eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خوب که به چشمانش نگاه کنی💖 میبینی خیلی حرف دارد: حرفهایی از جنس خدا از جنس مردانگی از جنس شهادت... خوبتر که نگاه کنی: شرمنده میشوی از اینکه همیشه نگاهش به تو بوده وتو ازآن غافل بوده ای... نگاه به ماست پس نکنیم... 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
آفتاب زیباییش را به چشمهای بیدار شادباش میگوید صبح بهار در نهایت زیبایی قد می کشد بیداری خود را شاکر باش پنجره های خوشبختی را باعشق بگشا ... سلام آدینه بهاریتون بخیر🌸 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
صبح ها لباس آرامش بپوش دست هایٺ را باز ڪن چشم هایٺ را ببند و رو بہ آسمان صد بغل حسِ ناب زنده بودن را نفس بڪش ‌🍃🌹 ‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌ @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 💞 انگار تیر خلاص امید بنده به آمرزش خداوند این فراز مناجات باشد و اِن اَدخلتنے النّارَ اَعلَمْـتُ اَهلُها اَنّے اُحِبُّڬ اگر مرا در آتش داخݪ ڪنۍ ⇓ اهل آن را آگاه مےڪنم ڪه 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔹باور نمیکنم خدا به کسی بگوید: " نه...! " خدا فقط سه پاسخ دارد: ١- چشم.... ٢- یه کم صبر کن.... ٣- پیشنهاد بهتری برایت دارم.... همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو... شاید خداست که در آغوشش می فشاردت برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن! صبر اوج احترام به حکمت خداست ... 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹حاج احمد_متوسلیان: یک‌ بلدچی باید: اول خودش را بشناسد، بعد خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را .... آن وقت میتواند دست‌دیگران را‌ بگیرد و راه را از چاه نشان‌بدهد. توفیق در عملیات ها، دست بلدچی هاست. آنها باید گردان‌های پیاده را از دل‌ و میدان عبور دهند و برسانند بالای سر دشمن و از میدان بگذرند. آن‌وقت میتوانند گردان ها را آن گونه‌ که میخواهند هدایت کنند!» 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 به زودی در قدس نماز خواهیم خواند😍 انا فتحنا لک فتحا مبینا😍 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
4_501591981911179333.mp3
زمان: حجم: 541.2K
🌹زیارت آل یاسین با صدای زیبا سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله در آستانه ولادت آقا تقدیم به همه منتظران حقیقی ظهور حضرت مهدی موعود . 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
با ندبه ما نیامـدی حرفے نیستـ... یڪ جـمعه تو نـدبه ڪُن ڪه مآ برگـردیم...🥀 | | | | 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
ماجرای خواب زیبای حکاک سنگ مزار 🌺ماجرای خواب زیبای حکاک سنگ مزار شهید رسول خلیلی 🔻 اینو برای کسایی میگم که تا حالا نشنیدن این ماجرا رو... 🔻این قضیه برای اسفند سال 92 ... 🔹این سنگی که میبینید سنگ مزار شهید رسول خلیلی هستش که توسط خراطی حکاکی شده ... 🔸 خراط این سنگ برامون ماجرای عجیبی رو تعریف کرد که هنوز وقتی یادم می افته مو به تنم سیخ میشه و بغض گلوم رو میگیره 🔹صبح روح الله (برادر شهید) اومد دنبالم رفتیم بهشت زهرا منتظر شدیم حکاک اومد... 🔸یه نگاه به ما انداخت گفت ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت: اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم 🔹دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی 🔸ما که خشکمون زد... وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد... 🔹سنگ مزاری که میتوان گفت هدیه ای از جانب اربابش حسین بود❤️ 📻راوی :  از دوستان شهید 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ✖️از هم اکنون تا غروب آفتاب زمان استجابت دعاست.. حضرت فاطمه (س) هنگامی که نیمی از خورشید غروب میکرد .. 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت پنجاه و دوم مهمانی برادر🌺 💢در این سال های اخیر، هر سال توفیق داشتم که
قسمت پنجاه و سوم مهمان🌺 💢سال ۱۳۹۱ بود که من برای اولین بار این جمله از مقام معظم رهبری را شنیدم که قبلا فرموده بودند: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. 💢من عاشق خاطرات شهدا بودم. یکی از دوستان ما که از خادمین شهدا بود برای ما از خاطرات شهید و کتابش گفت. 💢ما در شهر خودمان کهنوج هر چه گشتیم کتاب پیدا نکردیم. از چند نفر پرسیدم این کتاب را از کجا باید تهیه کرد. گفتند: در رفسنجان این کتاب را دارند. تماس گرفتم با رفسنجان. گفتند: تمام شده. گفتم: من مسئول جامعه القرآن شهر کهنوج هستم می خواهم خانم های حافظ و قرآن آموز با این شهید آشنا شوند. شماره ای در تهران به من دادند. 💢چون چندین بار پیگیری کرده و نتیجه نگرفتم این بار به امام عصر عجل الله توسل پیدا کردم و خواستم که اگر صلاح می دانید این شهید را برای هدایت ما بفرستید. بعد دوباره با تهران تماس گرفتم خدا را شکر گفتند: موجود هست. 💢برای دهه فجر برنامه ریزی کردیم تا مسابقه کتابخوانی برگزار کنیم مبلغ کتاب ها واریز شد و خبر دادند کتاب ها ارسال شده. 💢قرار بود همراه کتاب شهید هادی کتاب های دیگر شهدا که توسط گروه شهید هادی منتشر شده نیز ارسال شود. 💢من هم منتظر بودم. چون هنوز چهره ی این شهید را ندیده بودم از طرفی مشتاق بودم کتابش را بخوانم. 💢صبح زود وارد کوچه ی موسسه جامعه القرآن شدم. دیدم دفتر دار موسسه شلنگ آب را برداشته و مشغول شستن کوچه است. وسط کوچه را گل محمدی چیده. درست مثل زمانی که حضرت امام وارد ایران شدند! 💢با عصبانیت گفتم: حاج خانم. کهنوج مشکل کمبود آب داره چکار می کنی؟ قضیه این گل ها چیه؟ اینجا چه خبره؟ 💢خانم دفتر دار با خوشحالی جلو آمد و گفت: مگه خبر نداری مهمان داریم اون هم چه مهمان هایی؟! 💢وقتی تعجب مرا دید گفت: امروز شهدا مهمان ما هستند. الان دارند تشریف می آورند موسسه. 💢سریع دویدم سر کوچه ببینم چه خبره. یکدفعه دیدم گروهی جوان باشخصیت و بسیار زیبا و نورانی به سمت کوچه می آیند. کت وشلوارهای بسیار زیبا. با هم می گفتند و می خندیدند. جمع زیادی هم پشت سر آنها. یک نفر در وسط جمع شهدا بود که چهره و نورانیت خاصی داشت و بقیه در کنارش بودند. 💢دویدم به سمت داخل موسسه که بگویم خانم ها چادر سر کنند که الان شهدا می رسند. 💢وارد موسسه شدم بوی اسپند و عطر همه جا را گرفته بود خانمی دم در قرآن به دست منتظر من بود. انگار قرآن آموزان قبل از من خبر داشتند که شهدا در راهند. 💢داخل موسسه نگاهم به در ودیوار مبهوت ماند اینجا کجاست؟ گویی جامعه القرآن کهنوج به زک کاخ تبدیل شده! چه فرش هایی چه پرده هایی خدایا چه نورانیتی، بوی عطر گل محمدی همه جا را گرفته بود مست از دیدن این صحنه ها بودم که یکباره ار خواب پریدم. 💢سحر جمعه بود یکباره از خواب پریدم سحر جمعه بود وچه مبارک سحری. 💢یک دل سیر گریه کردم و خوشحال شدم شهدا به موسسه آمدند. به کسی از آن رویای نیمه شب حرفی نزدم. از طرفی نگران بودم که امروز باید کتاب ها برسند و توزیع شود. نکند دیر بشود و برای مسابقه نرسد. 💢عصر همان روز از ترمینال تماس گرفتند که کارتن های کتاب رسیده. با خوشحالی به همراه همسرم به تعاونی رفتیم و چند کارتن بزرگ تحویل گرفتیم. 💢جلوی درب موسسه که رسیدیم همسرم اولین کارتن را بلند کرد ولی چون سنگین بود از دستش لیز خورد و روی زمین افتاد. 👇👇👇