- تاکهازگیسویاولختھیخونریختبهمشک؛
گیسویدخترکمنتظرشریختبہھم !
- تیر،راباسرِ،زانوشکشیدازچشمش؛
حیفازآنچشم،کھمژگانترشریختبہهم .. ؛
- خواھرشخورد،زمینمادراصغرغشکرد!
اوکھافتادزمین،دوروبرشریختبھهم ..؛
- بهسرشبودبیایدبھسرشاُمبنین؛
عوضشفاطمهآمدبهسرشریختبههم .. ؛
- کِتفهاراکهتکانداد،حسیناُفتاد
ودستبگذاشتبهرویکمرش،ریختبههم .. ؛
- تیربودوتبرودِشـنه،ولیمادردید
نیزهازسینھکهردّ،شدجگرشریختبههم!
بھسرِنیزهزپھلوسرشآویزانبود
آهباسنگزدندوگذرشریختبههم...؛
- ابوفاضل-؏-
- خواستتاخیمھرساند،بغلشکرد،ولی!
مادرشگفتبھخیمهنبرش، ریختبههم..؛
- نهفقطضربعمودآمدوابرو؛واشد..؛
خورد،برفرقِسرش،پشتِسرشریختبههم!
- علقمھموجشد،عکسِقمرشریختبههم
دستشافتادزمین،بالوپرشریختبههم !
اضطرابحَرمازتِشنگیمشکِتونیست؛
بیعَلمدارشُدن، رنگپریدندارد :)
#التماسدعا🖤