eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 🌙 🌕شهید مدافع‌حرم سید علی زنجانی 🌺آفتاب تابستان تن سخت سنگ را هم ذوب می‌کرد. رمضان بود؛ رمضان سال ۱۳۹۵. آن رمضان سوزان و درگیری‌های مداومِ منطقه خلصه. مسلحین برای شکستن محاصره حلب، جهنم‌وار پیشروی می‌کردند؛ اما هوا آن‌قدر گرم بود که هِرم آتش تیربار مسلحین به‌قدر آفتاب کسی را آزار نمی‌داد. 🌻زیر آن‌همه سوزندگی و تشنگی، رزمنده‌ها یکی‌یکی از حال می‌رفتند یا در چادرها و خاکریزها به دنبال قطره‌ای آب می‌گشتند. آن گرما دریا را هم خشک می‌کرد و زور تکه یخ‌هایی که در خط مقدم دست‌به‌دست می‌شد، به گرمازدگی رزمنده‌ها نمی‌رسید. 🌺سید علی، مسئول فرهنگی اما طبق معمول ابتکاری به خرج داده بود و یخ در بهشتی با کمی شربت و آن تکه‌های اندک یخ درست کرده بود. خودش هم به همراهه دوستانش از افطار تا سحر در خط مقدم می‌چرخید و ... ! 📸ادامه‌در تصاویر | تصاویر باز شود✔️ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌙 شهید مدافع‌حرم رضا حاجی زاده 🌺ماه رمضان سال۱۳۸۸ با آقا رضا دوره‌ی تکاوری در اصفهان بودیم. سختی و فشار دوره خیلی زیاد بود و اگر آب و غذا و خواب‌مان مناسب نمی‌بود، بدن‌مان به شدت کم میاورد. 🌻مرکز آموزشی‌ای که برای دوره‌ی تکاوری مستقر بودیم، وسیع بود؛ طوری که فاصله‌ی آسایشگاه ما تا سالن غذاخوری زیاد بود و از فرط خستگی و بی‌خوابی نمی‌توانستیم برای سحری به سالن غذاخوری برویم. به خاطر همین، هر شب یک نفر را انتخاب می‌کردیم تا مسئولِ آوردنِ غذا باشد! 🌺بعد از گذشت چند شب، دیگر کسی به دنبالِ غذا نمی‌رفت و مجبور بودیم سحری، تخم مرغ بخوریم ولی آقا رضا جزو اولین نفرات برای خدمت به بچه‌ها بود و به جای بچه‌های دیگر از استراحتش می‌زد و می‌رفت سحری بچه‌ها رو میاورد تا برای بچه‌ها سخت نباشه! 🎙راوے: همرزم شهید 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺در پتروشیمی اراک کار می‌کردیم. ماه رمضان بود و هوا بسیار گرم! محل کار ما مخازن کُروی بود که باید در داخل آن کار می‌کردیم. 🌻بدنه مخزن باید تا ۱۰۰ درجه سانتی‌گراد حرارت می‌دید تا گرم شده و سپس شروع به کار کنیم. شهید عسگری هم‌پای ما در آن شرایط که برای کسی که روزه هم نبود، تحمّلش سخت بود، روزه می‌گرفت و کار می‌کرد. 🌺یک شب به اتفاق هم به منزل دوستان در خوابگاه دیگر رفتیم و دیدیم که هندوانه‌ای گذاشتند وسط و به ما هم تعارف کردند، اما شهید قبل از آنکه از هندوانه بخورد، از دوستان پرسید:«از کجا آورده‌اید؟ در اینجا که دسترسی به مغازه ندارید!» 🌻گفتند:«از باغ کنار پتروشیمی کَندیم.» شهید گفت:«آیا صاحبش می‌داند؟» گفتند:«نه!» او چنگال را به زمین گذاشت و گفت:«با مال شبهه‌ناک جسم و روحم را آلوده نمی‌کنم. ان‌شاءالله که خداوند از میوه‌های بهشتی نصیب‌مان کند!» 🎙راوے: دوست شهید 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi