eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
نامم ز کارخانه عشّاق محو باد کز جز محبّت تو بُوَد شغل دیگرم ... [‏وَ لا خَرَجَ حُبِّكَ مِنْ قَلْبي ..] اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
سلام آرزوهای قشنگ ‌و ماندنی سهم لحظه های خوب زندگیتون روزتون بی غم وغصه وپراز شادی های بی دلیل🌦 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
『🇮🇷͜͡🌹』 یڪـے ازم میـپـرسید چیڪار ڪنیـم ڪہ شهـید بشیـم؟! میگـم رفیـق جـان شهـداء ڪارے نڪردن ڪہ.. فقـط برعڪس مـاهـا خیلـے ڪارهـا نڪردن تـا شهیـد شـدن. 🍃 💔•° 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
4.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 👤 استاد رائفی پور 👈 «مهدی (عجل الله فرجه)؛ یعنی عصارهٔ تمام انبیا» ما درکی از جایگاه امام زمان نداریم... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 نزدیک یک هفته بود که سوریه بودیم. موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش می زد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین،من میرم به فاطمه و ریحانه «دختر شش ساله و هشت ماهه اش » زنگ میزنم... ✍جمعه ظهر (6 آذر 94 ) توی سنگر بودیم. اگر ایستاده نماز می خوندیم دشمن ما رو میزد. علیرضا نمازش رو بصورت نشسته توی سنگر ما خوند. ده الی بیست دقیقه بعد از نماز ظهر بود که تیر خورد بالای چشم چپش، با اینکه کلاه سرش بود تیر از کلاه رد شد و پیشونی اش رو شکافت... سریع سوار ماشینش کردیم ، هنوز نبضش میزد و داشت خس خس می کرد. توسل کردیم به حضرت زهرا ، اما علیرضا انتخاب شده بود و فدای زینب سلام الله علیها شد... وقتی می خواستیم دفنش کنیم انگار به خواب رفته بود. آرامش توی چهره اش موج میزد... راوے : دوست شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ‏الهی وَاجعَل قَلبی بِحُبِّکَ مُتَیِّماً... میشه عاشقت باشم؟ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐به نام ... 🎥کلیپی که فرزند شهید مدافع حرم علیرضا جیلان برای پدرش تهیه کرده است ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 هرکه در آتش نرفت، بی‌خبر از سوز ماست 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙هر شب لباس پدرش را به تن می کرد و می خوابید بلکه بوی ، جواب دلتنگی هایش باشد... 💔حال و روز فرزندان شهدای مدافع حرم این چنین است... 🌷محمدمهدی فرزند | عشق قیمت نداره! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_نود_و_چهار چنگ می اندازد بین موهایش؛ پریشان نیستم، قلبم عادی میزند اما
💔 با هجوم هزار و یک فکر و خیال، قلبم تیر میکشد؛ دلم نمیخواهد دعا کنم کاش زودتر شهیدش کنند، اما تصور اینکه‌ اسیر چه کسانی شده هم دیوانه ام میکند؛ بجای حامد، من ترسیده ام! میدانم او نمی‌ترسد، اگر میترسید که نمی‌رفت تا قلب این وحشی‌ها...نگاهی به عمه میکنم که غرق شده در فرازهای زیارت عاشورا؛ میدانم اگر بفهمد، یک چروک دیگر به صورتش اضافه میشود؛ بالاخره آدم، هرچقدر هم صبور باشد، قلب که دارد، اصلا اگر قلب نبود، صبر هم‌ معنی‌ نداشت؛ صبر برای وقتی ست که قلبت مثل الان من، تیر میکشد و میخواهد بترکد، اما خودش را نگه دارد. دو رکعت نماز میخوانم، هدیه به سیده زینب(س)،برای طلب صبر، هم برای خودم هم عمه؛ آدمیزاد است، یکباره طاقتش تمام می شود و اجرش را ضایع میکند؛ اگر حواسش به حضرت مدبرالامور نباشد و یادش برود کسی هست که در این عالم خدایی میکند. سر که از سجده بعد نماز برمی‌دارم، عمه را میبینم که نشسته جلویم؛میدانم چشمان سرخ و چهره اشک آلودم همه چیز را لو داده. شانه هایم را میگیرد: چه بلایی سر بچه ام اومده؟ تک تک اجزای صورتش را از نظر می گذرانم؛ دلم نمی آید بگویم، میدانم انقدر صبور هست که آرام بماند اما بازهم دوست ندارم انقدر قسی القلب باشم. کاش حداقل خبر شهادت میدادم، نه اسارت. کاش ابوحسام به دادم برسد... اما نه، فرار کرده و گوشه ای با نگرانی ما را می‌پاید. دل به دریا میزنم: نگران نباشین، مجروح نشده، زنده ست... از نگاه عمه پیداست که حرفم را نه تنها باور ندارد، بلکه نگران تر هم شده. اصلا مرگ یکبار، شیون هم یکبار؛ بیشتر از این طولش بدهم عمه بیشتر اذیت میشود. - حامد اسیر شده! ... ✍به قلم فاطمہ شکیبا 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi