eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|•°🪴°•| مادرت می‌گفت : یک هفته قبل شهادت، شب از لای در دیدم سر سجاده داره گریه می‌کنه و با امام زمان حرف میزنه ... رفیق چی گفتی که دل امام زمانو بردی ؟ + سفارش مارو هم میکنی ؟...🌹🕊 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
جوری روی خودتون کار کنید که حتی اگه یک گناه هم کردید گریه تون بگیره... 🕊🌹 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعا کن برای عاقبت بخیری ما، تویی که عاقبتت بخیر شد... 🕊🌹
💔 مادر من یک زن فوق العاده است ، خبر شهادت بابا که رسید رفت دو رکعت نماز خواند... همه ی ما را مادرمان آرام کرد ، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند ، وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شدیم خطاب به جنازه بابا گفت : الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند... همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم . بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار میشد ، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور ... دلم سوخت وقتی برادرم جهاد رو دیدم ... مثل بابا شده بود ... خون ها رو شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود ، جای کبودی و خون مردگی ها ... تصاویر شهادت بابا و جهاد باهم یکی شده بودن و یک لحظه به نظرم رسید من دیگه نمیتونم تحمل کنم ... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی رو آروم کرد . وقتی صورت جهاد رو بوسید ، گفت : ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده ؟! ، البته هنوز به" اربا اربا " نرسیده ... باز خجالت آروممون کرد.... 😥 فاطمه مغنیه خواهر سالروزشهادت 🥀 یاران آخرالزمانی با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست" 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 من جهاد هستم برای تو که همسن و سال منی پیام دارم💌 لحظاتی باشهیدجهادمغنیه دانشجویی که همه چیزداشت، هرچی میخواست مشکلی نداشت فقط ان چیزی که شفیته آن بود و سالها دنبال آن دوید 🌹🕊شهادت🌹🕊 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ... و اما در ستایش رفاقت، جونم براتون بگه خوشا رفیقی که دست رفیقشو بگیره با هم پرواز کنن🕊 با هم شهید بشن🩸 جوانان 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت می‌کند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد می‌خواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی می‌گفتی؟ چرا اینقدر بی قراری می‌کردی؟چی‌شده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من به‌خاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز می‌خواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !. راوی: مادرشهید 🌷 ‌‎‌‌‌‎ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷 ! ✨فیسبوکی هـاهم به بهشت میروند!✨😊 ✍ به خاطر اینکه تو فیس‌بوک فعالیت می‌کرد و همیشه آنلاین بود و در جهت نشر فرهنگ مقاومت، در شبکه‌های اجتماعی فعالیت می‌کرد، دوستاش اسمشو گذاشته بودند: فیس‌بوک‌چی … ایشون معروف به کاظم هستند که در منطقه قنیطره واقع در جولان سوریه، به همراه و و جمعی دیگر از ، توسط تیم تروریستی اسرائیل به رسیدند.😭😭 🕊 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏کمی از ایمان راسخ و شجاعت آقازاده‌ی واقعی ‎ بشنویم... ✍مبارز 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ماه رمضان بود جهاد نيمه شب تماس گرفت و گفت كه اماده شوم و به چند نفر ديگر از دوستانمان كه از افراد مورد اعتماد جهاد بودند بگويم حاضر شوند می‌خواهيم برويم جايی. ساعت نزديك ٢:٣٠،٣صبح بود در محلی كه قرار گذاشته بوديم همه جمع شديم. جهاد بعد از چند دقيقه گفت بچه ها سوار شويد! ماهم بدون اينكه چيزی بپرسيم سوار شديم. در راه كسی حرفی نزد و چيزی از او نپرسيد. ديديم در خانه ای ايستاد كه از ظاهر كوچه معلوم بود افراد ساكن در اينجا وضع خوبی ندارند. از ماشين پياده شد و ما هم همين طور نگاهش می‌كرديم، بسته‌ای از صندوق عقب ماشين درآورد و به من داد و گفت برو در آن خانه و اين را بده و بيا گفتم جهاد اين چيه؟! گفت كمی خوراكی، برو… چند قدم كه رفتم برگشتم و با تعجب نگاهش كردم، او هم مرا نگاه كرد و یك لبخند زد و گفت راه برو ديگر… رفتم سمت در و در را زدم. كسی آمد و بدون اينكه از من سوالی کند بسته را گرفت و تشكر كرد و رفت داخل خانه اون لحظه بود كه فهميدم جهاد قبلا هم اين‌كار را می‌كرده و برای آن ها چيزی می‌فرستاده و ما بی‌خبر بوديم و برای اينكه ممكن بود كسی بشناسدش نيامد بسته را بدهد تا قبل از شهادتش فقط چند نفر از خانواده اش اين را می‌دانستند و ان هم فقط بخاطر اينكه در ماه رمضان، ديروقت از خانه می‌آمد بيرون و دير هم برمی‌گشت آن‌ها خبردار باشند و نگرانش نشوند بعد از شهادتش بود كه همه فهميدند اون فرد، "شهيد جهاد عماد مغنيه" بوده است 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi