eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
33.5هزار ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 هر در یکی از کوچه‌های محله بازی برگزار می‌کرد 💢 و در کنار ورزش درس‌های معنوی و را به بچه‌ها آموزش می‌داد، 💢 طوری که آن‌ها با شنیدن دست از بازی می‌کشیدند و برای آماده می‌شدند و همانجا نماز جماعت به جا می‌آوردند. 🌷 🌷شهدارا یاد کنیم با ذکر صلوات 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🕊🎋🌺❣🇮🇷❣🌺🎋🕊 🕊ابراهیمی‌شویم🕊 🌺خواهرشهیدابراهیم‌هادی : ⚜یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند!! عده ای دنبال دویدند و موتور را زدند زمین...!! ابراهیم رسید و زخمی شده را بلند کرد!! نگاهی به چهره انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده...! بروید....!! ابراهیم، دزد را برد و خودش درمان زخمش شد!! ⚜آن بنده خدا، از رفتار ابراهیم زده شد!! ابراهیم از زندگی اش سوال کرد؟ ⚜ کرد و برایش درست کرد! طرف خوان شد، به رفت و 🦋بعد از ابراهیم، در جبهه شد...!! ! . 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
تابستان سال ۱۳۶۱ بود. یک شب با هم به هیئت رفتیم. بعد هم در کنار بچه‌های بسیج حضور داشتیم. آخر شب هم برای چند نفر از جوانان محل شروع به صحبت کرد. خیلی غیرمستقیم آن‌ها را نصیحت نمود. ساعت حدود دو نیمه شب بود. من هم مثل ابراهیم خسته بودم. از صبح مشغول بودیم. گفتم: من می‌خواهم بروم خانه و بخوابم. شما چه می‌کنی؟ ابراهیم گفت: «منزل نمی‌روم، می‌ترسم خوابم برود و نماز صبح من قضا شود. شما می‌خواهی برو.» بعد نگاهی به اطراف کرد. یک کارتن خالی یخچال سر کوچه روی زمین افتاده بود. ابراهیم آن کارتن بزرگ را برداشت و رفت سمت مسجد محمدی. ورودی این مسجد یک فضای تقریباً دو متری بود. ابراهیم کارتن را در ورودی مسجد روی زمین انداخت و همانجا دراز کشید. بعد گفت: «دو ساعت دیگه اذان صبح است. مردمی که برای نماز جماعت به مسجد می‌آیند، مجبور هستند برای عبور، من را بیدار کنند». بعد با خوشحالی گفت: «این‌طوری هم نمازم قضا نمی‌شه، هم صبح رو به جماعت می‌خوانم.» ابراهیم به راحتی همانجا خوابید. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
» 🌹شهــید ابراهیم هادۍ ابراهیم همیشه قبل از مسابقات دو رڪعت میخواند ازش پرسیدم چه نمازی می‌خــوانــۍ؟ گفت: دو رڪعت نماز میخوانم و از خدا میخوام یوقت تو مسـابقه حــال ڪسی نگیرم. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 دعای قنوتش "اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک" بود... با اصرار ازش خواستیم در قنوتش، شفایش را طلب کند؛ دعایش را عوض کرد: "الهی رضاً برضاک" ...
💔 بعضی وقتها چای یا شکلات تعارفش می‌کردم، می‌گفت: میل ندارم. یادم می افتاد که امروز دوشنبہ است یا پنجشنبه، اغلب این دو روز را می گرفت.😉 چشـم هایـش نافـذ و پـرنور بود✨ همہ گردان می‌دانستند محسن اهـل و شبـانـه اسـت. 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 مادر شهیدان می گفت: پدر شهدا، کشاورز و باغبان بود؛ گندم، جو، سیب‌زمینی آلوچه و ... می‌کاشت. من هم برای لحاف‌دوزی و ... می‌رفتم تا زندگی بچرخد. حاج آقا خیلی به حساب و کتاب و حساس بود. بعد از شهادتش جعبه‌ای از کاغذ‌های این محاسبات مانده بود. حاج آقا از قبل ازدواج اهل بود. گاهی فکر می‌کردم نکند بچه‌ها یا روزه‌ای به گردنشان مانده باشد و با این حساب برایشان می‌خواندم. مادر می گفت: هیچ انتظاری از کسی ندارم! مگر شهید داده‌ام که چیزی بخواهم؟ . حتی توقع احترام بیشتر هم ندارم." 🍃🌺
🔵باید تشنه شویم 💐پیغمبر به ابوذر فرمود: «ای ابوذر!خدای متعال نور چشم مرا در قرار ‌داد.چنان را برای من دوست داشتنی قرار دادکه گرسنه غذا را دوست دارد و تشنه عاشق آب است. البته گرسنه هرگاه غذا بخورد سیر می شود،تشنه هرگاه آب بخورد تشنگی اش برطرف می شود،ولی من از سیر نمی شوم.» 🎍باید تشنه شویم تا به آن عشق ورزیم. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 مثل روز برایم روشن بودکه پاره تنم شهید می شود😢 هرگاه به ماموریت می‌رفت منتظر چنین خبری بودم زیرا از کودکی بزرگترین آرزویش شهادت بود️ هنگام و عبادت از خداوند و عموی شهیدش، طلب شهادت میکرد ویاد دارم که به من گفت که همسرم از خدا شهادت من را بخواه که با این آرزو در سینه خود از دنیا نروم ❗️که به خاطر قلب و نیت پاکش دعایش مستجاب شد و شربت شهادت رو نوشید. اگربخواهم ایشان را وصف کنم سخت است و شاید در هزاران کتاب نگنجد که بخواهم خصوصیات ایشان را در چند سطر بازگو کنم، فقط می‌توان بگویم؛ بهترین و بزرگترین مرد دنیا بود👌 غیور ، سرشار از محبت و از خودگذشتگی خداراشاکرم که 20 سال بنده اش را به من امانت داد❤️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 در خواستگاری گفته بود من نه نماز جمعه و جماعتم را ترک میکنم، نه هیئت و دعا رو. ازدواج می کنم. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
انسان یڪ تذکر در هر ۴ ساعت به خودش بدهد بد نیست...! بهترین موقع بعد از پایان وقتی سر بھ سجده میگذاریم ؛ مرورۍ بر اعمال صبح تا شب خود بیندازد آیا کار ما برای رضای خدا بود یا خیر؟! :) 〖 〗 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹انتشار به مناسبت سالروز شهادت 🌷آخرین نماز مسافر تاسوعا... 🍃سه نفر بودیم.... در روز جمعه94/8/1 مصادف با تاسوعای حسینی در کشور سوریه در شهر حلب روستای سابقیه موقع نماز ظهرشد پویا گفت موقع نماز شده باید نماز را اول وقت بخوانیم 🍃ما در شرایطی بودیم که هرلحظه امکان اصابت گلوله و خمپاره و شلیک تک تیراندازها زیاد بود من و دیگر همرزمم به پویا گفتیم لاقل نماز را نشسته در پشت تانک بخوانیم خطرش کمتر است... 🍃پویا گفت نه لذتش به این است که ظهرتاسوعا وسط میدان نبرد را ایستاده بخوانیم، شاید این آخرین نمازمان باشد. امام حسین(ع) هم آخرین نمازش را وسط میدان جنگ اول وقت و ایستاده خواند 🍃پویا با آن قامت رشید و عباس گونه اش در کنار تانک ایستاد و مشغول نماز خواندن شد چنان حالت عارفانه ای داشت گویی جز خدا کسی او را نمیدید... بعد از اتمام نماز عصر و عرض سلام به سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله(ع) رو به من گفت نماز باحالی بود... 🍃من و دیگر همرزمم نماز را با حالت نشسته در پشت تانک خواندیم. بعد از آن به داخل تانک خود رفتیم پویا درحالی که تسبیحی در دست داشت و مشغول ذکر بود به آرامی اشک میریخت و منتظر دستور فرمانده برای ادامه عملیات بودیم زیر لب ذکر شریف صلوات و شاید اذکاری که فقط خودش و خدا میدانست میگفت و بالاخره در ساعت 5عصر تاسوعا نزدیک به غروب بر اثر اصابت موشک کفار به درجه ی رفیع شهادت نائل گردید... همانند عباس... ✍راوی همرزم 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi