🌟دقت در استفاده از بیتالمال
🔶 یک بار من به همراه فرماندهان حسین خرازی، احمد کاظمی، مهدی زینالدین، حسن باقری، مجید بقایی، مهدی باکری و محمدرضا ابوشهاب؛ با ماشین در مسیر کرمانشاه در حال حرکت بودیم.
🔸در گوشهای از جاده برای خواندن نماز و خوردن غذا ایستادیم. نماز خواندیم و غذایمان را خوردیم.
بعد از خوردن کباب، حسین خرازی رو به ما کرد و گفت:
«آقایان لطفاً دُنگشان را بدهند».
از همه ما پول گرفت.
حسین خرازی بعد از پرداخت هزینه ناهار، رو به ما کرد و گفت:
⭕️ «امروز غذای پادگان چلو خورش با پلو عدس است و من به عنوان فرمانده اجازه ندارم از پول #بیتالمال کباب بخورم، برای همین دُنگهایتان را گرفتم»
#شهید_حسین_خرازی
اللهمعجللولیکالفرج
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
حسین خرازی نشست ترک موتورم
بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش میسوخت.
فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد
من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهخدا با بقیه همراه شدیم
گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو سه متری، روی آتش میپاشیدیم
آن عزیزِ گرفتار شده،با این که داشت میسوخت،اصلاً ضجه و ناله نمیزد و همین موضوع پدر همهی ما را درآورده بود!
بلند بلند فریاد میزد:
خدایا
الان پاهام داره میسوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی
خدایا!
الان سینهام داره میسوزه
این سوزش به سوزش سینهی حضرت زهرا(س) نمیرسه خدایا
الان دستهام سوخت
می خوام تو اون دنیا دستهام رو طرف تو دراز کنم، نمیخوام دستهام گناهکار باشه!
خدایا
صورتم داره میسوزه!
این سوزش برای امام زمانه
برای ولایته
اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید،گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمیتونم
دارم تموم میکنم.
خدایا
خودت شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم
آن لحظه که جمجمهاش ترکید من دوست داشتم خاک گونیها را روی سرم بریزم!
حال حسین آقا خیلی بد بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:
ما جواب اینا را چه جوری بدیم
ما فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟اون دنیا خدا ما رو نگه نمیداره بگه جواب اینا رو چی میدی؟زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.
تمام مسیر پشت موتور،سرش را گذاشت روی شانه من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد.
#شهید_حسین_خرازی
انتشار به مناسبت ایام #فاطمیه
#امام_زمان
@shahidaziz_ebrahim_hadi
نمیدانستیم فرمانده لشکر اصفهان است
ده ماه بود ازش خبری نداشتیم! مادرش میگفت: پاشو برو ببین چی شده این بچه؟! زنده است؟ مرده است؟ میگفتم: کجا برم آخه خانم؟ جبهه که یه وجب دو وجب نیست! از کجا پیداش کنم؟ رفته بودیم نماز جمعه... حاج آقا آخر خطبهها گفت: حسین خرازی را دعا کنید! آمدم خانه، به مادرش گفتم. پرسید: حسین ما رو میگفت؟! گفتم چی شده که امام جمعه هم میشناسدش؟! نمیدانستیم فرمانده لشکر اصفهان است.
#شهید_حسین_خرازی
شادی روحش صلوات🥀🥀🥀
راست میگفت:
از گناه که بگذری
از جانت هم راحت
میگذری ..!
#شهید_حسین_خرازی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
⟬🌹⊹🕊⟭
راست میگفت:
از گناه که بگذری
از جانت هم راحت
میگذری ..!
#شهید_حسین_خرازی
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
قبل یا بعد از فتحالمبین، آمدم بیایم دو کوهه، دیدم حسین دم پلیس راه ایستاده. گفتم: کجا؟ گفت: دارم میرم اصفهان. گفتم: خب بیایید سوار بشید با ماشین بریم. گفت: نه من با اتوبوس میرم.
این حرف را زمانی میزد که پانزده، شانزده هزار نیرو زیر دستش بودند، اما او به خودش اجازه نمیداد از بیتالمال کوچکترین استفادهای بکند.
#شهید_حسین_خرازی🕊🌹
راوی نصرالله توانگر
💢عاشق محرم و سینهزنی بود، مخصوصاً که لشکر او به نام مقدس امام حسین (ع) بود، ایام محرم شور و حال دیگری در آن پیدا میشد و گردانها به روش سنتی عزاداری میکردند.
🔸بعضی وقتها که دوستان نزدیک در سنگر جمع میشدند، حسین با بازوی قطع شده دستش سینهزنی میکرد.
🔸حاجحسین تا نامی از سیدالشهدا (ع) میآمد، به پهنای صورت اشک میریخت و از شدت گریه شانههایش میلرزید.
📚جز لبخند چیزی نگفت
#شهید_حسین_خرازی🕊
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
می گفت :
جنگ ،معاملہ با خداست
خدا ،خریدار
ما ،فروشنده
سند ،قرآن
بهـاء ،بهـشت . . .
#شهـید_حسین_خرازی
#یادشهداباصلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
می گفت :
جنگ ،معاملہ با خداست
خدا ،خریدار
ما ،فروشنده
سند ،قرآن
بهـاء ،بهـشت . . .
#شهـید_حسین_خرازی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
نصفه شب چشم چشم رو نمیدید...
سوار تانک، وسط دشت...
کنار بُرجک نشسته بودم، دیدم یکی داره پیاده میاد...
به تانکها نزدیک میشد، دور میشد.
سمتِ ما هم آمد، دستش رو دورِ پام حلقه کرد، پام رو بوسید!!
گفت: به خدا سپردمتون...
گفتم: حاج حسین؟
گفت: هیس! اسم نیار.....
#شهید_حسین_خرازی🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
یاد حاج حسین بخیر
که به رفقایش گفته بود:
من اهمیتی نمیدهم دربارهٔ ما چه میگویند! من میخواهم دلِ ولایت را راضی کنم.
#سرباز_ولایت
#شهید_حسین_خرازی
#فرمانده_لشکر۱۴_امامحسین
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#میخوای_شهید_بشی ⁉️
مثه حاج حسین باشیم که میگفت:
من اهمیتی نمیدم درباره ما چی میگن
من میخوام دل ولایت رو راضی کنم
#شهید_حسین_خرازی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi