﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- محبتِ امام حسین علیهالسلام
انسان را زود به مقصد میرساند
«میرزا اسماعیل دولابی»
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
هروقت این مکالمات آقا«عج» را با شیخ مفید میخوانم ، آن آرامشی را پیدا میکنم که لبریزِ آن، شبیه شفای عاجل، کل وجودیتم را از درد و حزن، خاموش میکند..
انگار جرعه آبی از حوض کوثر را به وجودم
روانه کردند که در نهایت با جوشش اشک، خودش را نشان میدهد...
انگار آن جرعه از حوض کوثر
یک راه در رویی مثل اشک پیدا میکند..
بعد همان اشکِ کوثر را دیدی
من مطمئنم به هرکجا بچکد،
به آنجا تاثیر و ضریبی از عشق میدهد...
چون کوثر یعنی خیر کثیر
و چه خیر کثیری زیباتر از عشق؟
میخواهیم گاهی با تو درد و دل بکنیم...
اگر خود شیخ مفیدت نمیشویم
درد و دلهای شیخ مفیدت هم نمیشویم آقا جان؟
حتما با خودت میگویی درد و دل شیخِ من کجا و درد و دلِ تو کجا؟ راست میگویی عزیزِ زهرا:)
من بی شباهتم... من پر از بی شباهت های زیاد هستم..
اجازه بده خودم بگویم چرا که بدانی از
ناقابل و نالایق بودنِ خویش خبر دارم...
تا دردمندی کمتری احساس کنم...
چون نه صدقی در کلامم هست
نه خلوصی در دلم... و نه ادبی در رفتارم..
اگر همین هارا تو به من اذهان میداشتی که دیگر از مَنِ خاطرخواهِ ناشایستِ شما که
چیزی نمیماند. دوباره به همان مسیرِ
جرعهی آب، مثل آب بازمیگشتم از شرم و
آن اشک اینبار عرق شرم میشد ..
ولی دیگر هیچ راه به حوض کوثر پیدا نمیکردم..
به چاهِ یوسفی راه پیدا میکردم که منتظر میماند تا کسی اورا از چاه بالا بکشد و عزیز کند...
ولی تا تو عزیز نکنی، هر روز شبیه تر به برهوت میشوم
تو باید عزیز کنی و دستی بکشی که آب بجوشد از
زمینِ ابراهیمی که پای اسماعیل را میطلبید
تا آب بجوشد... اما من پای تورا در قدمگاه
دلم میخواهم.. دست تورا به خاک قلبم میخواهم..
تا آب بجوشد و در برهوت نمانم...
مثل شیخ مفید که در برهوتِ محبتت نماند..
اورا آوردی به گلستان ابراهیمی که او هم
با ایمان به منجی موعود، آن آتش را پشت سر گذاشت..
آقا ما با ایمان به تو داریم آتش هارا پشت سر میگذاریم..
ولی تا تو از آتش عشق خودت
به ما اجازهی پروانه شدن ندهی که چه آبی و چه آتشی...
نگاه تو آب و آتش را هم کنار هم سازگار میکند آقا ...
یک دردو دل و خلوتی شبیه به دردودل و خلوتِ شیخ مفید داشتن چطور هست؟ چند شبه میشود رسید؟
با چند تا نیمه شب میشود رسید؟ با چه آهِ دلی میشود رسید؟ با کدام اشک میتوان پسندِ نگاه تو شد؟
با کدام سوز دل میشود این گاهی هارا دریافت کرد؟
در کدام زمین خدا با چه سجاده ای، میشود عرشِ خلوت تورا خرید؟ وگرنه قبله که همان قبله ست...
خلوت من و خوبانت چه تفاوتها دارد که آنها از همان قبله به ملکوت نگاهت راه میابند و من فقط
مثال همان برهوت را زنده میکنم...
وقتی به من بخاطر گناهانم ، از فیوضات عالم هم خیلی قطره چکانی میدهند،
چه انتظاری ست؟ آن هم چه شود و چه دری به چه تخته ای
بخورد تا حلاوت خلوت را هم بچشانند حالا که گیریم بچشانند، چگونه میشود که او هم خوشش آید و
او بخواهد که چشانده تر شویم و
او مارا سرگردان و حیرانِ محبتِ چشاندهی خویش بکند :)))
لکن پدرجان، مارا بیچاره ی خودت کن !
مارا و هفت نسلِ پس از مارا و
هرکه ، که خط و ربطی با ما دارد را :)
خلاصه که
[دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عُمر
نصیبم کن نمک از سفرهی همواره رنگینت]
🤍🙃
- هر روز به امام زمان خالصانه و با توجه
کامل متوسل شوید که همین، دوای اصلی
شماست و عنایت ایشان، حلال اصلی مشکلات است.
آیتالله جاودان (حفظهالله) ..
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- هر روز به امام زمان خالصانه و با توجه کامل متوسل شوید که همین، دوای اصلی شماست و عنایت ایشان، ح
- اینکه کتابو باز میکنی و این ابیات
خودنمایی میکنند ، یعنی اینکه بله .
اول و آخرش مولان«عج» ، تموم امورات حال حاضر و پیش رو و آینده و گذشتمونم به مددِ دستان مبارکشونه ، اسلام علیک حین تصبح و تمسی ؛ اسلاک علیک با بقیة الله فی ارضه:)🌼
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- نه نشد، برات نامه نوشتم و نشد، اول شخص و سوم شخص نوشتم و نشد، سبکو عوض کردم و نشد، ادبیاتو عوض کردم و نشد. نشد. نمیشه. نمیشه چیزی که میخوامو مکتوب کنم. میدونم. بهتره که بمونه بین خودمون عزیز دلم. به روی چشم. همهمهها که هست، باشه، ولی همیشه منو تو همین همهمهها شنیدی، ولی همیشه تاریکیای منم دیدی، ولی همیشه التیام ِ خستگیام بودی. گلوم لونهی بغضه، ولی همیشه آغوش ِ امن گریههام بودی. بگم برات؟ اجازه هست؟
عمه جانم :
زیر لب میخونم:
+ سکوت کرده دوباره جهان برای ِ من و تو
نبود و نیست صدایی به جز صدای ِ من و تو..:)
خانومِ معصومه(س)...🤍
#الحمدالله_علی_کل_حال
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
کاش الان بقیع بودم، معجرخاکی و دل غمین و اشک ریزون و خراب به پنجرههایِ سیاه پوشِ عزادارش تکیه میزدم و مثل بچهی مادر گم کردهایی که میونِ شلوغیِ کوچه پسکوچههایِ بازار دستش از چادر مادرش رها شده، زار میزدم.مثل همهی شیعیان مادر گم کردهایی که این روزها زمزمه میکنند:
عاقبت روزی برایت یک حرم بر پا کنیم
گنبد نورانیت را شمس یک دنیا کنیم :)
#حضرت_مادر(س)🖤
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
کاش الان بقیع بودم، معجرخاکی و دل غمین و اشک ریزون و خراب به پنجرههایِ سیاه پوشِ عزادارش تکیه میزد
- نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل، قصیدهی نابی که در ازل گفته است ..