eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه‌هایت گاهی است گاهی ناراحت ... شاید هم اما هرچه هست! هیچگاه سایه را از سرم بر ندار کن؛ گاهی نگاهی...💔🍃 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
📚 برشی از 🌷فکر مهران خیلی مشغول بود. نمیدانست کدام راه را انتخاب کند. میخواست با مشورت کند و نظرش را بپرسد. پاتوق شان شب ها بعد از ساعت خاموشی، در بالای ساختمان ممنوعه بود... 🌷تو میگی بریم یا بمونیم درسمون رو ادامه بدیم؟ من فکرم مشغوله، نمیدونم کدوم رو انتخاب کنم. روح الله نگاه را به مهران دوخت و گفت: آره، باید زودتر وارد کار بشیم. معلوم نیست قضیه سوریه تا کی باشه، باید خودمون رو برسونیم. 🌷الان که سوریه پیش اومده، وقت موندن و درس خوندن نیست، باید بریم و برسونیم خودمون رو روح الله خیلی بود. مدام به زینب میگفت: دعاکن اونجایی که دوست دارم بیفتم. 🌷شهادت خیلی چیزها را برایش روشن کرده بود. از خدا خواست آنچه برایش صلاح است و دوست دارد نصیبش کند. : آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند 🌷 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💢✨هیچ وقت مانع رفتنش نشدم، بودم اما ته دلم راضی بودم به شهادتش، واقعا بود. 💢✨خودشم همیشه بهم میگفت اگه شما و مامان نباشید من هیچ وقت نمیشم. 💢✨وقتی که میرفت بهش گفتم من محمدامین هستم؛ اون خیلی کوچیکه اگه شهید بشی چی به سرش میاد! گفت: خانم نگران نباش، اگه روزی من نباشم سرپرستش میشه، کلی هم قوم و خویش پیدا میکنه 🌷 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
♨️شیاطین ترسناک در بیمارستان! 🔸از دیگر تجربیاتی که در مشاهده کردم هجوم موجودات وحشتناکی بود که مانند حشرات عظیم‌الجثه یا حیوانات مثل گرگ و کفتار بودند. آنها کل محوطه اورژانس و یا آی سی یو را پر می کردند بیمارانی که مانند من در بودند آنها را می‌دیدند و از وحشت چشمانشان از حدقه بیرون زده بود! 🔸آنها به این خیره بودند اما کادر پزشکی و دیگر بیماران این موجودات را نمی‌دیدند. این حیوانات به هر بیماری که به حالت کما می رفت و یا در حال بود حمله می‌کردند و نمی‌گذاشتند لحظات آخر را توجه و تمرکز داشته و به یاد خداوند متعال باشد. در آن لحظات یاد امام رضا (ع) افتادم که فرمودند: هر کس به زیارت من بیاید سه زمان به فریادش می‌رسم که یکی از آنها لحظه جان دادن است. 🔸آنجا بود که لحظه جان دادن را فهمیدم چقدر مهم است که انسان یاد خدا باشد و شهادتین بگوید و به توسل کند. و من طبق عادت دنیایی، هر بار از چیزی می‌ترسیدم یا میشدم ذکر خدا و اهل بیت بر زبانم جاری میشد. من در بیمارستان هربار این را می‌دیدم ذکر می‌گفتم و متوجه فرار این حیوانات می شدم! 🔸آنجا بود که فهمیدم اینها هستند که هربار به گونه ای به سراغ بیماران می‌آیند و از این می‌شوند که بیمار در حال مرگ با ایمان از دنیا برود! آنها به دنبال نقطه ضعف و یا دلبستگی‌های دنیایی او می‌رفتند و از همین اهرم استفاده می‌کردند تا انسان را در لحظات مرگ از خدا غافل کنند. 📚کتاب شنود 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi