#حافظ
قانع به خیالی زِ تو بودیم...
می گفت داخل این جنگ اگر می بینی اسم ورسمی برای ما درست کردنده اند فقط برای راحتی کار هست وگرنه #من و #تو وآن #بسیجی #یکی_هستیم( #شهید_آقا_مهدی_باکری)
❤❤____________ 🌷
طرحی زیبا از #وبلاگ_جنگ_نرم اجرشون با آقامهدی
@shahidbakeri31
همه اینها را با چشم خودم دیدم...
در یکی از روزهای عملیات ظفرمند بدر، جهت انتقال مجروحین و شهدا و تخلیه اسرا به سیل بند عراق رفتم. به آنجا که رسیدم با دیدن دوستان شهید و مجروح، دلم خون شد. مجروحان با شدت درد به خود می پیچیدن و شهدا نیز گویابه خواب آرامی رفته بودند. یا حسین ... خدای من!
اسرای عراقی هم کنار سیل بند بودند. بعضی دوستان دچار موج گرفتگی شده بودند و من از شدت ناراحتی نمی تونستم اعصاب خودم را کنترل کنم!. به روی دوستان سکاندار داد زدم که زودتر بیایید، وضعیت دوستان مجروح وخیمه. بیایین این مجروح ها و شهدا را در اسرع وقت به پشت خط و اورژانس (بهداری لشکر) انتقال بدیم.
وقتی که بنده داد و فریاد می کردم در یک آن چشمم به آقا مهدی افتاد . او با مهربانی به من گفت : ناراحت نشو الان میان! در چه وضعی آقا مهدی را دیدم؟
با توجه به اینکه در آبهای دجله جهت نقل و انتقال، به قایق نیاز داشتیم باید در اسرع وقت و هر طوری شده قایق به آن سوی دجله انتقال داده می شد. خود آقا مهدی آمده بود کنار ماشین خاور. دو نفر در جلو ماشین قایق را به داخل ماشین هدایت می کردند و آقا مهدی هم با دست مجروحش قایق را هل می داد!.
خدایا این چه حکمتی بود؟ فرمانده لشکر چنین ایثارگریهای بیاد موندنی از خودش نشون میداد..
هزاران حکایت دیگر در این خلوص و نیت فرماندهانمون نهفته بود!
#شهید_آقا_مهدی_باکری 🍃
#صلوات
@shahidbakeri31