eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
3.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پایین‌ترین و بالاترین لذت‌ بهشت چیست؟! ‌‎‌👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 تنها کسی که بر حاج‌قاسم حق وِتو داشت... یکی از دوستان حاج قاسم تعریف میکرد که با حاجی جلسه داشتن و زمانش طولانی شد، توی همین حین، شهید حسین پورجعفری آمد و چیزی به حاج قاسم گفت.... حاج قاسم هم برگشت و با خنده گفت تنها کسی که بر من حق وتو داره و میگوید باید کجا باشم، حسین آقاست.シ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 سه رفیق سه همسفر سه همراه سه فدایی حضرت زینب... عاقبت رفاقت درست میشه این👌 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 روزمان را متبرک می کنیم به یاد شهیدی که خواست پیدا شود... رفیعی با دست های خونین وارد سنگر شد. از سنگر بیرون پریدم، پرسیدم چی شده؟ گفت برو عقب ماشین را نگاه کن. دیدم یک گونی خونی عقب ماشین است. داخل گونی یک شهید بود که سر و پا نداشت، پیراهنی سفید به تن داشت و دکمه یقه را تا آخر بسته بود. بچه ها گفتند: «برای شستشوی بیل مکانیکی، جایی را کندیم تا به آب برسیم. آب که زلال شد، دیدیم یک تکه لباس از زیر خاک بیرون است. کندیم، تا به پیکر سالم یک شهید رسیدیم. خون تازه از حلقومش بیرون می زد!😔 ما برای شست و شوی بیل، جایی را انتخاب کرده بودیم که یقین داشتیم هیچ شهیدی در آن جا نیست. اصلاً در آن جا اثری از جنگ و خاکریز نبود. دور تا دور منطقه را جستجو کردیم، تا شاید شهیدی دیگر پیدا کنیم؛ اما خبری نبود. خیلی از وقتها خود شهدا به میدان می آمدند تا پیدایشان کنیم. رادیو روشن بود و گوینده از تشییع هزار شهید بر روی دست های مردم تهران خبر می داد. شاید مادر این شهید، با دیدن تابوت های شهدا، از خدا پسرش را خواسته بود و همان وقت این شهید صاحب کرامت با خون جوشان و تازه بعد از سالها از دل خاک بر دمیده بود.🥀 دسته گلی از صلوات به نیابت از این شهدای تفحص، هدیه می‌دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها 🌸الّلهُم‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 📚 آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص) 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 زو بازی در جبهه هنگامه‌ی عملیات کربلای 5 بود. آخرین روزهای دی 1365 گردان های دیگر لشکر 27 محمد رسول الله (ص) وارد عمل شده بودند. گردان حمزه سیدالشهدا، دو سه روزی بود که از خط پدافندی در منطقه قلاویزان مهران برگشته بود تا خودش را به عملیات برساند. در اردوگاه کارون، نزدیک منطقه عملیاتی، بچه ها که منتظر شرکت در عملیات بودند، حوصله شان سر رفته بود. هواپیماهای دشمن، هر روز و ساعت، منطقه را بمباران می کردند. احمد بوجاریان گیر داد برای رفع بی‌حوصلگی بچه‌ها، یک بازی دسته جمعی ترتیب بدهیم. تا گفت: "می گم بیا دو تیم بشیم و زو بازی کنیم!" هم جا خوردم، هم خوشم آمد. بقیه بچه‌ها هم همین‌طور. اول با آفتابه، دورتادور زمین بازی را آب ریختیم و خط کشی کردیم. دو تا تیم شدیم و شروع کردیم به بازی. حاج آقا کریمی که اصلیتش کُرد و از اهالی ایلام بود، به تیم ما افتاد. هیکلش درشت بود و با آن قیافه گرفته و سفت و سخت، منتظر می‌ماند تا آن که زو می‌کشد به وسط زمین بیاید. یک دفعه جلو می‌رفت، یقه طرف را می‌گرفت و از زمین بلندش می‌کرد. آن قدر او را بالای زمین نگه می داشت تا نفسش بند می‌آمد. چند روز بعد، اولین روزهای بهمن 1365، عملیات کربلای 5 در شلمچه از دو تا تیم بازی زو، اینها پر کشیدند: شهید "سیدمحمد هاتف" شهید "احمد بوجاریان" شهید "داوود اعتمادپور" شهید "مهدی چگینی" ✍🏻حمید داودآبادی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi