eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
204 دنبال‌کننده
627 عکس
144 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
شب جمعه و با صلوات @shahidbakeri31
السلام على النبي الذي طهر قلوبنا سلام بر پیامبری که قلب‌هایمان را پاکیزه کرد... ﴿عشـــقِ‌محمّــــدبس‌است‌وآل‌محمّــــد﴾
شب، شبِ مبعث، ولی یاد نجف افتاده‌ام؛ بس که از روی لبت ذکر علی جان ریخته...(علی‌اکبر‌لطیفیان)
خداوند مقرّب‌ترین بندگان خویش را از میان عشّاق بر می‌گزیند که گره کور دنیا را به معجزه عشق می‌گشایند ... [ ] @shahidbakeri31
من  و تو و آن بسیجی یکی هستیم؛ اسم و رسم برای راحتی کار است.. روایتی خواندنی از فرمانده لشکر 31 عاشورا بر گرفته از کتاب«پا به پای شهدا : شناسایی شب اول خیلی سخت بود. دوربین دید در شب، یکی داشتیم که نوبتی از آن استفاده می کردیم. عراقی ها هم راه به راه سنگر کمین زده بودند. درگیر شدیم و دو نفر هم اسیر شدند. سختی های کار را برایش گفتم. گفت: حالا که اینطور است من هم می آیم. گفتم: فرمانده_لشکر که نباید بیاید جلو! وظیفه ماست که برویم. گفت: حرفش را هم نزن. داخل این جنگ اگر هم می بینی اسم و رسم برای ما درست کرده اند، فقط برای راحتی کار است وگرنه من و تو و آن بسیجی یکی هستیم. آمدنش خطرناک بود، ولی آمد. آن شب شناسایی مان موفق بود.. 🌸ماه شهادت شهیدان باکری ها 🌷 @shahidbakeri31
سالروز شهادتت گرامی باد آقاحمید،،♥️ یادشون باصلوات وصف حال آقامهدی‌باکری بعد از شهادت آقاحمیدباکری 🌷 خلاصه شده از کتاب خداحافظ_سردار: بخاطر روابط نزدیکی که بچه‌های اطلاعات با فرمانده لشکر داشتیم بعد از شهادت حمید در عملیات خیبر تصمیم گرفتیم در حضور آقامهدی از بکار بردن اسم حمید خودداری کنیم. و برای صدا کردن دوستانی که اسمشان حمید است از و و..استفاده کنیم... آن روز یکی از تیم های واحد برای ماموریتی حساس جلو رفته بود و هنوز برنگشته بود‌. حمیدقلعه‌ای و حمیداللهیاری هم جز این تیم بود هروقت تیم های شناسایی دیرمیکردجلوترازهمه آقامهدی میرفت پدبالای سنگر میایستاد و منتظر میشد ازدورکه نگاه میکردی لبهایش تکان میخوردونزدیک میشدی میتوانستی ذکری زیرلبش را بشنوی:لاحول‌ولا‌قوة‌الا‌بالله آفتاب در دور دست در حال غروب بود که بلم های گمشده از دور پیدا شدند ‌من به محض دیدن آنها از شادی فریاد زدم حمید..حمید..و بطرفشان دویدم.. هنوز حال و هوای استقبال بچه ها فروکش نکرده بود متوجه آقامهدی شدم بدور دست جزیره مجنون که جنازه حمید جامانده بود خیره بود توجه همه به آقامهدی بود بعضیا به عصبانیت به من نگاه میکردند... دوباره یادحمید در ذهنش جان گرفته بود.نگاه منتظری که به فراسوی افق خیره مانده بود برادر به خاک افتاده بودوبرادری که میتوانست دستوربدهد تاجنازه بعقب منتقل کنند تنها گفته بود‌: جنازه بچه هابعدحمید این من بودم که عهددسته جمعی راشکسته وموجب ملال خاطرآقامهدی شده بودم.تصمیم گرفتم پیش آقامهدی بروم و معذرت خواهی کنم: اقامهدی میدانید،یعنی ما عشق شمارابه حمیدآقا میدانیم.ماراضی نمیشدیم.که شماناراحت بشید. لطیفی چهره اش را روشن کرد .دست بر شانه من نهاد و گفت: الله_بندسی!مدتی است متوجه شده ام که شما رعایت حال مرا میکنید.ولی شماها برای من مانند حمید هستید و بوی او را میدهید. ادامه سخنان آقامهدی : « سربازی بیش ،برای اسلام و امام نبود. دعا کنید همه ما پیرو راهی باشیم که حمید بخاطر آن و حفظ ارزشهای آن، شهید شده است» روحشان صلوات🌹 باکری جاویدالاثر ای‌رهروان‌کوی‌شهادت‌سفر‌بخیر ♡التماس دعا سرداران بی نشان♡ @shahidbakeri31
وصیت شهید آقا حمید باکری @shahidbakeri31
⬅️شهید حاج حسین خرازی، شهیدآقامهدی باکری و سردار حاج قاسم سلیمانی در یک قاب📸 ؛ شهیدحاج حسین خرازی لشکر ١۴ امام حسین(ع) : ٨ ١٣۶۵/شلمچه @shahidbakeri31