سخت است...
ماندن سخت است
جاماندن سخت تر...
و من اگر بخواهم ازین جانکاه تر را هم اعلام کنم باید بگویم:
بخواهی بروی و راهت ندهند
از همه سختتر است... چیزی شبیه بدون قلب نفس کشیدن...
و آدم علیه السلام مگر پس از هبوط از بهشت چه کرد؛ جز گریه؟؟؟
من هم
آنقدر برای ماندن و جاماندن و واماندنم گریه میکنم؛ تا خدا به ملائکش اشاره کند درهای بهشت را باز کنند...
به تکرار نام نامی تو...
به تکرار یا قدیم الأحسان بحق الحسین... به تکرار اشک فراق و دلتنگی در روضهها...
میدانم
باز هم کربلا آغوش میگشاید و دوباره مرا میپذیرد...
اهل حسین فقط در کربلا آباد میشوند...
|💔
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
"گرچه به کمتر از شهادت
راضی نیستم،
ولی از خدا میخواهم که اگر شهید نشدم،
اجر شهید را به من بدهد..."
#شهید_کمیل_صفری_تبار
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
| #انگیزشی🌱
خودمان را با جمله "تا قسمت چه باشد" گول نزنیم...
"قسمت" اراده ی من و توست...
از "تو" حرکت
از "خدا" برکت...❤️
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
شهدا پیش ارباب و
من بیچاره جا موندم...
#استوری
#پس_زمینه_گوشی
#شهید_قاسم_سلیمانی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
تنها کسانی "مردانه" میمیرند..
که مردانه زندگی کنند!
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
✨﷽✨
تلـــنڱـــــر
🚨 هر وقت فیلت هوای معصیت کرد
اول به این سه حقیقت فکر کن
بعد اگر دلت رضا داد، نوش جانت سفره
معصیت !
1⃣اینکه خداوند بدون شک تمام اعمالت
را می بیند
🌸«إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»
📖 بقره/110
2⃣ اینکه 24 ساعته، فرشتگانی
مجاورت هستند که ثبت و ضبط
می کنند ریز و درشت خوب و بدت را؛
🌸«رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون»
📖 زخرف/80
3⃣ واینکه اصلا از کجا معلوم؛
شاید بیخ گوشت نشسته باشد جناب
عزرائیل و صادرکرده باشند دستور
الرّحیلَ ت را !
🌸«عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم»
📖 اعراف/185
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_70 مدتی بعد اکبر سینی به دست وارد اتاق شد و با همان کل کل های بامزه و دوستان
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_71
او با تبسم ابرویی بالا داد (خب بله.. کاملا واضحه که گیج شدین!
در واقع طوری عمل کردیم تا عثمان و بالا دستی هاش به این نتیجه برسن که ما داریم به طور مخفیانه و از طریق یان، شرایط برگردوندنتون به ایران رو مهیا میکنیم و این اجازه رو بهشون دادیم تا از هویت حسام، یعنی بنده با خبر بشن.
اینجوری اونا فکر میکردن که دانیال ایرانه و خیلی راحت میتونن از طریق شما بهش برسن که اگر هم دستشون به دانیال نرسید، میتونن حسام رو گیر بندازن و اون رابط رو شناسایی کنن.
و در واقع یه بازی دو سر برد رو شروع میکنن. غافل از اینکه خودشون دارن رو دست میخوردن و ما اینجوری با حفظ امنیت شما، ارنست رو به خاکمون میکشونیم.
پس بازی شروع شد..
یان به عنوان یه دوست قدیمی به عثمان نزدیک شد و عثمان خودشو به سادگی زد، به اینکه یه عاشقِ دلسوخته ست که هیچ خبری از نقشه ی ایران و نزدیکیِ من به یان نداره.
حتی مدام با برگشت شما مخالفت میکرد.. میگفت که بدون شما نمیتونه و اجازه نمیده.
بالاخره با تلاشهایِ یان، شما از آلمان خارج شدین و مثلا بطور اتفاقی منو تو اون آموزشگاه دیدین.
در صورتی که هیچ چیز اتفاقی نبود و عثمان و صوفی بلافاصله با یه هویت جعلی به امید شکار دانیال و یا حسام وارد ایران شدن اما خب این وسط اتفاقات غیر قابل پیش بینی هم افتاد. که بزرگترینش، بد شدن حالتون بعد از دیدنم تو آموزشگاه و این بیماری بود.
اون شب تازه نوبت کشیکم تموم شده بود و واسه استراحت رفتم خونه که پروین خانووم باهام تماس گرفت.
وحشتناک بود.
اصلا نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم..
تو راه مدام به دانیال و قولی که واسه سلامتی تون بهش داده بودم، فکر میکردم..
اون قدر صلوات نذر کردم که فکر کنم باید یه هفته مرخصی بگیرم، تا بتونم همه شونو بفرستم.
ولی خب از اونجایی که هیچ کار خدا بی حکمت نیست، بد شدن حال اون شبتون و اومدن من به خونتون باعث شد که عثمان و صوفی زودتر نقشه اشون رو شروع کنن)
دیگر نمیداستم چه چیزی باید بگویم (نکنه پروین هم نظامیه؟)
خندید. بلند و با صدا (نه بابا.. حاج خانووم نظامی نیستن.)
حالا میفهمیدم چرا وقتی از یان میپرسیدم که دوست ایرانیت کیست؟ اسمش چیست؟ مدام بحث را عوض میکرد..
بیچاره یانِ مهربان..
دیوانه ترین روانشناس دنیا...
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi