eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.3هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
16.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان های عبرت آموز ۴۳۲(تلنگر آمیز) داستان زیبای شب اول قبر یک جوان 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
51.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 همراه با روضه های اهل بیت علیهم السلام۴۳۳ شکوه داغ تو از یادمان نخواهد رفت 🎙حاج مهدی سلحشور 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 معجزه توسل شهید برونسی به حضرت زهرا سلام الله علیها 📽 حجت‌الاسلام والمسلمین عالی سلام الله علیها 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از شهیدی که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در خواب به او فرمودند: « ما تو رو دوست داریم..» 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 از وقتی فهمیدم حضرت زهرا(س) به شهید ابراهیم هادی اومده بودن و به شهید گفته بودن: « ما تو رو دوست داریم..» با خودم میگم ای کاش همه ما یک شهید ابراهیم هادی بودیم.. تا می‌رفتیم تو لیستِ مورد علاقه های حضرت زهرا (س) یاران 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 اگر نشان عاشقی از شما پرسیدند شهدا را نشان دهید بگویید عدهای ندیده عاشق شدند بر سیاهی روی سپیدی (روایات معصومین) ایمان آوردند و قرص و محکم پای اعتقادشان ماندند فدایی عمه جان 💞 کپی 💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از شهیدی که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در خواب به او فرمودند: « ما تو رو دوست داریم..» 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 از وقتی فهمیدم حضرت زهرا(س) به شهید ابراهیم هادی اومده بودن و به شهید گفته بودن: « ما تو رو دوست داریم..» با خودم میگم ای کاش همه ما یک شهید ابراهیم هادی بودیم.. تا می‌رفتیم تو لیستِ مورد علاقه های حضرت زهرا (س) یاران 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از برادران دوقلوی غریبی که کسی زائر مزارشان نیست 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 سال ۶۱ بود و اوج جنگ ایران و عراق ثابت و ثاقب شهابی نشاط، دو برادری که به عنوان امدادگر در منطقه خدمت میکردند جالب اینکه وقتی پستچی نامه‌ ها را به خط مقدم می‌ آورد معمولاً ثابت و ثاقب غیب شان می‌ زد یک‌ بار یکی از رزمندگان متوجه شده بود که وقتی همه سرگرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکس‌ های شان را با خوشحالی نگاه می‌ کنند این برادران دوقلو دست در گردن هم در کنج سنگر، های های گریه می‌ کنند بعدها متوجه می شوند که آن ها بی‌ سرپرست هستند و در پرورشگاه بزرگ شده اند، هر بار دل‌ شان می‌ شکند که کسی آن سوی جبهه چشم انتظارشان نیست. عکس‌ های کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شده‌ اند، را بغل کرده، گریه می کنند. جنگ، بی رحم است، این دو برادر حتی مرخصی هم نمی رفتند، چون کسی پشت جبهه چشم به راه شان نبود پس از مدتی تلاش و فداکاری ثاقب برادری که فقط چند ثانیه از ثابت بزرگ تر بود، به‌شدت مجروح و در نهایت شهید شد و بردارش را تنها گذاشت! اما مگر ممکن است کسی که در این دنیا تنها یار و غم خوار و مونس تنهایی اش برادرش بوده، او را تنها بگذارد و این چنین شد تا ثابت دوری برادر را تاب نیاورد و تنها به فاصله ی چند ساعت طوری که هنوز جنازه ی برادر را به پشت جبهه منتقل نکرده بودند، او نیز بر اثر استنشاق گاز های شیمیایی شهید شود یاران خالص
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 روزمونو متبرک کنیم با صلواتی به نیابت از برادران دوقلوی غریبی که کسی زائر مزارشان نیست 🌸الّلهُمَّ
💔 ادامه پست قبل👆👇 و اما قصه ی پر غصه ی این دو برادر شهید به نقل از دفتر خاطرات خود شان: روزی شخصی ثاقب و ثابت را پشت به یکدیگر داخل زنبیل کوچک قرمز رنگی گذاشته بود، زیر شُر شُر باران کنار درب ورودی بهزیستی رها می کند! حال درد نان بوده یا درد جان کسی نمی‌ دانست! از آن پس بود که آن زنبیل کوچک شده بود تنها یادگاری از پدر و مادر ندیده‌ ی شان. ثاقب و ثابت سال ها از کرمانشاه و غرب کشور گرفته تا اهواز و خرمشهر به هر کجا که اعزام می‌ شدند در درون ساک شان اعلامی ه‌هایی را به همراه داشتند که، عکسی از دوران کودکی‌ شان به همراه دستنوشته‌یی به این مضمون به در و دیوار شهر ها می‌ چسباندند: « پدر و مادر عزیز از آن روزی که ما را تنها در کنار خیابان رها کردید و رفتید، سال ها می گذرد حال امروز دیگر ما برای خود مان مردی شده‌ ایم ولی هم چنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم!» ولی هیچ گاه از پدر و مادر شان خبری نشد ( شاید هم مرده بودند ). اما از شیرخوارگاه تا آسمان برای این دو برادر راه طولانی و پر پیچ و خمی نبود... آن چه که امروز از ثاقب و ثابت شهابی نشاط، باقی است دو قبر مشکی رنگ شبیه به هم و در کنار هم در قطعه ی ۵۰ گل زار شهدای بهشت زهراء است. سعی کنید اگر چنان چه روزی گذار تان به بهشت زهراء افتاد سری به گل زار شهداء قطعه ی ۵۰ ردیف ۶۷ شماره ی ۱۹ و ردیف ۶۶ شماره ۱۹ این دو برادر شهید غریب آرام کنار یک دیگر خفته اند. آنان شب‌ های جمعه هیچ‌ گاه پدر و مادری زائر مزار شان نبوده است و سخت چشم به راه پدر و مادر و دوستان اند. یاران خالص
11.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشف پیکر مطهر شهیدی در جزیره مجنون و پاسخ این شهید به خبرنگار شرق تو تابوت شهدا چی می ریزند؟! پاسخ سردار باقرزاده فرمانده تفحص شهدا به توییت یکی از خبرنگاران کشور عزیزمان را در این کلیپ ببینید 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
923.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐🌹درود وافر؛ 🥀پست ویژه شهداء ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔸️اگر از دست کسی ناراحت هستید دورکعت نماز بخوانید و بگویید.... 🌹شهید سرلشگر حسن باقری ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
21.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همراه با مناجات با خدا و اهل بیت علیهم السلام ۳۰۰ اگر آن یار نگاهی به دل ما می کرد 🎙حاج مهدی سلحشور 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• آقا جان ؛ ما چگونه، به شما سلام . کنیم !؟ ± سلامٌ علي آلِ یاسین .🌸 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ‍ ملائکی که برای شهادت او رضایت پدر را می‌خواستند شهید محمدحسن کاظمینی چند روزی قبل از شهادتش به ماجرای پروازش به عالم بالا اشاره کرده پروازی که به خاطر راضی نبودن پدرش ناتمام مانده بود. وی در دورانی که به‌علت جراحات شدید در بیمارستان بستری و مورد عمل پزشکان قرار گرفته بود در عالم رویا دیده بود که هر دو برادرش در بهشت منتظرش هستند، فهمید که شهید شده‌اند (چون قبلاً به آن‌ها گفته بودند که اسیر هستند.) او هم خواست وارد بهشت شود که ملائک گفتند: این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست. تا این حرف را زدند، یک‌باره روح به جسمش برگشت. محمدحسن در ادامه می‌گوید: "حالا هم فقط آمده‌ام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم". روز بعد پدرش حاج‌عبدالخالق به ملاقات او آمد، وقتی پدر و پسر خلوت کردند، از پدرش پرسید: "شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر محمدحسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا". پدر محمدحسن در جواب پسرش می‌گوید: " آن‌ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری. من در این سن نمی‌توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم." در نهایت با صحبت‌های محمدحسن، پدرش رضایت می‌دهد که مجدد به جبهه برگردد. وی پس از مرخصی از بیمارستان بلافاصله راهی جبهه شد و مدتی بعد به شهادت رسید. یاران خالص 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi