eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود... قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم... آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه... موقع رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار میکنم، خدا ان شاالله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه پسرم فدای علی اکبر امام حسین(ع)... چند سالی بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در همش می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره... راوی: مادر 🌷 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌊مهارسیل‌متلاطم‌به‌برکت‌تربت‌امام‌حسین‌ع🌊 💚رهبر انقلاب اسلامی: در ایرانشهر، پس از پایان نماز، دیدم سیل شهر را فراگرفته و آب بالا آمده، تا جایی که به ایوان مسجد هم ـ که نیم متر از سطح زمین بلندتر بود- رسیده بود. با صدای بلند از مردم خواستم با این حادثه مقابله کنند. ابتدا گفتم فرش‌های مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آن را از بین نبرد. بعد، از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای حفاظت از کودکان و زنان به عمل آورند. جریان سیل دو سه ساعت ادامه یافت و در این مدت ما صدای آوار خانه‌ها را یکی پس از دیگری می‌شنیدیم. حتی ترسیدم نیز خراب شود. همه چیز وحشتناک بود. تاریکی ناشی از قطع برق، سیل خروشان و بی‌امان، خراب‌شدن خانه‌ها و فریاد کمک‌خواهی مردم. در چنین حالت بحرانی و وحشتناکی، ذهن انسان فعال می‌شود و به دنبال هر وسیله‌ای برای مقابله با وضع موجود می‌گردد. قبلاً این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیر گریزناپذیری می‌توان به تربت سیدالشهداء علیه‌السلام ـ به اذن خدای متعال ـ توسل جست. قطعه‌ای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانه‌ی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بدان شرافت بخشیده، در جیب داشتم. آن را از جیب بیرون آوردم، به خدا توکل کردم و آن را در میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف و فضل خدا بند آمد. از کتاب: "خون دلی که لعل شد" 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
آخرین : ظهر بود و موقع نماز، از همرزمش خواسته بود با هم به مسجد بروند ولی او موافق نبود، می گفت اینجا اهل سنت است، از لحاظ امنیتی صحیح نیست! ولی محسن قبلاً هم آنجا رفته بود. با مسجدی پر از جمعیت نماز جمعه برگزار شد. بعد از نماز محسن هم صحبت امام جماعت شده بود. روبوسی سلام و علیک. برایشان خیلی جالب بود تا بحال نظامی‌ها را در آن مسجد ندیده بودند. یکی از اهالی به محسن گفت که سید است، شجره نامه‌اش را نشانش داد، اجدادش به امام جعفر صادق(ع) می‌رسید. محسن شجره نامه را بوسید و بر روی چشم گذاشت. معتقد بود تأثیر فرهنگی رزمندگان ایرانی بیشتر از تأثیر نظامیشان است. قرار گذاشتند که از هفته بعد در نمازجمعه آن مسجد شرکت کنند ولی این آخرین نمازجمعه محسن بود.💔 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
❇️ | خانه‌های خدا 🔻 پیامبر گرامی اسلام می‌فرمایند: ✍️ هرکه به سوی مسجد گام بردارد، در برابر هر قدمی 10 حسنه برایش ثبت می‌شود و 10 گناه از او پاک می‌گردد و [در بهشت] 10 درجه و منزلت بالا می‌‌رود. 📚 وسائل الشیعه، ج5، ص201. 🍀 روز جهانی مسجد گرامی باد 🍀 📎 📎 📎
میگفت: جنگ نرم مثل خمپاره۶۰ میمونه چون نه صدا داره نه سوتــ ! فقط وقتی متوجه میشےکه دیگه رفیقت نه میاد نه 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
میگفت: جنگ نرم مثل خمپاره۶۰ میمونه چون نه صدا داره نه سوتــ ! فقط وقتی متوجه میشےکه دیگه رفیقت نه میاد نه
31.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در زمان ظهور، مرکز فرماندهی جهان؛
یک  بزرگ نیست
یک  زیبا نیست
یک  ی مجهز هم نیست
یک است 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
رفتم و نماز جماعت تموم شده،آقا بهروز هم انتهای مسجد به دیوار تکیه داده بود و قرآن دستش بود و داشت قرآن میخوند.... رفتم نشستم کنارش یه چند دیقه ای کشید تا قرآنش تموم شد و قرآن رو داد دست من و گفت: اینو میشه بزاری سرجاش ؟ گفتم:چشم اومدم بلند شم گفتن :بشین رفتنی میزاری سرجاش... ادامه داد گفت:نگاه کن بیا بهت یه چیزی بگم!.. _جانم +روزانه همیشه چندتا آیه بخون... حتی شده یک آیه... اولش یه آیه میخونی،فردا میکنی دو آیه ،بعد یه صفحه و همینطور ادامه میدی میبینی به جز در روز میرسی.. حتی اگه سختته عربی خوندن معنیشو بشین بخون... اصلا بیکار میشی بخون.... شادی روح شهدا ... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
✨ماجرای جالب مواخذه پیرمرد تجربه‌گر بخاطر یک فریاد کوچک سر یک بچه در ✍ در یکی از شهرهای مرکزی ایران مشغول کاسبی هستم. ما در کنار مسجد محل حسینیه‌ای داریم و افتخار دارم سالها خادم این حسینیه هستم. چند سال قبل در ایام فاطمیه، چند شب برنامه سخنرانی و مداحی داشتیم. شب اول بود که مداح مشغول عزاداری بود و حسینیه تاریک شد. یکی از بچه های نوجوان هیئت مرتب بیرون می‌رفت و بر می‌گشت. رفت و برگشت او باعث میشد چراغ ورودی حسینیه که دارای حسگر بود روشن و خاموش شود و نور حسینیه تغییر کند. همه توی حال خودشان بودند و کسی توجه نمی‌کرد، اما من حساس بودم با ناراحتی به راهرو رفتم و دست این پسر بچه را گرفتم و با عصبانیت گفتم یا بنشین یا برو بیرون. این پسر بچه از ترس گوشه حسینیه نشست و تا آخر مجلس چیزی نگفت. اما از فردا شب دیگر به حسینیه نیامد. 🔻مدتی بعد کرونا باعث شد که تا پای مرگ رفتم. من شنیدم که پزشکان می‌گفتند این پیرمرد رو رها کنید تمام ریه هایش درگیر است کارش تمام می‌شود، بروید به جوان ها برسید. همین موقع برای یک لحظه احساس کردم همه چیز تمام شد. روح از بدنم خارج شد و به آسمانها رفت. من مثل برخی‌های دیگر مرور اعمالم را دیدم اما مهمتر از آن متوجه شدم مقام و منزلت حضرت زهرا (س) در برزخ بسیار عظیم است و به شفاعت ایشان اهل محشر می‌توانند نجات پیدا کنند. ☘خوشحال بودم که من در حسینیه و هیئتی به نام ایشان خادم بوده و عمرم را سپری کردم. اما قبل از اینکه بخواهم به این مطلب افتخار کنم در مرور اعمال همان شب را به من نشان دادند و اینکه آن پسر بچه پس از ماجرای آن شب و عصبانیت من، دیگر سراغ مسجد و هیئت نیامد. 🔻در مرور زندگی هیچکس مرا مواخذه نکرد این من بودم که خودم را قضاوت میکردم! گویی فشار سنگینی که در نتیجه برخورد نامناسب من به آن پسر وارد شده بود صدها برابر شده و حالا به من وارد میشد. غیر مستقیم فهمیدم که به من نهیب میزنند که تو چه کاره بودی که برای هیئت حضرت زهرا (س) تعیین تکلیف کنی و با یک نوجوان اینگونه برخورد کنی؟ او چه کار خلاف شرعی انجام داده 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
روایتی جالب از نحوه‌ی برخورد با جوانی که با لباس متفاوتی به نماز جماعت آمده بود! در مسجدی که بنده نماز می‌خواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ ۸۰ درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند. در همان سال‌ها پوستین‌های وارونه مُد شده بود و جوانانِ خیلی اهل مد آن را می‌‌پوشیدند. یک روز دیدم جوانی که از این پوستین‌های وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجاده‌ی من نشسته است. یک حاجی محترم بازاری هم که مرد خیلی فهمیده‌ای بود و من خیلی خوشم می‌‌آمد که او در می‌‌نشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزی در گوشش گفت و این جوان یکباره مضطرب شد. برگشتم به آن حاجی محترم گفتم چه گفتی؟ به جای او گفت چیزی نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم: نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همین‌جا بنشینید و تکان نخورید. گفتم: حاجی! چرا می‌‌گویی این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم می‌‌تواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند! با ، سراغ این جوانان و دل‌ها و روح‌ها و ورای قالب‌هاشان بروید؛ آن وقت انجام خواهد شد. (۱۳۷۶/۳/۲۶) 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊🌺 با موشک کورنت از فاصله نزدیک پیکر مطهرسوخت ویکی از دستانش جدا شد😔❤️ و پیکرش مثل اربابش امام حسین علیه السلام شد. 🌸شهید از سن را شروع کردند و هیچ موقع نمی گذاشتند نمازشان شود و ظهر ها که در مدرسه بود همیشه از معلمش رفتن به را می‌گرفت تا در مسجد کند. 🌸از بدش می آمد و در روی ی گوشی خود هم نوشته بود ممنوع و در بسیج برای بسیجیان توضیح میداد که غیبت نکنند 🌸به مسجد امام حسن مجتبی (ع ) هم کمک میکرد و میگفت امام حسن (ع ) و ما نباید اورا تنها بگذاریم و در سال 1386 پایگاه بسیجی را در مسجد امام حسن مجتبی (ع ) تاسیس کرد نام آن را شهید تاجوک گذاشت 🌸اگر کسی از او تقاضای کمک میکرد یا میدید که کسی به کمک احتیاج دارد حتی در مواقع دشوار هم به ایشان میکرد و هیچ موقع تقاضای کسی را ۹۵/۱/۱۴ العیس اطراف حلب 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi