کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_چهلم يك شب خانمها گفتند :" حال
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_چهل_و_یکم
مي خواستم همان جوري باشم كه او خواسته . قرص و محكم . سعي مي كردم گريه و زاري راه نيندازم .
تمام مدت هم بالاي سرش بودم . وقتي تو خاك مي گذاشتند ، وقتي تلقين مي خواندند ، وقتي رويش خاك مي ريختند . بعضي مواقع خدا آدم را پوست كلفت مي كند . بچه هاي سپاه و لشكرش توي سر و صورت خود مي زدند . نمي دانستم اين همه آدم دوستش داشته اند . حرم پر از جمعيتي بود كه سينه مي زدند و نوحه مي خواندند . بهت زده بودم . مدام با خود مي گفتم چرا نفهميدم كه شهيد مي شود .
خيلي ها گفتند: " چرا گريه نمي كند . چرا به سر و صورتش نمي زند ؟"
مدتي در خانه ي آقا مهدي ماندم . بعد از آن برگشتم پيش خانم همت و باكري . حالا من هم مثل آن ها شده بودم . ديگر منتظر كسي و چيزي نبودم . حادثه اي كه نبايد پيش آمده بود . آن ها خيلي هوايم را داشتند.
ادامه دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi