بوسیدنی ترین پیشانیها
فقط پیشانی شما بود ....
#رفاقت
#برادری
#دفاع_مقدس
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
تمامی ندارد به تــو
دلتنگی ام..!!
از نگاهت بپرس چه کرده با من؟!!
یقه ی چشمهایت را بگیر!
شور عشـق
فکنده اند بر دل بی قرار من و بر حال و احوالم!
#شهید_حاج_حسین_خرازی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
°•|💚🕊|•°
#وصیت_شهدا
در زمان غیبٺ ڪبــرے..
بہ ڪسی منتظر گفتہ میشود ڪه...
( ادامه در تصویر بالا 👆)
「 #شهیدمهدۍزینالدین」
#سالگرد_شهادت 🥀
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
329.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حجاب داشتن مساوی است
با خشنودی دل مهدی فاطمه (س²¹³)
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی حماسی حاج مهدی رسولی در حرم امام رضا علیه السلام
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من تشنه لبم آب حیاتم بدهید
راهی به سفینة النجاتم بدهید
من تذکرۀ کرببلا میخواهم
ای آل محمّد این براتم بدهید..
#اللهمارزقنیکربلاء😭
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
یکۍ یِ خـٰاطرهای میگفت
ڪھ از خاڪ شلمچھ اوردم مادرم عصبانۍ شد
گفت:این خاڪا شیمیایۍان و فلان..:|
ریخت خاڪُ تو باغچھ و درخت سیبۍ ڪھ
سالها میوه نمیداد ،
اون سال سیبهاش عطر گُل محمدۍ میدادن:)
گریـھ میڪرد،
سیب ها رو بغل میگرفت و میخوابید💔
-بوۍسیبعطرِحرم🌱
#شهدا #شلمچه
#امام_زمان
#ایران_قوی
🌹🍃🌹🍃
29.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امان نامه امام رضا علیه السلام به پیرمرد نابینا😭😭
#پیشنهادی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فتبارک اللّه اَحسن الخالقین...
شهید مدافع حرم علاء حسن نجمه🌷
روزتون متبرک به نگاه شهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
اونام مثل ما بودن همه چیشون مثل ما بوده
زندگی کردناشون تفریحاتشون، بشین و پاشوهاشون
اونام کیف و حال خودشون رو کردن درست مثل ما
فقط خودشون رو به امامحسین علیه السلام نشون دادن اینقدر آدم بودن که خدا خریدشون...
خدا کنه ما هم آدم باشیم تا به چشم امام حسین علیه السلام و خدا بیایم...
شهید روح الله قربانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💠( قسمت پنجم: مرگ یا غرور... ) . . غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار شده بودن ... سوژه م
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺
💠( قسمت ششم: معامله... )
.
خیلی تعجب کرده بود ... ولی ساکت گوش می کرد ... منم ادامه دادم ... بدجور غرورم شکسته و مسخره همه شدم ... تو می خوای تا تموم شدن درست اینجا بمونی ... من می خوام غرورم برگرده ... .
.
اینو که گفتم سرش رو انداخت پایین ... ناراحتی رو به وضوح می شد توی چهره اش دید ... برام مهم نبود ... .
.
تمام شرط هات هم قبول ... لباس پوشیده می پوشم ... شراب و هیچ چیز الکل داری نمی خورم ... با هیچ مردی هم حتی دست نمیدم ... فقط یه شرط دارم ... بعد از تموم شدن درست، این منم که باهات بهم میزنم ... تو هم که قصد موندن نداری ... بهم که زدم برو ... .
.
سرش پایین بود ... نمی دونم چه مدت سکوت کرد ... همون طور که سرش پایین بود ازم عذرخواهی کرد ... تقصیر من بود که نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم. اگر این کار رو نکرده بودم کار به اینجا نمی کشید ... من توی کافه دانشگاه از شما خواستگاری می کنم. شما هم جلوی همه بزن توی گوشم ... .
.
برای اولین بار بود که دلم برای چند لحظه برای یه پسر سوخت ... اما فایده ای نداشت ... ماجرای کتابخونه دهن به دهن چرخیده بود ... چند روز پیش، اون طوری ردم کرده بود حالا اینطوری فایده نداشت ... .
خیلی جدی بهش گفتم: اصلا ایده خوبی نیست ... آبروی من رو بردی ... فقط این طوری درست میشه ... بعد رفتنت میگم عاشق یه احمق شده بودم که لیاقتم رو نداشت. منم ولش کردم ... یه معامله است ... هر دو توش سود می کنیم ... .
.
اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم ... فقط یه احمق می تونست عاشق این شده باشه ...
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi