💔
دنیایِمن
بااینحالخراب
نبودنتو راجارمیزند ...💔🥀
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
نیروهای شجاع لشکر ویژه شهدا بعد از شکست دادن گروهک منحط منافقین ملعون زبون و در حال لگد مال کردن تصاویر رجوی منحوس جنایتکار .
رحمت به شیر مادران رزمندگان دلیر اسلام
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
جای دیگر رفتنم قطع یقین بیهوده است
#روز_هفتم پا پی #باب_الحوائج میشوم
تا دخیل پرچم #موسی_بن_جعفر(ع) میشوم
رنگ و بوی عشق میگیرم معطر میشوم
روزی ام کن #روز_هفتم کنج صحن #کاظمین
خواب دیدم عاقبت پای تو بی سر میشوم ..🕊
#روز_هفتم
#ماه_مبارک_رمضان
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کسی که دلش گرفته، چرا سراغ این سخن خدا نمیرود؟!
لَّا إِلَه إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنىِّ کُنتُ مِنَ الظَّالِمِین
انبیاء/۸۷
که این به #ذکر_یونسیه مشهور است
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
3.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💓 *میدان مادر*
💕 *سالروز شهادت 27فروردین 67*🌷 *شهیده طاهره حدادنژاد اولین بانوی شهید رسانه و شهید محمد مهدی لطفی*.
💞 *میدانی که تندیس "نرگس عاشقان" را در بر دارد.*
*اما دلیل این نامگذاری و این تندیس که نماد #مادری است با فرزندی در بطن ، چیست* ⁉️👇👇
http://guilan.irib.ir/-/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1%D9%87-%D8%AD%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF
*مادر شهيد در مورد ويژگي هاي شهيد مي افزايد طاهره بسيار خوش مرام و خوش رو بود و هميشه با چهره گشاد با ديگران برخورد مي کرد. او مادري مهربان، مؤمن و همسري فداکار بود.*
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
3.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 🎥
دست تو شناسنامه هاشون میبردن
تا که #شناسنامه ی ماها باشند...
#گاندو
#مذاکرات👎
#مرگبرآمریڪا👊
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷۳۱ فروردین ماه سالروز شهادت هفت شهید مدافع حرم گرامی باد.
🕊شهید مدافع حرم حسین بادپا
🕊شهید مدافع حرم روزبه هلیسایی
🕊شهید مدافع حرم صادق شیبک
🕊شهید مدافع حرم هادی کجباف
🕊شهید مدافع حرم حسین همتی
🕊شهید مدافع حرم سیدجلال حبیبالله پور
🕊شهید مدافع حرم محمد مهدی مالامیری کجوری
#صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
📸 عکسنوشت :
•علی جان و محمد عزیز ، در کسب روزی حلال تلاش کنید وبخاطر انتساب تان بهمن ، خود را طلبکار از نظام و انقلاب و اسلام ندانید. من شما را خیلی دوست دارم ولی همانطور که خودتان می دانید و به خودتان هم گفتم گفتهام ، خدا و امام زمان علیهالسلامو ولایت مطلقه فقیه را از شما بیشتر دوست دارم .
•اگر میخواهید از شما راضی باشم بخاطر خدا زندگی کنید.بخاطر خدا حرف بزنید بخاطر خدا سکوت کنید ، بخاطر خدا شاد شوید و بخاطر خدا خشمگین شوید.
•
•
🏷 قسمتی از وصیتنـــامه عرفانی، الهی شهـــید مدافع حرم محمود رادمهر .
•
❤ #شهید_محمود_رادمهر
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#اردیبهشتی_جان❤️
🌺نفس هایم در سینه حبس میشود...
فقط چند ساعت دیگر تا تولد ناجی زندگی ام باقی مانده.
💐 ناجی جان؟! دیوانه وار منتظر گذشت ساعت هستم تا خودم تنها برای تنها خودت جشن بگیرم...
❤️ ابراهیم جان میدانی چقدر از روزهای بدون تو بودن متنفرم؟؟
راستش را بخواهی سنی ندارم..
شاید هفت یا هشت ماه؛ شاید هم شش ماه و شایدم چندسال باشد که دنیا آمده ام. زندگی ام را درست از آنجایی شروع میکنم که آمدی در زندگی ام تا برای همیشه بمانی ...
🍃پیشاپیش تولد شصت و چهار سالگی ات مبارک ابراهیم جانم❤
🍃🌹🍃🌹
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رویای_نیمه_شب #قسمت_نه 🌷 پدربزرگ با دستمال ابریشمی ، اشکش را پاک کرد. – بله ، راست گفتید. همان
💔
#رویای_نیمه_شب
#قسمت_یازده
– نه خانم ، این اصلاً در شأن ریحانهٔ عزیز ما نیست. کسی که حافظ قرآن است و احکام و تفسیر میداند ، باید گوشوارهای از بهشت به گوش کند.
ما متأسفانه چنین گوشوارهای نداریم ، ولی بگذارید ببینم کدام یک از گوشوارههایی که داریم ، برای دخترم برازنده است.
پدربزرگ از پشت قفسهها بیرون آمد و به گوشوارهای زیبا و گرانبها که من طراحی کرده و ساخته بودم ، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود ؛ هرچند بعید میدیدم که مادرش زیربار قیمت آن برود.
گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم.
– طراحی و ساخت این گوشواره ، کار هاشم است. حرف ندارد!
مادر ریحانه گوشوارهها را گرفت و برانداز کرد.
– واقعاً قشنگند ، ولی ما چیزی ارزانقیمت میخواهیم.
پدربزرگ به جای اولش برگشت.
– اجازه بفرمایید! من میخواهم نظر ریحانهخانم را بدانم.
تو چه میگویی دخترم؟ خیلی ساکتی.
کنجکاوانه به ریحانه نگاه کردم تا ببینم چه میگوید. شبحی از صورتش را در نور دیدم. همان ریحانهٔ روزگار گذشته بود. از وقتی آمده بود ، به جعبهٔ آیینهٔ کنارش نگاه میکرد. انگار جواهرات مغازه برایش جذابیتی نداشتند.
دستش را باز کرد و دو دیناری را که در آن بود نشان داد.
– شما مثل همیشه مهربانید ، اما فکر میکنم این دو سکه به اندازهٔ کافی گویا باشند.
🍂 ادامه دارد
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رویای_نیمه_شب #قسمت_یازده – نه خانم ، این اصلاً در شأن ریحانهٔ عزیز ما نیست. کسی که حافظ
❣
💔
#رویای_نیمه_شب
#قسمت_دوازده
آهنگ صدایش آشنا ، اما آرام و غمگین بود.
پدربزرگ خندید و گفت :«چه نکتهسنج و حاضرجواب!»
مادر ریحانه گوشوارهها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشوارههای قبلی را جستوجو کرد. پدربزرگ گوشوارههای گرانبها را توی جعبهٔ کوچکی که آستر و جلدش مخمل قرمز بود ، گذاشت.
جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند.
– از قضا قیمت این گوشوارهها دو دینار است.
در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا میخواستم که ریحانه صاحب آن گوشوارهها شود.
قیمت واقعیاش ده دینار بود.
یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم.
چهار زن وارد مغازه شدند.
پدربزرگ ، آنها را به دو فروشندهٔ دیگر حواله داد. مادر ریحانه جعبه را به طرف پدربزرگم برگرداند.
– میدانم که قیمتش خیلی بیشتر از اینهاست. نمیتوانیم اینها را ببریم.
پدربزرگ ابروها را درهم فرو برد. جعبه را به جای اولش برگرداند.
– به خدا قسم ، باید ببریدش! این گوشواره از روز اول برای ریحانه ساخته شده. شما آن دو دینار را بدهید و بروید. من خودم میدانم و ابوراجح. بلأخره من و او ، پس از سی سال دوستی ، خُردهحسابهایی با هم داریم.
پدربزرگ با زبانی که داشت ، هرطور بود آنها را راضی کرد گوشواره را بردارند و ببرند.
وقتی ریحانه دو دینار را روی پارچهٔ گلدوزی شده گذاشت ، مادرش گفت :« این دستمزد گلیمهایی است که دخترم بافته. حلال و پاک است.»
پدربزرگ سکهها را برداشت و بوسید. آنها را در دست من گذاشت.
🍂 ادامه دارد
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi