دنیا رنگ گناه دارد 😢
دیگر نمی توانم زنده بمانم😔
#فرازی_وصیت_نامه📝
#شهید_هادی_ذوالفقاری❤️
#شادی_روحش_صلوات🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌺وقتی از سفر کربلا برگشت، مادرش پرسیده بود چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟ مجید گفته بود: از امام حسین علیه السلام خواستم آدمم کنه ...
✨فرمانده یگان فاتحین تهران می گوید:
شب قبل از آغاز عملیات متوجّه شدم مجید با یکی دیگر از دوستانش در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن؟ لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم: چرا خالکوبی ات مشخص است؟ چند بار گفتم بپوشان؟
پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود».
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_مجید_قربانخانی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_67 با تک تک جملاتی که بر زبان می آورد، تمام آن خاطرات بدطعم دوباره در دهانِ
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_68
حسام ابرویی بالا انداخت و آب دهانی قورت داد (مامان به خدا امروز دکترم گفت دیگه کم کم ویلچرو بزار کنار. مثلا مگه من فلجم؟ این اکبر بیخود داره خود شیرینی میکنه! در ضمن گفتم سارا خانووم فارسی حرف زدنو بلد نیستن، اما معنیِ کلماتی فارسی رو خوب متوجه میشنااا. آّبرمو بردین.)
لبهایم از فرطِ خنده کش آمد.. این مادر و پسر واقعا بی نظیر بودند.
ناگهان تصویر مادرِ بی زبانم در ذهنم تجدید شد و کنکاشی برایِ آخرین لبخندی که رنگِ لبهایم را دیده بود.
حسام سرش را به سمت من چرخاند (سارا خانووم. ایشون مادرم هستن و اسم واقعی من هم امیر مهدیِ. امروز خیلی خسته شدین. بقیه ی ماجرا رو فردا براتون تعریف میکنم.)
به میان حرفش پریدم که نه، که نمیتوانم تا فردا صبر کنم و او با آرامشی خاص قول داد تا عصر باقی مانده ی داستان را برایم تعریف کند.
مادر حسام پیشانی ام را بوسید و همراه پسرش از اتاق خارج شد..
چشمم به کبوتر نشسته در پشتِ پنجره ی اتاقم افتاد. مخلوطی از خاطراتِ روزهایِ گذشته ام و دیدار چند دقیقه پیش حسام و مادرش در ذهنم تداعی شد.
چرا هیچ وقت فرصت خندیدن در خانه ی مان مهیا نمیشد؟ اما تا دلت بخواهد فرصت بود برایِ تلخی و ناراحتی.
تهوع و درد، لحظه ایی تنهایم نمیگذاشت و در این بین چقدر دلم هوایِ فنجانی چایِ شیرین داشت با طعم خدا.
خدایی که خیلی دیر فهمیدم هست. درست وقتی که یک بند انگشت با نبودن فاصله داشتم.
دلهره ی عجیبی به سینه ام چنگ میزد. حتی نفسهایی که می کشیدم از فرط ترس میلرزید. کاش فرصت برایِ زنده ماندن بیشتر بود. من اصلا آمادگی مرگ را نداشتم.
آن روز تا غروب مدام خدا را صدا زدم.. از ته دل.. با تمام وجود.. به اندازه تمام روزهایی که به خدایی قبولش نداشتم و آرزو میکردم که ای کاش حسام بود و قرآن میخواند.
هر چند که صدایِ اذان تسکینی بود برآن ترسِ مرگ زده، اما مسکنِ موجود در آن آیات و صوتِ حسام، غوغایی بی نظیر به پا میکرد بر جانِ دردهایم.
حسام آمد.. یالله گویان و سربه زیر در چهارچوب درب ایستاد.
از فرط درد پیچیده در خود رویِ تخت جمع شده بودم اما.. محض احترام، روسریِ افتاده رویِ بالشت را بر سرم گذاشتم. عملی که سرزدنش حتی برایِ خودم هم عجب بود.
حسام چشم به زمین دوخته؛ لبخند برلب نشاند. انگار متوجه روسریِ پهن شده رویِ سرم شد. (پرستار گفت شرایطتون خوب نیست. اومدم حالتونو بپرسم. الان استراحت کنید، بقیه حرفا بمونه واسه وقتی که حالتون بهتر شد. فعلا یاعلی)
خواست برود که صدایش زدم (نرو.. بمون.. بمون برام قرآن بخوون)
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#مظلومیت_مدافعان
#یارالی
شهیـــد مـدافع حـــرمے ڪـه
داعـش دهـانش را با مهـر جانمـازش بسـت
#لعنت_الله_علےقوم_ظالمین
#لبیڪ_یازینب
#الله_اکبر
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
پسر شهید سامانلو دوید تا باباش رو بغل کنه
ولی رسید و دید ماکته و گریه کرد...😔
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
28.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخش اول مستند " مادرانه"
زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت مادر بزرگوار شهید
پخش شده از شبکه 5 صدا و سیما
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
32.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخش دوم مستند "مادرانه"
زندگی نامه "شهید محمدحسین محمدخانی" به روایت مادر بزرگوار شهید
پخش شده از شبکه 5 سیما
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
1.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
آقا مصطفای صدرزاده، خانومت رو با یه بچه نوزاد گذاشتی اومدی سوریه؟
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
نمیمیری تا کربلا بری
اما اینجوری...
#شهید_محمد_مسرور
#ما_ملت_امام_حسینیم
#امام_سجاد
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
راست گفتهاند؛
عالم از چهار عنصر تشکیل شده:
آب، آتش، خاک، هوا!
آبی که از تو دریغ کردند
آتشی که در خیمهگاهت افتاد
خاکی که شد سجدهگاه و طبیب دردها
و هوای کربلایت که عمریست افتاده بر دل ها!
ترکیب این چهار عنصر میشود:
کــــربـلا!
#سیدالشهداجـآن♥️
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
با دستِ بسته است ؛
ولی دست بسته نیست ...
برادر حسین احمدی ، نظاره می ڪند
پیڪر شهیـدی را ڪه پـس از ۱۲ سال
چـهره نمایانده است . دست ها و پاها
با سیم تلفن بسته شده و در غـربت وَ
مظلومیـت بی مانندی به احتمال قوی
زندهبهگور گردیده است. این معاملهای
است که بعثیها با بسیاریاز بسیجیان
و پاسدارانمظلومِ گرفتارشده در حلقهٔ
محاصرهی فڪه ڪردند ...
اردیبهشت ۱۳۷۳
ارتفاع ۱۱۲، شمال فکه
عکاس : احسان رجبی
#تفحص_شهید
#یاد_کنید_شهدا_را_با_صلوات
🍃🌺
💔
بردند لذتی دگر آنانکه اربعین
رفتند سوی کربُبَلا با حسنحسن
ما نذر کرده ایم که روزی بنا کنیم
بین بقیع، صحن و سرا با حسنحسن
#دوشنبه_های_امام_حسنی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi