eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 من بہ دخترے در این زمانہ فڪر نمیڪنم، چون تو فضاے مجازے بیشتر از . 💞پس بہ شما دختران اینہ کہ و عفت زینبے در ڪارهاتون داشتہ باشید☝️ 🌷 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
『🇮🇷͜͡🌹』 ♥️🕊 💕 من بہ دخترے در این زمانہ فڪر نمیڪنم، چون تو فضاے مجازے بیشتر از . 💞پس بہ شما دختران اینہ کہ و عفت زینبے در ڪارهاتون داشتہ باشید☝️ 🌷 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_اول 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را
✍️ 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
این تصویر مربوط به است وقتی که در سامرا بود گفت اینجا حجاب ندارند و برای ندیدن بی حجابی چفیه روی سرش می انداخت و بیرون میرفت... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
گفته بود: اگر خدا لطف کرد و را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه و آنهایی که بی‌حجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت. اگر فقط و فقط جواب این یک قلم رو دارید بدید که بفرمایید؛ راه شیطان باز...جاده سقوط و تباهی دراز! یکی میدهد، برای حفظ شرافت! یکی و و میدهد برای لجبازی...! انتخاب با خود ماست👌 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔆زنگ‌عبرت ✅مهمات برای مقابله با جنگ هویتی! 🌹گاهی خدا در حوادث به ظاهر تلخ، الطاف خفیه ای قرار میدهد که انسان انگشت به دهان می ماند ! 🔻وقتی خطرناکترین عملیات تروریستی توسط یک نیروی خدماتی ساده خنثی میشود 🔻وقتی پسری در معرکه با به کمک پدرش میشتابد 🔻وقتی بانویی در فرار از دست تروریست جانی، چادر و اش را رها نمیکند 🔻وقتی مردی در وسطه حادثه با به فکر بغل کردن کودک غریبه و دور کردن او از رگبار گلوله است 🔻وقتی دختری که تازه به سن تکلیف رسیده حاضر نیست در آن لحظات سهمگین را فراموش کند و جان خود را نجات دهد 👈یعنی ما حداقل به اندازه یک دهه برای مقابله با تهاجمی که به هویتمان شده ، مهمات داریم . ♦️بی شک خوب میدانید که دشمن سالهاست برای از بین بردن این سرمایه گذاری هنگفتی کرده و میکند ♦️حال وظیفه رسانه و هنرمندان و دستگاههای متولی فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی است ، که به این ها و ها و و ها و ها ضریب دهند و نگذارند این موضوعات هویتی از اذهان مردم پاک شود. ✅چرا که به تقدیر الهی و با عنایت اهل بیت علیهم السلام و بر خلاف خواست بدخواهان این ملت ، یک ماندگار شکل گرفته است نه یک زودگذر....فتأمل 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌾 هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت. حجب و در چهره اش موج می‌زد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش می‌رفت اگر خانمى وارد مغازه می‌شد کتابی در دست می‌گرفت سرش را بالا نمی آورد و می‌گفت:«پدر شما جواب بده...» اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🤦‍♂روزگاری شده که داشتن به کار جنجالی تعبیر می‌شود و واکنش‌های طنز به دنبال دارد!! 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌾حیـف ڪہ خش خشِ دنیا زیــــاد شده ... و دیگر صدایت مفهـــــوم نیست لطفاً بلندتـــر بگو فرمانــده ...🥀 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه چیز از یک تار مو شروع شد!! در اسلام وقتی بحث از پوشش بانوان میشه؛محدوده معین و دقیقی واسش وضع شده یعنی همه جای بدن به جز صورت و دستان تا مچ؛لازمِ و واجبِ که پوشیده بشه سوال می پرسن آیا موی سر کامل باید پوشیده بشه پاسخ اینِ:بله کاملا باید پوشیده بشه دوباره می پرسن:حتی یک تار مو هم بیرون باشه اشکال داره پاسخ اینِ:بله اشکال داره تمامی بدن به جز صورت و دست ها تا مچ؛باید پوشیده شه گِلِه می کنند:آخه یک تار مو مگه قرارِ چیکار کنه اصلا مگه آدم با دیدن یک تارِ موی زن اغفال می شه وگول می خوره و تحریک میشه؟!😂 خیلی مسخره اس!!این دیگه چه دین سخت گیریه ؛ به خودشون شک دارند خب مردها بی زحمت چِشا رو درویش کنند یعنی چی ما بخاطر اونها بخوایم خودمونو باندپیچی کنیم اونم تو هوای گرمِ تابستون که چی؟! آقایون تحریک نشن 😂😂 واقعا که اما قسمت تاریک داستان توی همین جا خلاصه نمی شد! با همین حرف ها یه‌تارِمو دوتارِمو سه‌تارِمو تا صدتار پیش رفتند سپس رسیدند به اینکه اصلا اسلام چه گیری داده به یه تیکه پارچه روی سر! سپس جنبش حمایت از حقوق زن رسمیت بیشتری پیدا کرد آزادی خواهی های بی منتها و سیری ناپذیر! چرا تا مچ؟!مگه آستین کوتاه چه مشکلی داره پیرهن مردونه لباسای اندامی چسبیده شلوارای کوتاه زینت های محرک و تبرج های مهیج! روابط مختلط خیابانی و در انتها تشبه مردان به زنان و بالعکس مجدد سوال شد:چرا باید خدا من رو زن خلق می کرد ؟ دلم می خواست پسر باشم و در انتها گفتند : آنچه را که درکلیپ می بینی خب سوال دوباره:آیا نپوشاندن یک‌تارِمو اشکال دارد ؟ «پاسخ با شما» فساد ؛ توقف ناپذیر است
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️چه کسی دل امام رو خون کرده است؟😭😰‼️ 👹⛔️ با ما چه می‌کند❓ ❌ کجاست؟😢 📽☝️کلیپی از استاد دانشمند رو از دست ندهید. انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
61.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢حتما ببینید💢 🎥 پیچش مو... روایتی ساده از یک موضوع پیچیده! ♨️ تماشای این اثر به موافقین و مخالفین بحث «» توصیه میشود (تولید شده بر پایه هوش مصنوعی) پیشنهاد میکنم در مساجد،مدارس و دانشگاه ها و... اکران کنید تا همه ببینند👏👏 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi