😍 #ماموریت | درست مثل مادرش! 🤗 این یک مأموریت کاملاً دخترانه است! 🍃 در اتاق نشسته بود و چشم از مادر برنمی‌داشت. آرزویش بود روزی مثل او شود. مادرش همه‌چیز را می‌دانست و از هر موضوعی که حرف می‌زدی به‌خوبی می‌توانست درباره آن صاحب‌نظر باشد. 📖 کتاب مادر روی اپن نیمه‌باز و میان صفحات کتاب، مدادش را گذاشته بود تا خط را گم نکند. بوی قیمه در خانه پیچیده و مادر مشغول شمارش پیمانه برنج بود. در همین حین با گوشی‌اش سوره یاسین را پخش کرده و زیرلب همراه با قاری، آن را زمزمه می‌کرد. تمام ذهنش درگیر این موضوع بود که او چند سال دیگر شبیه مادر می‌شود؟ می‌خواست دختری باشد که جاپای مادرش می‌گذارد ... 🫀دخترها، نبض عالم‌اند و می‌توانند با انگیزه و امید و در پرتو حدود اسلامی، یک دنیا را تغییر دهند. آقا دراین‌باره می‌گویند: «توصیه من به خواهران و دختران عزیزم این است که معلومات و آگاهی‌هایتان را بیشتر کنید. مطالعه، دقت، تحقیق، درس، ورود به مسائل مورد ابتلای روز و اهتمام به کارهای دینی، جزو وظایف حتمی و مسلمی است که امروز زنان کشور باید مثل مردان، خود را موظف به انجام آن‌ها بدانند.» 😎 مأموریت این‌بار نو+جوان به‌مناسبت فرارسیدن میلاد حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها و روز دختر، ویژه دختران نوجوان ایران‌زمین است! این دفعه ما از شما می‌خواهیم تا بنشینید و فکر کنید که پانزده سال دیگر، حوالی سی سالگی‌تان، کجا ایستاده و مشغول انجام چه فعالیتی هستید؟ درنهایت، قلم و کاغذی برداشته و برای خود سی‌ساله‌تان یک نامه کوتاه نوشته و آن را برای ما بفرستید تا آن را با دوستانتان به اشتراک بگذاریم. ❓ چطوری مأموریت را بارگذاری کنم؟ 📱 مأموریت را که انجام دادی، به صفحه «خودم» در #نرم‌افزار_موبایلی نو+جوان برو. حالا یک ➕ کوچک کنار صفحه سمت راست می‌بینی، روی آن کلیک کن. در قسمت موضوع، مأموریت را انتخاب کن و در قسمت بارگذاری، فایلت را بارگذاری کن. 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei

🎥 #تماشایی 🫂 میشه بغلتون کنم؟ 📲 نسخه مناسب اشتراک در شبکه‌های اجتماعی 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_Khamenei

🌷 #ریل | وعده‌ای که به آن عمل شد... 🔹حضور سرزده رهبر انقلاب بر مزار شهید پوریا احمدی، بخاطر وعده‌ای که به فرزند شهید داده بودند 🔹گفتگوی حلما دختر خردسال شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب؛ منتشر شده در مستند #آرمان_روح_الله ❤️ولادت حضرت معصومه و #روز_دختر 🖥 @khamenei_reyhaneh

٧۰ نفر از هموطنانمون سوختند بیش از ١۰۰۰ نفر مجروح شدند زندگی مردم عادی‌ست؟ شما نباید بگویید زندگی عادی ست. شما مسئولیت دارید در قبال بندر شهید رجایی و مدیریت آنجا #حسین_دارابی | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0

بندر شهید رجایی مستقیما به وزارت راه مربوط میشه. هرکس دیگه ای میگفت همه چی آرومه و این حرفا شاید انقدری مشکل نداشت که وزیر راه داره این حرفو میزنه. چون مسئولیت مستقیم داره تو این اتفاق. باید الان پاسخگو باشه هممون باید خودمونو جای مردم بندرعباس بذاریم وقتی میخوایم اظهارنظری کنیم. بخصوص وزیر مملکت که خودش مسوول و پاسخگو باید باشه. باید تماما همدلانه صحبت کرد. هر مسوولی که میخواد صحبت کنه باید روی تک تک جملاتش دقت کنه. این مدل حرف زدن نمک رو زخمه. خدا از دل این مردم داغدیده خبر داره، حتی اگر ظاهرشونو حفظ کرده باشن... کلیپو که دیدم، آهنگ همه چی آرومه، من چقدر... تو ذهنم پلی شد😓

✅ سیدعلی خامنه‌ای دروغ نمی‌گوید رسانه عراقی نایا: سید علی خامنه‌ای دروغ نمی‌گوید. (اشاره به سخنرانی چند روز پیش امام خامنه‌ای در مورد تازیانه الهی بر صهیونیست‌ها)

نوشته آیا کسی دیده یه فلسطینی یا لبنانی برای اتفاق بندرعباس یه مطلب بزنه یا پیام بده؟ جوابش رو تا آخر ببینید #حسین_دارابی | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0

صل علی سه ترکه تانکاشونم بترکه 🤲

وَاللهِ هِیَ أَوْهَنُ من بَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ🕸🕷 رسانه عراقی نایا: سید علی خامنه‌ای دروغ نمی‌گوید. (اشاره به سخنرانی در مورد تازیانه الهی بر صهیونیست‌ها). 🔥

⭕️ بادهای بیوفا #داستان_داده‌محور 🔻 هوا پر از گرد و غبار بود، همان‌طور که این شهر همیشه محصور بین تحریم‌ها و وعده‌ها بود. سال‌ها بود که مردم با لب‌های ترک‌خورده از تشنگیِ توسعه، به آسمان نگاه می‌کردند و امید داشتند. سپس، همان روزی که فکر می‌کردند رهایی نزدیک است، مسئولین‌شان از مذاکرات برگشتند و گفتند: «آنها پذیرفتند. تحریم‌ها برداشته می‌شود». 🔺خیابان‌ها یک‌شبه رنگ عوض کرد. مغازه‌داران با احتیاط کالاهایی را که سال‌ها پشت ویترین‌های خالی خاک می‌خوردند چیدند. مادرانی که داروهای کمیاب را مثل گنج در جیب‌های کهنه‌شان قایم می‌کردند برای اولین بار نفس راحتی کشیدند. حتی سربازان خسته در پاسگاه‌های مرزی اسلحه‌هایشان را کمی پایین‌تر گرفتند. 🔻 اما ماه‌ها گذشت و هیچ‌چیز واقعاً تغییر نکرد. کشتی‌های حامل گندم در بنادر تحریم اسیر شدند، داروها به جای قفسه‌های داروخانه‌ها در چنگال دروغ پوسیدند و پول ملی روز به روز بی‌ارزش‌تر شد. مردم، همان مردمِ صبور، کم‌کم چهره‌هایشان را از آسمان برگرداندند و به زمین دوختند. زمینی که دیگر حتی نمی‌توانست خشم‌شان را جذب کند. 🔺 سپس، یک شب، آسمان غرید. نه غرش رعد، که غرش موتور جت‌هایی که از جایی دور می‌آمدند. پنجره‌ها پیش از آن‌که صدای انفجار بیاید، لرزیدند. مردم، همان مردمِ بی‌پناه، به یکدیگر چسبیدند درحالی‌که دیوارهای خانه‌شان؛ همان خانه‌هایی که با امید بازسازی‌شان را شروع کرده بودند، روی سرشان فرومی‌ریخت. 🔻...سال‌ها بعد، وقتی جهانگردی از میان ویرانه‌های آن شهر عبور می‌کرد، پسر بچه‌ای با چشمانی که از سنش پیرتر به نظر می‌رسید، به او نگاه کرد و پرسید: «آیا آنها به شما هم قول داده‌اند که تحریم‌ها را بردارند؟» 🔺جهانگرد، که دوربین به دست داشت، مکثی کرد و پاسخ داد: «من از جایی می‌آیم که هنوز باور دارند وعده‌ها را باید نوشت...» 🔻پسرک خندید! خنده‌ای که بیشتر شبیه گریه بود و گفت: «اینجا لیبی است. ما هم روزی نوشته‌هایشان را باور داشتیم». 📚 #داستان‌های_تبیینی #مذاکره #آمریکا #تحریم ======================= 🌐 این داستان براساس واقعیت نوشته شده که می‌توانید منبع آن را اینجا مشاهده فرمایید. 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @‌soada_ir