eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستش‌خالڪوبی‌داشت‌دو‌هفتہ‌ای‌بود ڪہ‌توبہ‌ڪرده‌بود...روزعمݪیات‌گفت: خدایا‌خودت‌پاڪش‌کݧ‌،خودت‌ خاڪش‌کݧ‌رفت‌وبہ‌دݪ‌دشمݧ‌زد؛تیراوݪ‌خوردبہ‌خاݪ‌دستش‌وبعدچند‌تاے‌دیگہ‌،اینجورے‌شد ڪہ‌تا‌ݘندساݪ‌تو(خاݧ‌طومان)مهماݧ حضرت‌زینب‌شد،وبعدچندساݪ‌ فقط‌چندتِکہ‌ا‌زاستخواݧ‌هاش‌برگشت💔🥀 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
2.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مدافع حرمی که بعد از شهادتش لباسهایش بوی خاصی گرفته است... 🕊🌹 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
مـا بچھ هاۍ مادر پهـلو شکسته ایم♡حرّ مدافعان حرم 💕🕊شهید مجید قربانخانـــــۍ 💥ولادت:1369/5/30-یافت آباد(تهران) 🌹شهادت:1394/10/21-خان طومان(سوریه)❌ ❤️ است♡ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 بود قرار بر شدن نبود... می گفتند: تکرار است نمی دانستم هم شدنی است... روزهای خانطومان به یادمان آورد که تزویر، قابل اعتماد نیست!!! که شاید از در دوستی وارد شود اما تا زهر خود را نریز آرام نخواهد گرفت!!! و بےشک شهدای مظلوم خانطومان روز قیامت سوال خواهند کرد از ، که "ما در کلاس درس کربلا در جبهه امام حسین علیه السلام بودیم شما در کدام جبهه و به نفع که جنگیدید"؟؟؟!!! ثواب اعمال امروز تقدیم به روح ملکوتی 🥀 در سالروز شهادتشان دسته گلی از صلوات به نیابت از آنها هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست" 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🍃🌸 💌 می گفت ، خواب مادرسادات را دیدم ، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود ! با رفتنش موافقت نشد ، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد !! هفته ی بعد ، شب آخر ، جوراب‌های همرزمانش را می‌شست ، همرزمش به مجید گفت : حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری؟! گفت ، تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه و یا اینکه پاک میشه!! فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش ‌نشست و با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید. پیکر پاکش بعد از سه سال به وطن بازگشت.... مدافع حرم 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ازپله های قهوه خانه که پائین مےآمد به من اشاره مےڪرد و مےگفت: "پناه حرم! بریم"؟ و خودش شروع مےکرد به خواندن: "پناه حرم! کجا داری میری برادرم؟! بدرقه راه تو، دیدهء ترَم! آهسته تر برو داداش، ببین چه مضطرم" حالا این نوحه را من یاد گرفته بود ولی عجیب به دلش نشسته بود... دلش تاب اضطرار حضرت زینب را نداشت رفت تا بار دیگر عمه سادات به اسارت نرود... راوی: دوست 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
می گفت ، خواب مادرسادات را دیدم ، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود ! با رفتنش موافقت نشد ، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد !! هفته ی بعد ، شب آخر ، جوراب‌های همرزمانش را می‌شست ، همرزمش به مجید گفت : حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری؟! گفت ، تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه و یا اینکه پاک میشه!! فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش ‌نشست و با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید. پیکر پاکش بعد از سه سال به وطن بازگشت.... مدافع حرم 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
تا پیش از سفرش به کربلا پسر خیلی شری بودهمیشه چاقو در جیبش بود خالکوبی هم داشت خیلی قلدر بود و همه کوچک تر ها باید حرفش را گوش میدادند . مجید کسی بود که زیر بار حرف زور نمی رفت بچه ای نبود که بترسدخیلی شجاع بود اگر می شنید کسی دعوا کرده هر دو طرف را زور می کرد آشتی کنند و گرنه با خود مجید طرف بودند وقتی از سفر کربلا برگشت مادرم از او پرسید چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟ مجید گفت: یک نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل و یک نگاه به گنبدامام حسین کردم وگفتم‌ آدمم کنید 🕊🌹 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
توسل شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» به حضرت زهرا (س) خبر شهادتش را از بی‌‌بی دوعالم شنیده بود پدر و مادر شهید روایت می‌کنند که مجید قبل از اعزام خواب دیده بود که حضرت زهرا (س) را دیدم که فرموده‌‌اند: مجید! تو وقتی می‌آیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی. یک روز برای تشییع شهید «محمد فرامزی» رفته بودیم گلزا شهدای «یافت آباد». آنجا بود که به عمه‌اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه‌ام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست. وقتی به سوریه رفت، چون تک پسر بود او را به عملیات نمی‌بردند. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه‌ها را می‌گذاریم نگهبان دم ساختمان‌ها و خط نمی‌بریم. اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ، اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) می‌کنم. خودت می‌دانی و حضرت فاطمه (س). روزی هم که می‌خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید می‌شوند. همین‌طور هم شد. از یک گردان ۱۸۰ نفره چهارده نفر شهید شدند که یکی از آنها هم مجید بود. راوی: پدر و مادر شهید و سید فرشید کتاب مجید بربری؛ زندگی داستانی حرّ مدافعان حرم شهید مجید قربان خانی... حضرت مادر مددی... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
وقتے از سـفࢪ ڪࢪبݪا بࢪگشـټ مادࢪش پࢪسـید: چہ‌ چیزۍ از امام‌ حسین(؏) خواستے؟ مجید گفتہ‌ بود: یہ نگاھ‌ بہ‌ گنبد‌ حضࢪټ ‌اباݪفضڵ(؏) ڪردم‌ و یہ‌ نگاھ‌ بہ‌ گنبد‌ امام‌ حسین(؏) و گفتم: آدمم‌ ڪنید! 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 پشیمان که باشی توبه ات اگر مردانه باشد به چشم خواهر ارباب می آیی و کسی که پای حرم ارباب، غیرت داشته باشد خریدنی خواهد شد مثل داداش مجید بربری شهید آوینی: «یاران شتاب کنید! گویند قافله‌ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست. آری، گنهکاران را در آن راهی نیست اما پشیمانان را می پذیرند.» یکی از این پشیمانان که به قافله سال ۶۱ هجری قمری پیوست، شهید مدافع حرمی بود اهل یافت آباد و صاحب دو قهوه خانه بزرگ! آذرماه ۱۳۹۴ به سفر اربعین رفت تا آن را همانند یک تفریح تجربه کند اما تیر غیب عنایت حضرت زینب به قلب او اصابت و مدتی بعد با فرمانده شهید مدافع حرم مرتضی کریمی شالی آشنا می شود. از طریق مرتضی متوجه عمق فاجعه و ظلم در حق نوامیس مردم سوریه می شود. همانجا توبه می کند و گریه کنان عهد می بندد که خود را به تکفیری ها برساند. در دوره ها شرکت کرد اما به خاطر نداشتن حسن شهرت، خالکوبی های دستش که همه آن را می دیدند، داشتن قهوه خانه، قلیان و... به طور محرمانه و بدون گفتن علت خط می خورد! با قلبی شکسته، دست به دامن شهدا می شود... در روز تشییع یکی از شهدا، به عمه اش گفته بود: «خواب حضرت زهرا را دیدم که به من گفتند: به سوریه می آیی، روز هفتم شهید می شوی و پیکرت برنمی‌گردد.» با گریه و التماس فراوان در ۱۳ دی ماه ۱۳۹۴ به سوریه می رود و دقیقا ۷ روز بعد یعنی در ۲۱ دی ماه به همراه ۱۳ تن از همرزمانش در گردان فاتحین استان تهران در منطقه خانطومان به شهادت می رسد... 💞 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
●پیش از سال 93 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقو در جیبش بود. خالکوبی داشت. خیلی قلدر بود و همه کوچکترها باید به حرفش گوش می دادند. اما بعد از سفر کربلا تغییر کرد. شاید اهل نماز نبود اما شهادت روزی اش شد چون به بچه یتیم رسیدگی می کرد و دست فقرا را می گرفت و به پدر و مادر خیلی احترام می گذاشت. . ●زمانی آمد و اصرار کرد می خواهد برود آلمان و کار کند. تصور می کرد اگر بگوید سوریه ما اجازه نمی دهیم و اگر بگوید آلمان ما مشکلی نداریم. من خیلی مخالفت کردم و گفتم نباید آلمان برود. مدتی بود شب ها خیلی دیر می آمد. شرایطش به گونه ای بود که حتی تصور می کردیم با دختری دوست شده و دیر می آید یا با رفقایش جایی می رود. اما بعدها فهمیدیم که برای آموزشی اعزام به سوریه می رفته است . ● قبل از شروع عملیات، نیروها را جمع کردم و گفتم که چگونه عمل کنند. پس از اتمام سخنانم، متوجه شدم مجید با یکی دیگر از دوستان در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی‌ات مشخصه. چند بار گفتم بپوشون». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود». این آخرین شوخی مجید بود. . فردای همان روز مجید به وسیله موشک کورنت به شهادت رسید وتمام خالکوبی هایش پاک شد... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi