#سلام_ارباب_دلم
کمی طراوتِ باران،
کمی نسیمِ حَرَم،
سلامِ صبح من و
فیض مستقیمِ حَرَم...
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
خوشا به حال شیعیان ما.
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺برخی از علائم آخرالزمان به روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏫🎥💢سیمش وصل بود...
🔹روحیات و حالات معنوی عجیبی داشت.
برای گشتزنی و شناسایی رفتیم و خسته
برگشتیم. در عملیات کربلای۵ در شلمچه،
صبح زود بعد از نماز یکدفعه آمد صدایم
زد و گفت: «حمید! کدوم گردان الان تو خطه؟»
گفتم: «گردان برادر محفوظی.» گفت:
«سریع بگو بیان عقب. بعد از ظهر بچههای
زاهدان رو بفرست جاشون.»
🔹تعجب کردم چون مسئلهای نبود که نیاز
به تعویض نیرو باشد. گفتم: «چرا؟!» گفت:
«کاری رو که میگم انجام بده.» گفتم:
«آخه چرا؟! همینطوری که نمیشه؟ گفت:
«اینقدر سوال نپرس، بگو بیان عقب.»
لحنم اعتراضآمیز شد. گفتم: «من باید بدونم
چی شده. بچهها جاشون خوبه. اونجا
توجیه شدن.»
🔸دید که من بیخیال نمیشوم صدایش
را آورد پایین و به آرامی گفت: «من الان یه
صحنهای دیدم که عراق حمله میکنه، چون
اینا خستهاند، همهشون شهید میشن،
اما بچههای زاهدان تازه نفس هستن.
توجیهشون کن.»
🔹سیمش وصل بود و گاهی مسائل به او
الهام میشد. من که به این حالاتش عادت
داشتم، سریع رفتم سراغ بچههای زاهدان
و با نیروهای خط جابهجا شدند. بعد از ظهر،
حاجی باز آمد و پیگیر شد.
🔸جزئیات را توضیح دادم. خوشحال شد.
پرسید: «بهشون مهمات کامل دادی؟» گفتم:
«مهمات و تجهیزات، همه چی بهشون دادم.
تیربار هم اضافه کردم براشون.»
🔹همان شب حدود ساعت ۱۰، عراق
حمله کرد. البته نتوانست کاری بکند و با
کلی تلفات مجبور شد عقبنشینی کند.
راوی: حمید شفیعی
از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله
#فیلم_جوانی_سرداردلها #خاطرات
لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنْسَى
طه/۵۲
خدا نه اشتباه میکند نه از یاد میبرد
مگه میشه یادش بره آرزوهاتو؟!
مگه میشه یادش بره نگرانی هاتو؟!
مگه میشه یادش بره دعاهاتو؟!
مگه میشه این خدا رو داشته باشی و قلبت مضطرب باشه؟!
#قرآن_بخوانیم 🍃
یه سری کارای ساده هست که اگه خودت نکنی کسی نیست واست انجامشون بده،
مثل زندگی کردن😉
#وگاهی_چهزود_دیرمیشود
#رفیق_جانمونی_اززندگیت
خدا رو اینجوری صدا کن:
يَا عُدَّتِي عِنْدَ شِدَّتِي
اى ذخيره ى من در روز سختى
1.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوری زندگی کنید که پدرتون این طوری ازتون راضی باشه
بوسه پدر شهید بابایی بر پای فرزند شهیدش
#شهید_عباس_بابایی🕊🌹
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
📲رسانه قدرت این را دارد که بگوید ماست سیاه است و مخاطبش هم باور کند...
⭕️تیتر را ببینید، بعد نگاه کنید چه کسی به چه کسی حمله کرده!
#سواد_رسانه
#عملیات_روانی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#خاطرات_شهید
●وقتي جنازه ي علي را براي طواف به دور ضريح امام رضا(ع) برديم هنگام طواف هر چه به خدّام گفتیم وصیت کرده که:
– «وقتی پیکرم را برای طواف به حرم میبرند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند.» آنها قبول نکردند؛ به تابوت چهل شهیدی که کنار ضریح قرار داده بودند اشاره کردند و جواب دادند:«مگر جمعیت زائران را نمیبینید؟حرم شلوغه و پیکر شهید شما هم مانند بقیه شهدا وارد حرم میشه و همراه بقیه خارج میشه.»
●خداّم متوجه شدند كه از تابوت خون مي چكد. به همين خاطر گفتند: جنازه را در كنار ضريح روي زمين بگذاريد تا پلاستيكي بياوريم و دور تابوت بپيچيم. چون امكان دارد خون در بين راه روي زمين بريزد و همه جا را نجس كند.
●تقريباً نيم ساعتي طول كشيد تا پلاستيك آوردند. اما موقعي كه مي خواستند پلاستيك دور تابوت بپيچند ديگر اثري از خون نبود. خلاصه چند روزي از خاك سپاري محمد علي گذشت كه وصيت نامه اش را پيدا كرديم، او وصيت كرده بود وقتي جنازه اش را براي طواف به حرم امام رضا (ع) برديم. چند دقيقه اي تابوتش را در كنار ضريح بگذاريم. به لطف و قدرت خدا همانطور شد كه وصيت كرده بود.
✍به روایت خواهربزرگوارشهید
📎جانشین گردان یدالله لشگر۵نصر
#سردارشهید_محمدعلی_نیکنامی🌷
●ولادت : ۱۳۴۳ مشهد
●شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۱۳ شلمچه ، عملیات کربلای ۵
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅چرا خدا از جهنم حرف میزنه؟
🔰#استاد_پناهیان
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi