در این صبح پاییزی
یه سـلام گرم
یه آرزوی زیبا
یه دعـای قشنگ
بـرای تک تک شما مهربانان
الهی
روزگارتون بر وفق مراد
غمهاتون کم
وزندگیتون
پراز عشق ومحبت
و درپناه خداوند باشه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
صبح پاییزیی را با خنده شروع کن
تا زندگی با لبخند
در دستانت شکوفه دهد
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
⭕️شهیدی که مسیح بلوچستان لقب گرفت
🔸 سالروز شهادت سردار نورعلی شوشتری
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌷💔🌷💔🌷💔🌷💔🌷💔
۱۶ساله بود و آرپےجےزن💥
هدفگیرےاش عالی بود و جثه ریزش را به چشم نمےآورد
دفعه آخری به مادرش گفته بود:
"مامان! من دارم میرم اما انتظار نداشته باشی جسدم برگرده!😌 من آرپےجےزن هستم و تیکه بزرگم گوشمه😇"...
رفت...
شهید شد...
۱۲سال و ۵ماه بعد چند تیکه استخون آوردند و گفتند: "محمدِ"🌷
اینها را مامانِ محمدرضا قناعی برایم تعریف مےکرد
شبی که پایش یاری نکرده بود تا سرِ مزار پسر برود...
نشسته بود و از دور، فاتحه میفرستاد
#شهیدمحمدرضاقناعی
#مادران_زینبی
#گلستان_شهدا_اصفهان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🍃🌹
کانال شهید ابراهیم هادی
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سوم : روزی حلال ✔️ راوی : خواهر شهید 🔸پيامبراعظم ميفرمايد: «فرزندانتا
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ )
✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸اوايل دوران دبيرستان بود كه #ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت.
🔸حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. #ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد.
حاج حسن، #ورزش را با يك يا چند آيه #قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، #ابراهيم را میفرستاد وسط گود، او هم در يك دور #ورزش، معمولاً يك سوره #قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت میخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد.
🔸از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرسيد، بچه ها #ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن #نماز جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از #انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار #ورزش به جوانها مي آموخت.
🔸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از #ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت.
🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. #ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود.
🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب #ابراهيم در يك دور #ورزش، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد.
🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از #ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده.
🔸برگشتم و #ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که #ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
٭٭٭
🔸بارها ميديدم #ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر #مذهبي داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب #ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند.
🔸يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دينم نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به #ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي
يزيد ميگفت.
🔸اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!!
#ابراهيم داشتب با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.
🔸دوستي #ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکي ازبچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد.
بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... .
🔸ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آ نها را به #مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين .
🔸ياد حديث #پيامبر به #اميرالمؤمنين افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.»
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
الهی با یاد تو به کوچه صبح
قدم میگذاریم
و به امید لطف و عنایت تو
روزمات را آغاز میکنیم.
به نام خدای همه
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
یک حبه نـــــــور✨
وَ لَا تَجَسَّسُوا
دنبال اسرار یکدیگر نباشید
سوره مبارکه حجرات؛ آیه ۱۲
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
شنیدمت ڪه نظر مےڪنے به حال ضعیفان،
تَبم گرفت و دلم خوش، به انتظارِ عیادت
#ایها العزیز..
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🏴🏴🏴🏴
این را خوب میدانم!
به دَهر...
هر خبری هست؛
زیر پرچم توست!
#سیدالشهداجان 💚
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حتمآ بخوانید، جالبه 👇
♦️در رحم مادر خداوند بچه را در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بماند و مادر سنگینی بچه را کمتر احساس کند، و خداوند روزی جنین را از طریق بند ناف که به مادر وصل است به او میرساند...،
🔹پس اگر مادر در غذا خوردن کوتاهی کند... از غذای جنین چیزی کم نمیشود.... بخاطر وجود غده هایی که با گرفتن مواد لازم از دندانها و استخوان مادر غذای جنین را تأمین میکند و به همین دلیل است که مادران با پیشروی در سن، دندان و پا و زانو درد میگیرند، و در آخر میگویند: زن زودتر از مرد پیر میشود...،
اگر آدمها بدانند که مادرشان بخاطر آنها استخوانش آب میشده در این میمانند که چگونه قدردانی بکنند.!!!
خداوندا از تو بهشتی میخواهم برای کسی که مرا به دنیا آورد...
🍃🌹
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
357.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جان ❤️
آرامش یعنی صدای تو
🍃🌹
⠀
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi