
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قـسـمـت_سوم روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️
#قسمت_چهارهم
روزها میگذشت. دیگر از جنگ و درگیری سابق در خانه خبری نبود. حالا دیگر مادر یک هم تیمی قوی به نام دانیال داشت و پدر توانی برای مبارزه و کتک زدن،در خود نمیدید. پس آتش بسی، نسبی در خانه برقرار بود.
دیگر علیرغم میل دانیال خودم به تنهایی در میهمانی ها و دورهمی های دوستانمان شرکت میکردم. و این دیوانه ام میکردم. اما باید عادت میکردم به خدایی که دیگر خدا داشت.
حالا دیگر دانیال مانند مادر نماز میخواند. به طور احمقانه ایی با دخترانِ به قول خودش نامحرم ارتباط نداشت. در مورد حلال بودن غذاهایش دقت میکرد. و.. و.. و… که همه شان از نظر من ابلهانه بود.
قرار گرفتن درچهارچوبی به نام اسلام آن هم در عصری که هزاران سال از ظهورش میگذشت، عقب افتاده ترین شکل ممکن بود.
دانیال مدام از کتابها و حرفهایی که از دوستش شنیده بود برام تعریف میکرد و من با بی تفاوتی به صورت مردانه و بورش نگاه میکرد. راستی چقدر برادر آن روزهایم زیبا بود. و لبخندهایش زیباتر. انگار پرده ایی از حریر، مهربانی هایش را دلرباتر کرده بود.
گاهی خنده ام میگرفت، از آن همه هیجان کودکانه اش، وقتی از دوستش تعریف میکرد. همان پسره سبزه ایی که به رسم مسلمان زاده ها، ته ریشی تیره رنگ بر صورت مردانه و از نظر آن روزهایم زشت و پر فریبش، خودنمایی میکرد.
نمیدانم چرا؟ اما خدایی که دانیالِ آن روزها، توصیفش را میکرد، زیاد هم بد نبود.. شاید ، فقط کمی میشد در موردش فکر کرد. هر چه که میگذشت، حسِ مَلس تری نسبت به خدای دانیال پیدا میکردم.
خدایی که خدایم را رام کرده بود، حتما چیزی برایِ دوست داشتن، داشت و من در اوج پس زدن با دست و پیش کشیدن با پا، کمی از خدای دانیال خوشم آمد و دانیال این را خوب فهمیده بود..
گاهی بطور مخفیانه نماز خواندهای دانیال را تماشا میکردم و فقط تماشا بود وبس.. اما هر چه که بود، کمی آرامم میکرد. حداقل از نوشیدنی های دیوانه کننده بهتر..
حالا دیگر کمی با دقت محو هیجانهای برادرم میشدم. و چقدر شبیه مادر بود چشمها و حرفهایش.. آرامش خانه به دور از بدمستی های شبانه و سیاست زده ی پدر برام ملموستر شده بود و دیگر از مذهبی ها متنفر نبودم.
دوستشان نداشتم، اما نفرتی هم در کار بود. آنها میتوانستند مانند دانیال باشند، مهربان ولی جسور و نترس.. و این کام تفکراتم را شیرین میکرد.🙃
حالا با اشتیاق به خاطرات روزمره دانیال با دوست مسلمانش گوش میکردم.
مذهبی ها شیطنت هم بلد بودند.😳
خندیدن و تفریح هم جزئی از زندگیشان بود حتی سلفی های بامزه و پر شکلک هم میگرفتند.😳🙄
کم کم داشت از خدای دانیال خوشم میآمد..
که ناگهان همه چیز خراب شد..
خدای مادر و دانیال، همه چیز را خراب کرد…
همه چیز را...
📌ادامه دارد...
✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴بازگشت حاج احمد متوسلیان به کشور بعد از ۳۸ سال /حاج احمد و سه همرزمش در ساحل مدیترانه تیرباران شدهاند/محل دفن مشخص شده است
♦️خبر بازگشت حاج احمد متوسلیان، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله به کشور آنهم بعد از ۳۸ سال به گوش میرسد.
♦️احسان محمد حسنی مسوول سازمان هنری رسانهای اوج در یادداشتی نوشت: خبر آورده اند که فاتح راستین خونین شهر، حاج احمد متوسلیان و سه همرزم او «سیدمحسن موسوی»، «تقی رستگار مقدم» و «کاظم اخوان» پس از ربوده شدن و سپری کردن ایّام کوتاهی در اسارت نیروهای مزدور شبه نظامی فالانژ وابسته به رژیم صهیونیستی، در ساحل مدیترانه تیرباران شده اند و محل دفن ایشان هم مشخص است.
♦️این خبر، یا واقعیت دارد و یا صرفاً یک ادعاست! هر چه که هست سال های سال، اساتید، محققین، مستندسازان، نویسندگان و پژوهشگران توانا بر مبنای اسناد و شواهد و قرائنِ متقن و شهادتِ شاهدان زنده و حاضر در اسارتگاه و محل تیرباران و دفن این چهار ایرانیِ مظلوم، گواهی می دهند که حاج احمد متوسّلیان و همراهان غریبش به طرز وحشیانه ای به شهادت رسیده اند.
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
دیشب افتادم به پاے مادرم گفتم به او
از علے موسےالرضا.ع. ڪرببـلایم را بگیر
#واقعادلواپسیمآقامحرمباخودت
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
ای آن که کار و بار تو مشکل گشایی است ...
ما را قبول کن ... دل ما روستایی است
#استوری
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
»»««
سربازان امام زمان (عج)
از هیچ چیز جز گناهانِ
خویش نمیهراسند ...
"شهید آوینی"
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹تابلوی نقاشی اثر دانيال فرخ از "جاویدالاثر احمد متوسلیان در آغوش رهبرمعظم انقلاب" که به حضرت آقا اهدا شد
🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💠شهید مدافع حــــــــــرم حسن قاسمی دانا
🍃🌸شغل اصليش نانوایى بود و مغازه ی نانوایی هم متعلق به خودش بود .
۲۵ فروردین ۹۳ به صورت داوطلبانه و از طريق فاطميون برای رفتن به سوریه و جنگیدن علیه جبههی باطل اقدام کرد
۲۵ اردیبهشت ماه همان سال به شهادت نائل شد.
🍃🌸در آن عمليات 8 نفر بودند .
حسن آقا به سيد ابراهيم(شهید صدرزاده) ميگن اگر اشکال نداره اسم عمليات رو چون 8 نفر هستيم به نيت امام هشتم بزاریم عمليات #امام_رضا عليه السلام
سيد هم قبول ميکند .
حسن 6 تا تير ميخوره و توی همون عملیات پر میکشه
سيد ابراهيم بعد از عملیات میگن چون 8 نفر بوديم وبه اسم امام هشتم بود
امام هم مشهدىِ رو قبول کرد و بُرد پيش خودش .
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
هرچه هستم هرچه بودم برکسی مربوط نیست؛
بر امام مهربان خویش پناه آوردهام...
#امام_رضا_علیه_السلام
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
سلام علی آل یس
این جمعه هم غروب شد نیامدی........
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#خـــداونـــدا...!
#باکری نیستم برایت #گمنام بمانم !
#چمران نیستم برایت #عارفانه باشم !
#آوینی نیستم برایت #عاشقانه قلم بزنم !
#همت نیستم که برایت #زیبا بمیرم !
مرا ببخش با همه نقص هایم ...!
با تمام گناهانم...!
لیاقت ندارم ولی ...
دل که دارم ...!!!
دلــــم #شہــادت میخواهد ...
دوست دارم چون #شهیدامیداکبری
میان آتش برایت دست و پا بزنم!🍂🥀😔
#هـر.ڪہ.شد.عاشق.حیدر.❤️
#بدنـشـ.مےسـوزد🔥
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
🍃✨با خدایا !
از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که هلاک را به دنبال می آورد، یا بلا را فرود می آورد،
یا شماتت دشمنان را در پی می آورد، یا پرده را میدرد، یا قطرات آسمان را حبس میکند؛
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🍃✨
#استغفار_امیرالمومنین
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi