هدایت شده از تکیه همت
هو المنتظر
«یادداشت های سفر لبنان»
بخش اول
و بالاتر از سیاهی...
خیلی زود و به محض خروج از فرودگاه، دوباره به ضاحیه دوست داشتنی سلام می کنم! لبنان برای من قبل از هر چیز با ضاحیه معنا پیدا می کنه! منطقه ای در حاشیه جنوبی بیروت که از اولین سفر به این کشور، همیشه بیشترین رفت و آمد و نشست و برخاستم در اون بوده! همیشه شلوغ، پر از زندگی، تلاش و کار! با چاشنی خلق و خوی خاص مردمان این سرزمین! (و البته فضای امنیتیش که این روزها و بعد از ماجرای ترورها، خیلی هم سنگین تر شده!)
این بار درست در روزهایی که جنگ می ره که وارد روزهای خاص خودش بشه و شاید روزهای سخت جنگ سی و سه روز تکرار بشه، دوباره در خیابان ها و کوچه هایش راه افتادم تا این مردم همیشه در جنگ و نهایت در یک قدمی جنگ را، این بار درست وسطش ببینم!
طبیعی است، که همه جا خلوت تر بود و کسب و کارها کم رونق! سفاکی و جنایتی که رژیم کودک کش در این یک سال در غزه مرتکب شده، هر عاقلی رو تکون می ده! مردم فکر جای امنی برای زن ها و بچه ها هستن و خیلی به کسب و کار فکر نمی کنن! در چهره مردم نگاه می کنم و سعی می کنم بفهمم حالشون چطوریه! مخصوصا نزدیک محل اسکانمون خانواده های زیادی هستن که برخیشون هم از جنوب اومدن اینجا! حقیقتا روحیه این مردم مثال زدنیه! شاید خاصیت زندگی در نزدیکی مرگ این باشه! به قول رفیق همسفرم وقتی در قبرستان قدم می زنی، ماه و سالی رو پیدا نمی کنی که این مردم در اون شهید نداده باشن! همه امیدوار و مصممن و دلخوش به سید مقاومت و مجاهدینش!
کم کم به خیابان های حاشیه که می رسم، شلوغی بیداد می کنه! می نشینم و تماشا می کنم به مردمی که همه گوشه ذهنشان به جنگ فکر می کنند!
در محدوده ضاحیه، محله ای به شدت فقیر نشین هم وجود داره، تا به حال انقدر مفصل وارد کوچه ها و بازارهای این محله نشده بودم! با اینکه این بازار درست روبروی سالنی بود که اکران های #منطقه_پرواز_ممنوع در لبنان از آنجا شروع شد! ولی این بار همسفر شیردلی دارم و با هم به دل این کوچه های مارپیچ و باریک زدیم! همنشینی فقر با گرمای زندگی! همه جا پر است از حضور و بازی کودکان و موتور سیکلت های کم رمقی که اینمارپیچ های باریک را با پیست اشتباه گرفته اند!
#طوفان_الاقصی
#قدس
#فلسطین
#لن_نترک_فلسطین
#لبنان
#ضاحیه
#قطعا_سننتصر
https://www.instagram.com/p/DAalSnxO7tc/?igsh=MXZzdm10cWZ4djl4eQ==
@tekye_hemmat