eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 مومن سنگینیِ معصیت را چون کوهِ اُحُد بـر روی شــانه هـای خـود حـس می کنـد. 🥀 گناه را کوچک نشمارید و از انجامِ کارهای نیک نهراسید. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... 🕊🌹 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔸 ترکش خمپاره درست از پهلوی چپ وارد و به قلبش اصابت کرد... کمکش کردم بلند شه... به سختی رو پاش ایستاد و نگاهی به دور و برش کرد... دستشو با ادب رو به کربلا گذاشت رو سینه و گفت: السلام علیک یا اباعبدالله...♥️ گردنش کج شد و افتاد زمین... موقع خاکسپاری با اینکه ۶ روز از شهادتش میگذشت... ولی هنوز دستش به نشونه ادب رو سینه ش بود... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔺️یادم هست وقتی در خانه غذای خیلی خوب و مفصلی درست میکردیم و همه آماده ی خوردن می شدیم، احمد جلو نمی آمد. می گفت: توی این محل خیلی از مردم اصلا نمی توانند چنین غذایی تهیه کنند. مردم حتی برای تهیه ی غذای معمولی دچار مشکل هستند حالا ما... 🔹️برای همین اگر سر سفره هم می آمد با اکراه غذا میخورد. برای بچه ای در قد و قواره ی او این حرفها خیلی زود بود. اصلا بیشتر بچه ها در سن دبستان به این مسائل فکر نمی کنند. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi