کانال شهید ابراهیم هادی
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت یازدهم : شکستن نفس ✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد 🔸باران شديدي در #تهران
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت دوازدهم : يدالله
✔️راوی : سيد ابوالفضل كاظمي
🔸ابراهيم در يکي از مغاز ههاي #بازار مشغول کار بود. يك روز #ابراهيم را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم!
دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشش بود. جلوي يک مغازه،کارتنها را روي زمين گذاشت.
🔸وقتي کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام براي شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهي به من کرد و گفت: #کار که عيب نيست، بيکاري عيبه، اين کاري هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم. جلوي غرورم رو ميگيره!
🔸گفتم: اگه کسي شما رو اينطور ببينه خوب نيست، تو ورزشكاري و... خيلي ها ميشناسنت. #ابراهيم خنديد وگفت: اي بابا، هميشه كاري كن كه اگه #خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم.
٭٭٭
🔸به همراه چند نفر از #دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم.
يكي از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟
با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟!
🔸گفت: من قبلاً تو #بازار سلطاني مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار مي ايستاد. يه كوله #باربري هم مي انداخت روي دوشش و بار ميبرد. يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟
گفت: من رو #يدالله صدا كنيد!
🔸گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسي!؟
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ايشون #قهرمان واليبال و كشتيه، آدم خيلي باتقوائيه، براي شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
🔸صحبتهاي آن آقا خيلي من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با #نفس اصلاً با #عقل جور در
نمي آمد
٭٭٭
🔸مدتي بعد يكي از دوستان #قديم را ديدم. در مورد كارهاي ابراهيم صحبت ميكرديم. ايشان گفت: قبل از انقلاب. يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابي، بهترين #غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد.خيلي خوشمزه بود. تا آن موقع چنين غذائي نخورده بودم. بعد از غذا آقا #ابراهيم گفت: چطور بود؟
گفتم: خيلي عالي بود. دستت درد نكنه، گفت: امروز صبح تا حالا توي بازار باربري كردم. خوشمزگي اين غذا به خاطر زحمتيه كه براي پولش كشيدم!!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
#خاطرات_شهدا
ماجرای عجیب ولادت یک شهید…‼️
#از_لسان_مادر_شهید🌺
💠نام تو را خدا انتخاب کرد
🔰ماه ششم دوران بارداری ام بود.شب جمعه ای در عالم خواب مشاهده کردم دوست صمیمی ام که از سادات دو گوهره بود،در امامزاده نور گرگان به بنده گفت آقایی نورانی و سیدی با شما کار دارد.
🔰زمانی که داخل امامزاده شدم آن آقا از بنده پرسید: هنوز فارق نشده ای؟ پاسخ دادم: خیر.
ایشان به بنده گفت زایمان سختی در پیش داری. خداوند فرزندی به شما عطا می کند که با گذاشتن نامی که خدا برایش انتخاب کرده می توانید جان او را نجات دهید.
🔰پرسیدم چطور؟
پاسخ داد: اگر این نام را بگذاری خداوند فرموده (تا زمانی که فرزندت زنده است دست خود را از پشت او بر نخواهم داشت، هر چند این فرزند عمرطولانی ای نخواهد داشت) اما نگفتند تا چه زمانی.
🔰آن مرد نورانی به بنده گفت: حال سوالاتی از تو می پرسم.عرض کردم بفرمایید.
پرسید: دست به عربی چه می شود؟ پاسخ دادم «ید»
دوباره پرسید:خدا به عربی چه می شود؟ پاسخ دادم«الله»
گفت پس جمع این دو چه می شود؟
🔰گفتم 🌷یدالله🌷 که در ادامه ی حرفم ایشان فرمودند:«فَوْقَ أَیْدیٖهِمْ».....خب پس تو با این نامی که خدا برای او در نظر گرفته می توانی او را نجات دهی. اگر این نام را برای او نگذاری، فرزندت اگر زنده بماند عقب مانده خواهد شد یا از بین می رود...ناگهان نمیدانم چه شد که از خواب پریدم.
🔰آری #یدالله من علاوه بر خودش، نامش هم انتخاب شده بود واین به آن معناست که او از ابتدا وصل بود.
#شهید_یدالله_ترمیمی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
...به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم.🍃
يكی از دوستان كه ابراهيم را نميشــناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد.
بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون #ابراهيمه!؟
!با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟!
گفت:
من قبلا تو بازار سلطانی مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار می ايستاد. يه كوله باربری هم ميانداخت روی دوشش و بار ميبرد.
يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟
گفت: من رو #یدالله صدا كنيد!
🍃گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسی!؟
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ايشــون "قهرمان واليبال و كشــتيه "، آدم خيلی باتقوائيه، برای #شكست_نفسش اين كارها رو ميكنه.
اين رو هم برات بگم كه آدم خيلی بزرگيه!
بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
✨صحبت های آن آقا خيلی من رو به فكر فرو برد.
اين ماجرا خيلی برای من عجيب بود.
اينطور مبارزه كردن با نفس اصلا با عقل من جور در نمی آمد...
#سلامبرشهیدگمنامابراهیمهادی❤️
...به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم.🍃
يكی از دوستان كه ابراهيم را نميشــناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد.
بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون #ابراهيمه!؟
!با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟!
گفت:
من قبلا تو بازار سلطانی مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار می ايستاد. يه كوله باربری هم ميانداخت روی دوشش و بار ميبرد.
يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟
گفت: من رو #یدالله صدا كنيد!
🍃گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسی!؟
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ايشــون "قهرمان واليبال و كشــتيه "، آدم خيلی باتقوائيه، برای #شكست_نفسش اين كارها رو ميكنه.
اين رو هم برات بگم كه آدم خيلی بزرگيه!
بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
✨صحبت های آن آقا خيلی من رو به فكر فرو برد.
اين ماجرا خيلی برای من عجيب بود.
اينطور مبارزه كردن با نفس اصلا با عقل من جور در نمی آمد...
#سلامبرشهیدگمنامابراهیمهادی❤️